دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۷۳ مطلب با موضوع «بودیسم» ثبت شده است

خلاصه و بررسی کتاب فلسفه بودایی: یک تحلیل تاریخی

نوشته دیوید جِی. کالوپاهانه


مبانی نویسنده در بررسی آیین بودای اولیه

دیدگاه کالوپاهانه نسبت به آیین بودا، فلسفی است. البته نه فلسفه عقل گرا، بلکه فلسفه ای غیر متافیزیکی. پیش فرض مهم او در بررسی این دین، این است که بودا و حکمای اوپانیشادی هم دوره هستند. بنابراین آیین بودا واکنشی در برابر مبحث وحدت برهمن آتمن در اوپانیشادهاست که متافیزیکی است. بودا از نظر کالوپاهانه این مطلب را نه رد می کند و نه اثبات. او پرسش های متافیزیکی را بی پاسخ می گذارد و فلسفه ای کاملا تجربی از حس و فراحس انسان و عالم واقع ارائه می دهد. بنابراین نویسنده معتقد است که این آیین نه الحادی است و نه الