دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۷۳ مطلب با موضوع «بودیسم» ثبت شده است

کریدرز می گوید افسون بودا پس از 2500 سال در ما کارگر است و نه تنها در ما، که حتا در پیشتازترین اندیشمندان امروز فرهنگ غرب از جمله کلود لوی اشتراوس. چرا؟! بودا که در دیار شرق و در نیمه های هزاره اول پیش از میلاد در شرایطی کاملا متفاوت و بیگانه از روزگار معاصر می زیست، چه دارد که امروز و اکنون برای دنیا ما به ارمغان آورد؟ برای دستیابی به تعالیم بودا چیزی بهتر از اثر والپوله راهوله به نام «آنچه بودا تعلیم داد» (1967) نیست. دفاعی جانانه از آیین بودا از چشم انداز راهی که خود عملا از این تعالیم پیروی می کند و بر سنت تروده استوار است.

کریدرز اعتقاد دارد شخصیت تاریخی بودا و تعالیمی که برای نجات بشر آورد منحصربه فرد بوده است. وی در پاسخ به این سوال که چرا بودا جهانی شد، می گوید «به دلیل این که آنچه را یافت در مفاهیم جهان شمول ریخت.» البته یافته های او تنها اندیشه هایی به زبان پالی نبود، بلکه محتوا و معنای جهان شمول آن برای گسترش آیینش کافی بود. بودا توجهی به عقل و نقل و شهود اوپانیشادی نداشت. طبقات اجتماعی هندویی (کاست) را انکار کرد و معنی تازه ای از انسان برای جامعه آورد.

به اعتقاد کریدرز آموزه های بودا انتزاعی، عام و جهان شمول است و انفعال بودیسم نیز به همین دلیل انتزاعی و کلی بودن است. پس هر دینی می تواند خود را با بودیسم سازگار کند؛ چون در نهایت سادگی خودش را بیان کرده است.

تعالیم بودایی تجربه گرایانه است. نه عقلی و نه نقلی یا شهود اوپنیشادی. تجربه باطنی اساس این دین است و تفسیر کریدرز از آن عمل گرایانه (پراگماتیست) به نظر می رسد. منظور از عمل نیز چیزی جز تجربه نیست. قالب تجربه نیز غیر بومی (آن لوکال) و عام است. مولفه های الهیاتی ندارد و از قید هر واژه ای خنثی است. متافیزیک بودا چنان نحیف و کم حجم است که شاید دلیل گسترش جهانی آن نیز همین باشد.

بودیسم فلسفه به معنای راه زیستن و سبک زندگی ای دارد که مبتنی بر مفاهیم تجربی است. به نظر نویسنده بودا یافته های جهان شمول را به زبانی جهان شمول بیان کرده است. تصویر کریدرز از بودیسم، رنگ الحادی دارد و آن را دینی روان شناختی می داند. در اوپانیشادها خود فردی مطرح است، و بودا خود را نفی می کند. اصل علیت نیز تجریدی است نه مبتنی بر دلایل و مفاهیم دینی. بودیسم یک دین انسان گرای فراتاریخی به نظر می رسد. مواجهه کریدرز با متون مقدس بودایی یک مواجهه درون دینی نیست، بلکه غیر دینی و سکولار است و از این متون به عنوان سندی برای بررسی و شناخت بودیسم اولیه استفاده می کند. روش وی نیز تا حدودی پوزیتیویستی است.

او معتقد است بودا یافته های فراتاریخی خود را در قالبی جهانی ریخته، چون به جهانی شدن می اندیشیده است. او رنج را اصل گرفته که در زندگی هر بشری به چشم می خورد. رنج فارغ از معانی ساده، ابتدایی و عرفی اش، به یک معنا به دلیل ناپایداری، گذرا بودن و سیلان داشتن همه چیز در جهان است. چنان که بودا خود مثال می زند که انسان یک رودخانه را دو بار نمی بیند. علت این ناپایداری لحظه به لحظه نیز میل به بودن یا زیستن است. مراقبه اما برای رفع میل به هستی کافی نیست. برای نجات باید علاوه بر مراقبه، نسبت به این امر نیز آگاهی یافت و نادانی را از بین برد. هرگاه انسان با درون بینی به این معرفت رسید که چیزی جز ذراتی ناپایدار در جهان نیست و اشیا را چنان که هستند مشاهده کرد، اشراق باطنی روی داده است. یعنی به واقعیت وجود خود، چنان که هست دست می یابیم و این میل از بین می رود. کریدرز می گوید همین مساله نشان دهنده عمل گرایانه بودن راه بودا به معنی تجربه گرایی است. یعنی یک بودایی حقیقت وجود را با روش باطنی و توجه به اصل مراقبه در سنت های بودایی می یابد.

برخی می گویند واقعیت دو سطح دارد: قراردادی و نهایی. رنج در واقعیت نهایی و در نهانی ترین بخش وجود رخ می دهد. پس برای نجات باید با مراقبه و اخلاق و معرفت با نهانی ترین لایه وجود روبه رو شویم. اگر مشکلات را در آن جا حل کردیم، دیگر تولد بعدی نداریم.

البته ممکن است کسی نظر وی را نفی کند و مدعی شود که نویسنده با پیش فرض جلو آمده است، اما به هر صورت، هیچ کتابی هم خارج از پیش فرض نیست. کریدرز برای نتیجه گیری خود، روزگار بودا را بازسازی نموده است، زیرا معتقد است فرد بخشی از جامعه و تاریخ است، پس باید فضای آن دوره را بازسازی کرد. بدین منظور می توان از واژه ها و اصطلاحات موجود در متن دینی که دو پهلو هستند استفاده نمود. بنابراین کریدرز لزوما باید معتقد باشد که  سرشت انسان ها مشترک است و می توان قالبی جهانی برای یک آموزه یافت. بودیسم نیز سعی کرده خود را در سطح روان شناختی نگه دارد و توقف در این سطح، یعنی جهانی شدن دین.

پیام نویسنده این است که دین بودا برای این روزگار هم حرف اول را می زند و جذابیت امروزش نه به به خاطر تغییرات این کیش در فرقه ها و سنت های بودایی، بلکه به دلیل تعالیم بودیسم اولیه است. چون سنت ها ویژگی اولیه را ندارند. مبنای وی برای بررسی آیین بودا مدرن و تجربی است و بودیسم اولیه را به صورتی کاملا روان شناختی بررسی کرده و روش وی منجر به این نتیجه می شود که آیین بودا یک دین الحادی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۲۴
زهره شریعتی

بحث والتر ترنس استیس در مورد عرفان بودایی است. وی ابتدا اثبات می کند که بودیسم هم اصولی دارد شبیه به الهیات دیگر ادیان. از نظر استیس بودیسم به یک واقعیت غایی معتقد است. این فیلسوف انگلیسی متعلق به دوران مدرن متقدم و میانی است. روش استیس پدیدارشناسانه است. وی همه ادیان بزرگ را مطالعه کرده و معتقد است که باید هسته مرکزی ادیان بزرگ  را عرفان دانست. در دوره مدرن اصلی ترین روش معتبر علمی حتا در حیطه ماوراء الطبیعه نیز روش تجربی بود. تجربه درونی هر فرد و احساسات معنوی بشر نیز به واسطه قابل تجربه بودن، تا حدی قابل تامل و تفکر است. بدین صورت بود که فیلسوفان سنت گرا و فلاسفه ای چون استیس در این دوران که تجربه بشری حرف اول را می زد، با همین روش توانستند از دین دفاع کنند، چرا که به تجربه معنوی و عرفانی بشر وابسته بود.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۴
زهره شریعتی

آموزه های بودا باریک بینانه و از نظر فلسفی پیچیده اند. بودا در زمینه مسائل فرانمودین (transcendental) خاموش پیشه است و روش او در پرداختن به این مسائل، 2500 سال از روش شناسی پیشنهادی لودویگ ویتگنشتاین جلوتر بود. شیوه تحلیل بودا از خود تا قرن 18 در فلسفه غرب وجود ندارد و این وجه تحلیل در مراحل اولیه بحث های فلسفی معاصر باقی مانده است.

در فلسفه بودا، برخلاف خیلی از فلسفه های غربی معاصر بین نظر و عمل واگرایی دیده نمی شود. آموزه های بودا همیشه اشاره به چیزهایی اند که می شود آن ها را تجربه کرد. بودا نه مشوق عقیده به فرانمودینه ها بود و نه آن ها را لازم می دانست. او اصرار داشت از جایی شروع کنیم که هستیم، نه نظریه واقعیت متعالی و دیدگاه عقلانی. اِی. بِرت معتقد بود که این برای بودا به این معنی است که باید تجربه را فرایندی دانست که پویایی آن نامحدود است. گروزالسکی معتقد بود: «چالش این فکر به هیچ وجه نه کاملا در فلسفه های شرق درک شده است و نه در فلسفه های غرب.»


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۴۴
زهره شریعتی

1.      بودیسم اولیه

برای فهم درست این آیین، شناخت خود بودا و آموزه هایش بسیار مهم است. مفاهیم سنت ها بسیار وابسته به فهم خود بوداست؛ هرچند تمام ادیان این طور هستند. برخی محققان با روش های پیشامدرن بودیسم را مطالعه کرده اند و برخی دیگر به روش های مدرن و تعداد اندکی نیز با دیدگاه و روش پسامدرن آن را نگریسته اند. از این لحاظ با بودیسم ها و قرائت های مختلف از آن مواجه هستیم. خاستگاه تفاوت در مکاتب آیین های بودا همین امر است. دوره های مختلف فکری بشر خود را در آثاری که درباره یک دین نوشته می شود بازتاب می دهند. از این نظر هم می توان به روش محققان توجه کرد، و هم معنا و پیامی که ایشان از این آیین فهمیده و بیرون کشیده اند.

بودیسم در نظر متفکران

به نظر می رسد بودیسم یک دین دو سطحی است. خاص فهم و عام فهم بوده و برای هر دو گروه جامعه تعالیمی داشته است. این دو سطح از آغاز به موازات هم پیش رفته اند، در جایی به هم گره خورده و در نهایت باهم آمیخته شده اند. برای خواص تعالیمی دارد که به کار بستنش وداع با زندگی روزمره را می طلبد، و برای توده مردم یا عوام هم به گونه ای است که می توان زندگی عادی را داشت و همچنان یک بودایی خوب نیز بود. اما به مرور آموزه هایی شکل می گیرد که کمک می کند این دو سطح در نقطه ای به هم برسند و دو روی یک سکه باشند و مکمل یکدیگر شوند.

هدف بودیسم اولیه نیل به نیروانه بود. دستیابی به این هدف، از طریق عمل به راه هشتگانه صورت می گرفت که خلاصه آن، ترک خانه و خانواده، در پیش گرفتن زهد و ریاضت و انجام مراقبه می شد. تنها کسی به نیروانه می رسید و از چرخه تناسخ رهایی می یافت که زندگی روزمره را ترک می نمود و در دیر زندگی می کرد. این سطح از دین، ویژه خواص بود و مردم عادی توان این کار را نداشتند.

اما به مرور تعالیمی شکل گرفت که به انسان های عادی کوچه و بازار هم التفاتی داشت. رهایی از چرخه زندگی دوباره و تناسخ، برای عوام به صورت مستقیم صورت نمی گرفت. نجات ایشان در گرو دفاع و حمایت مالی از سنگه و راهبان نهفته بود. بدین صورت که با کمک به راهبان و عمل به قواعد اخلاقی عام، می توانستند در زندگی و تولد بعدی در وضعیت بهتری قرار گیرند و در زندگی های بعد خود به تناسب کرمه و اعمالشان امید به رسیدن به نیروانه داشته باشند.

نیروانه را چه آگاهی مطلق و چه وحدت با یک وجود متعالی به نام خدا یا نام های دیگر در نظر بگیریم، و یا حتا صرفا یک حالت روانشناختی روحی و آرامش، در میان مردم عادی نمی توانست هدف زندگی باشد.  ثواب اندوزی با کمک به سنگه، مشکل مردم عادی را که بیشتر نیاز به یاری یک موجود مطلق یا وجودی مورد پرستش دائمی داشتند، چندان حل نکرد. زیرا اگر نیروانه را یک امر مطلق غیر انسان وار و نامتشخص بدانیم (چنان که بودا می گفت) پرستش معنایی نداشت. چنین بود که موجود متشخص و انسان واری نیز در کنار امر مطلق شکل گرفت. اما این مفهوم متضاد با گفته های بودا بود و تناقضی دیده می شد. بدین منظور مفهوم نیروانه به مرور تغییر یافت. آن را نه متشخص دانستند و نه نامتشخص. واقعیت غایی را در نیروانه ذومراتب دانستند و ظهورات مختلفی برای آن در نظر گرفتند. در واقع در مرحله نیروانه به غیب یا همان نامتشخص بودن و ناانسان واری می رسد. همین موجود در هنگام ظهور یا مانیفستیشن، نمود و تجلی ای پیدا می کند که آن را به صورت یک خدای انسان وار یا همان جسم بودایی که می توان وی را پرستید نشان داده می شود. این آموزه به سه جسم بودا مشهور شد که درمه کایه همان امر مطلق انسان واری است که مردم عادی می توانند به وی توسل جویند. توده مردم با ظهورات این غیب سر می کنند، و عرفا و خواص با گذر از این سطح، با واقعیت نامتشخص روبرو می شوند. این دو سطح بودیسم در عرض هم و متباین باهم نیستند، بلکه در طول همند و در بعد تجربه دینی یا عرفانی ادیان ابراهیمی نیز مشاهده می شوند.

با مطالعه ابعاد کیش بودا، می توان دوره های مختلف فکری و تغییراتی را که در دو سطح دین روی داده است، کشف نمود. نقطه شروع درک این مساله، شناخت بودیسم اولیه است. وقتی ابعاد کیش بودا بررسی شد، می توان میزان ظهور و جلوه این ابعاد را نیز سنجید. هرچند ممکن است بعدی شکل نگرفته باشد یا تنها نطفه هایی از آن دیده شود، اما به مرور یافت خواهد شد.

 روش و محتوای مطالعات بودایی در دوره های مختلف تغییر کرده و ابعاد مختلف بودیسم بین دو سطح عام و خاص این دین پیوندهایی را برقرار نموده است. در همه ادیان و البته کیش بودا، به راحتی نمی توان بین بودیسم اولیه و سنت های دینی بعدی مرزبندی قائل شد. این دین در مراحل آغازینش به شدت با زندگی شخصی خود بودا گره خورده است. زندگی نامه او با آموزه هایش پیوندی ناگسستنی دارد. خود وی معتقد بود که راه میانه ای برای نجات آورده است که نه مادی گرایی مطلق مکتب چارواکه را دارد، نه شریعت سنگین و سخت هندوییسم برهمنی را، و نه ریاضت یوگیان بومی هند را. بدین صورت بودا بشر را از افراط و تفریط برحذر داشت.

بنیان گزار هر دینی، مطابق با نیاز مردم در دوران خویش، درمانی برای درد جامعه تجویز می کند. کنفوسیوس درد را در روابط انسان با جامعه تشخیص می دهد و تعالیمش نیز برای درمان همین درد مناسب است. در دائوییسم نسبت انسان با طبیعت برجسته می شود. بودا نسبت انسان با خود را زیر ذره بین قرار می دهد و درمانی برای آن در نظر می گیرد. تشخیص درد و نوع درمان باید هماهنگ باشد.

علاوه بر سنت های دینی، متفکران هر دوره با پیش فرض ها و مبانی مختلفی ادیان را مطالعه می کنند و مضمون و روش ایشان، متناسب با روح حاکم بر زمانه آن هاست. در ادامه به منظور شناخت بهتر کیش بودا و بررسی عناصر موجود در آن که احتمالا مشابهت هایی با دوره مدرن و در نتیجه گسترش این دین در غرب پیدا کرده است، نظر متفکران غربی و بودایی را با توجه به کتاب هایی که درباره بودا و آیین او در قرن بیستم به بعد نوشته اند، بررسی خواهیم نمود. محققان و دین شناسانی چون: بارت گروزالسکی، مایکل کریدرز، کرن آرمسترانگ، دیوید کالوپاهانه، ادوارد کونزه، والتر ترنس استیس، هانس وولفگانگ شومان، والپولَه راهولَه و دان کیوپیت.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۴۳
زهره شریعتی

ماهیت حقیقت در فلسفه بودایی

فلسفه بودایی در مکتب ترَوَدَه معتقد است که حقیقت از مجموعه پیچیده و متنوعی از حالات ناپایدار تشکیل می شود. هیچ عنصر پایداری وجود ندارد، به جز خود نیروانه که حالتی پایدار است. البته مطابق نظر تروده ای ها، نه یک الگو، بلکه الگوهای بسیاری از پدیده ها وجود دارد. از آن جا که ترتیب رویدادها در یک شخص یا در یک پدیده با قانون علیت کنترل می شود، یک شخص عبارت است از حالات یا رویدادهای فکری و جسمی که طبق قانون طبیعی به دنبال یکدیگر می آیند. این دیدگاه اشکالاتی داشت که فیلسوفان مهایانه آن را به دقت بررسی کردند.

ناگارجونه در وی در اواخر سده نخست میلادی یا بعد از آن می زیست. وی معتقد بود که اصل ناپایداری باید بر این امر دلالت کند که وقتی حالتی هستی می یابد، در همان زمان نیز از هستی خارج می شود. علت پایدار باید معلول پایداری هم داشته باشد، در حالی که عموما چیزهایی را که می خواهیم در عالم توضیح دهیم، پایدار نیستند. او و پیروانش تلاش کردند تا اثبات کنند که همه نظریات راجع به حقیقت متناقض است. وی نتیجه گرفت که واقعیت، عاری یا تهی (شونیَتَه) است. این خلاء یا تهی بودگی، جوهر درونی واقعیت است. تنها از طریق تفکر و تجربه متفکرانه می توانیم حقیقت را دریابیم. در واقع این خصوصیت نامی برای امری مطلق گردید که ورای قلمرو تجربه عادی قرار می گیرد و سراسر آن را فرا می گیرد و گویا گوهر باطنی آن را تشکیل می دهد.

بعدها نتیجه گرفتند که نیروانه و امر مطلق یکی هستند. در نتیجه قدیسی که به یک معنا به نیروانه دست می یابد، خود، مطلق می شود. به دنبال آن قدیس بودایی با بودا یکی می گردد. پس هدف انسان ها تنها نیروانه نیست، بلکه بودا شدن است. قدم اساسی در این تفکر معطوف به ماهیت تجربه عرفانی است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۳
زهره شریعتی

روان شناسی بودا

همان گونه که بودا الهیاتی بدون خدا عرضه می دارد، یک روان شناسی بی روان هم پیش می کشد؛ او جان گرایی یا آنیمیسم را به هر شکلی، حتی درباره انسان رد می کند. درباره جهان با هراکلیتوس و برگوسن موافق است، و درباره ذهن با هیوم هم عقیده. تمام آن چیزی که می دانیم همان احساس های ماست؛ از این رو تا آن جا که می توان دید، هر ماده ای نیرو و هر جوهری حرکت است. حیات، تغییر است؛ جریان خنثای شدن و خاموش شدن؛ روان اسطوره ای است که ما برای آسودگی مغزهای ناتوان مان آن را بی هیچ دلیل درستی، پشت جریان حالات خودآگاه خویش قرار می دهیم. این یگانگی برتر ادراک، این ذهن که احساس ها و ادراک ها را در اندیشه به هم پیوند می دهد، یک شبح است؛ تمام آن چه هست خود همین احساس ها و ادراک هاست، که به طور خود به خود، به یادها و تصورات بدل می شود. حتی خویشتن گرانقدر هم وجودی متمایز از این حالات روانی نیست؛ فقط استمرار این حالات است که حالات تازه تر، حالات کهنه تر ارگانیسم را همراه با عادات روانی و اخلاقی تمایلات و گرایش ها به یاد می آورند. توالی این حالات معلول یک اراده اسطوره ای نیست که به آن ها افزوده شده باشد، بلکه نتیجه جبر وراثت، عادت، محیط و شرایط است.

روان شناسی بودا تجربه گراست. روح را جریانی مستمر از حالات ناپایدار می داند و مانند ویلیام جیمز معتقد است که توهم جاودانگی روح موجب وابستگی و در نتیجه رنج روانی بشر است. از نظر بودا انسان متشکل از پنج اسکنده یا عنصر دگرگون شونده است: 1. صورت یا شکل (روپَه) 2. احساسات مثل لذت و رنج و بی تفاوتی 3. ادراک یا فهم و علم 4. تجربه پیشین یا کرمه 5. آگاهی و شعور. اسکنده به پالی به معنی ساقه درخت است و این پنج تا (جسم، احساس، ادراک، تاثرات ذهنی و آگاهی جایگزین آتمن اوپانیشاد شده اند.

در عالم فلسفه هم توجه او بیشتر معطوف به حقایقی از نوع روان شناسی است. به عبارت دیگر، بودا بر آنست که مشکل حقیقی انسان در مباحث فلسفی نیست، بلکه در ادراکات و احساسات اوست.

فایده روان شناسی افکار بودا در عبارات زیر که منسوب به اوست تجلی می کند «من از چه چیز سخن گفته ام؟ من درباره بدبختی و نیاز سخن گفته ام؛ مبدا بدبختی را توضیح داده ام؛ درباره فرجام نکبت گفتگو کرده ام و نیز در باب ایمانی که به فقر و نکبت و بدبختی بشر پایان خواهد داد توضیح داده ام. چرا این مباحث را پیش کشیده ام؟ زیرا فقط از این سودی حاصل می شود که به مبانی و اساس دیانت مربوط است و آدمی را به رهایی از آلام و رنج ها و به معرفت و نیروانه هدایت می کند.» (مجیمَّه نیکایَه)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
زهره شریعتی

رهبانیت

در زمان حیات بودا، او و پیروانش سالیانه در فصل بارندگی دور هم جمع می شدند. پس از مرگ او پیروانش به این کار ادامه دادند و عزلت نشینی بارانی سالیانه داشتند که به تدریج به زیست گاه دائمی راهبان تبدیل شد. رهبانیت در هند امری است که در تمام سنت های دینی آن مطرح است. البته معلوم نیست که خود بودا نجات را وابسته به زندگی رهبانی می دانسته یا نه. بودا افراد بسیاری را در سنگه می پذیرفت که زندگی معمولی داشتند.

طبیعی است که زندگی جمعی در دیرهای رهبانی، نیازمند قوانین انضباطی و تاحدی نظام رتبه بندی باشد. اولین دسته از چنین قوانینی در شورای اول پی ریزی شد. وارد شدن در جامعه راهبان همیشه امری شخصی بوده که به تعهد خود رهرو یا تعهد خانواده اش بستگی داشته است. اساسا زندگی یک راهب بودایی از نوع فقر، تجرد و گدایی و دوره گردی بوده؛ اما در طول زمان، این ویژگی ها اصلاح شده یا تغییر کرده است.

مثلا گدایی صرفا یک حرکت نمادین شده است که فروتنی را آموزش می دهد و رشد و گسترش دیرهای رهبانی بزرگ که در اثر بخشش های ثروتمندان میسر گردید، به مصالحه بر سر قانون فقر انجامید. تجرد و پرهیز اکید از روابط جنسی که اولین قانون در تمام جوامع رهبانی دینی بوده، سست شده است.

بعد اجتماعی بودیسم عمدتا با سنگه یا انجمن راهبان و راهبه ها تجسم می یابد. این انجمن در اصل از گروه هایی از گدایان سرگردان تشکیل می شد. ایشان در ابتدا مانند امروز در صومعه های ثابتی زندگی نمی کردند. بودا طی حیات خویش تصمیم گرفته بود که سنگه در طول فصل باران انزوا گزیند. اما اکنون رسم شده که در کل این گروه ها دوران گوشه نشینی خود را در کنار هم بگذرانند و در پی حیات روحانی به همیاری یکدیگر بپردازند. افراد عامی وارسته، زمین و مکان هایی را در اختیار ایشان می گذارند که اغلب شامل بوستان ها و باغ ها می شود. راهب و عامی، تعهدی مشترک نسبت به هم داشتند. یکی آموزه های دین را تفسیر و تشریح می کرد و نمونه یک زندگی مقدس را ارائه می نمود، و دیگری با تامین مخارج سنگه، خوراک و سرپناه برای راهبان فراهم می کرد.

قواعد سنگه شامل موارد زیر است: پوشیدن جامه زرد، تراشیدن موی سر و ریش، گرفتن کاسه گدایی در دست، و مراقبه و تفکر در ساعت مقرر. ده قانون اخلاقی راهبان نیز چنین آمده است: دوری از کشتن جانداران، دوری از تصرف در مال دیگران، دوری از بی عصمتی و پاکدامنی، دوری از مکر و فریب، دوری از مستی، دوری از پرخوری به ویژه در بعداز ظهر، دوری از تماشای رقص و آواز، دوری از استعمال زیور و عطر و آرایش ، نخفتن در بستر نرم، دوری از قبول طلا و نقره. پنج قانون اول برای همه است، اما چون برخی نمی توانند زندگی خانوادگی را ترک کنند، در پنج عهد دیگر برای مردم عادی تخفیف قائل شده اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
زهره شریعتی

انکار روح فردی

مشهور است که بودا گفته که در درون شخص روح یا نفس فردی و چیزی که متعلق به قلمرو متافیزیک باشد، وجود ندارد. اما به نظر می رسد که دغدعه اصلی او با توجه به زمینه تفکر اوپانیشادی این بوده است که هیچ وجود ثابت ابدی در شخص وجود ندارد که از شخصی به شخص دیگر منتقل شود. بنابراین انکار نفس به طور کلی یکی از تفسیرهای این ادعا می شود و تفسیر دیگری نیز وجود دارد که بودا صرفا نفس ثابت و بدون تغییر را که تفکر اوپانیشادی بر آن تاکید دارد، نفی می کند. اگر به پنج بخش وجودی انسان نیز دقت کنیم به بخشی برخورد می کنیم که بسیار شبیه به نفس فردی است که در ادیان و مکتب های دیگر مطرح می شود.

نفس در ادیان و مکاتب دیگر، چه ثابت و بدون تغییر شمرده شود و چه متغیر، یکی از ویژگی های اساسی اش آگاهی است و نزد بودا نیز یکی از پنج بخش وجود انسان آگاهی است. از طرف دیگر این آگاهی به عنوان یکی از بخش های وجود انسان نقش مهمی در تولد دوباره انسان بازی می کند و بعد از مرگ به کالبد دیگر منتقل می شود که این نیز می تواند نحوه ای از انتقال نفس در بحث تناسخ که در تمام سنت های فرهنگ هندویی برجسته است، به حساب آید. البته در اندیشه بودایی این مساله مطرح است که این آگاهی بعد از انتقال به کالبد جدید باقی نمی ماند و بعد از اثرگذاری و پدید آوردن حواس جدید از بین می رود. اما این مساله نیز می تواند توجیه خاص خود را داشته باشد که نفس نابود نمی شود، بلکه از یک حالت بسیط که به چیزی تعلق ندارد، به حالتی گسترده در سراسر بدن در می آید و تعلق و تدبیر خود را بر سراسر بدن اعمال می کند. بنابراین انکار نفس در اندیشه بودایی امری نیست که بتوان در مورد آن قاطعانه حکم کرد.

به هر حال، بودا ادعا کرد که وجود انسان از پنج اسکنَدَه یا اجزا درست شده است. بدن، احساسات، ادراک، امیال و آگاهی، انسان ها به خاطر فرایندی که وجود آن ها را پدید می آورد و به رشد و تکامل شان می انجامد، زنجیره علّی که به قانون ایجاد مشروط مشهور است، در چرخه تولد و مرگ گرفتارند. بر طبق این قانون، هر حالت از وجود به وسیله حالت دیگری ایجاد می شود که بدون واسطه قبل از آن قرار می گیرد و آن نیز به نوبه خود سبب حالت بعدی می شود. یک وضعیت با حالتی متفاوت از وضعیت دیگری پدید می آید که آن نیز از وضعیت قبلی خود پدید آمده است. سرمنشا زنجیره علت و معلول ها نادانی است که منجر به پیدایی زنجیره علت ها و معلول های بعدی می شود: تمایلات یا کرمه سازها، آگاهی، نام و شکل (یا شخصیت فردی)، اندام های حواس پنج گانه و ذهن، دیگر اشیا که متعلق حواسند، (خودها یا اشیا)، احساس، تشنگی، دلبستگی به وجود، فرایند صیرورت و تبدیل، حالت تدریجی وجود (هر یک بی شباهت به حالات پیشین است) و رنج بشر (دوکّه).

در واقع آن چه بودا آن را نفی و تقبیح می کند مجرد جسم نیست، انانیّت است که جسم فقط نمایش آن محسوب می شود؛ و چنان که نفی جسم به نفی انانیّت نمی انجامد، نفی انانیّت هم لزوما به نفی جسم نیاز ندارد، بلکه مستلزم نفی تعلق به آن و لوازم آن است. البته انانیت که حاصل ترکیب اجزا و شامل جسم، حس، ادراک، شعور غریزی، و عقل می شود، مثل هر ترکیب دیگر که در عالم هست، محکوم به فساد و انحلال است و در این میان جایی برای وجود روح فردی باقی نمی ماند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۹
زهره شریعتی

انکار وجود خدای خالق

یکی از آموزه های بنیادین بودیسم این است که در ورای تمام موجودات خلق شده و تجلیات وجود، حقیقت واحدی نهفته که غایت وجود است. این حقیقت ورای عقل است و امری غیر شخصی یا فراشخصی است. اصل زندگی در کل طبیعت و نیز طبیعت انسان، ساری و جاری است و اساس با حقیقت یکی است. انسان با نفوذ در عمق طبیعت خویش می تواند به شناخت مستقیم از حقیقت نایل شود.

اگرچه آیین بودا، مخصوصا مهایانه چینی و ژاپنی از لحاظ فلسفی، وجود خداوند خالقی که هم طبیعت و هم سرنوشت انسان را در اختیار دارد، انکار می کنند، اما تعدد خدایان در دین عامیانه بودیسم علاج ناپذیر به نظر می رسد. شخصیت های کاملی که دارای وجود معنوی هستند خدایان، بوداها، بودی ستوه ها، شخصیت های خداگونه و حیوانات که در راس آن ها خدایی متعالی با تشخص، اراده، عقل و عشق است، پرستش و تجلیل می شوند. البته این موجودات روحانی به هیچ وجه خدایان نیستند. هرچند در آسمان جای دارند و انسان نمی تواند آن ها را ببیند، اما جاودان نیستند و همانند سایر موجودات عالم مشمول قانون سمسره یا تولد دوباره هستند. بی شک در بحث آیین بودا اشتباه است که اصطلاح خدا را آن گونه که نزد مسلمانان، مسیحیان و یهودیان معروف است به کار ببریم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۲
زهره شریعتی

اصل تولد دوباره یا بازپیدایی

بودا اصل کرمه هندویی را پذیرفت، اما با تغییراتی. وی بر این باور بود که زندگی کنونی معلول زندگی گذشته و علت زندگی آینده است. البته نوآوری بودا تنها به تفسیر روانشناختی از کرمه محدود نمی شد. او اصل اعتقادی تناسخ یا بازپیدایی را هم متحول ساخت. پیش از آن و در واقع در بیشتر الهیات متاخر هندو، این اعتقاد با عقیده به تکثر ارواح جاودانی همراه بوداست. این ارواح از یک موجود روانشناختی به موجودی دیگر منتقل می شوند و به طور پیاپی به مجموعه ای از موجودات با ویژگی های فکری و جسمی جان می دهند. گرچه بودا این اعتقاد به ارواح جاودانی یا نفس (آتمن)[1] را که در فرهنگ هندی بسیار رواج داشت، انکار کرد و اصل اعتقادی ماهیت سه گانه حیات فرد را اعلام نمود.

موجودات جهان سه مشخصه دارند: رنج، غفلت از خود، و آنَتَّه[2] و ناپایداری آنیکَّه[3]. مطابق تحلیل بودایی، یک پدیده در واقع مجموعه پیچیده ای از حالات و رویدادهای گذران را شامل می شود. هیچ چیز پایداری در جهان نیست. تنها نیروانه پاینده است. پس هیچ روح جاودانی وجود ندارد. ما تنها مجموعه ای از حالات فکری و جسمی هستیم و ما نیز ناپایداریم. بنابراین معنی تجدید حیات انتقال روح از یک بدن یا کالبد به بدن دیگر نیست. تمنیاتی که قطعا در آخرین وضعیت شخص در هنگام مرگ وجود دارد، علت توالی جدیدی از حالاتی است که در جای دیگری به صورت حیات دیگر به وجود می آید. بنابراین بهتر است در توصیف این اصل اعتقادی بودا نه از واژه تجسد یا تناسخ، بلکه از واژه حیات مجدد استفاده گردد. حتا هیچ نفس کیهانی هم وجود ندارد که به تمامیت جهان هستی روح ببخشد.

سلسله دوازده علت، چرخه حیات را شکل می دهد. نادانی در بودیسم یعنی ندانستن موجباتی که این سلسله دوازده علت را پدید آورده است. این حقیقتی انتزاعی نیست، بلکه تجربی بوده و در قلمرو حیات خاکی ما قرار یافته است.

 



[1] atman

[2] anatta

[3] anicca

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۱
زهره شریعتی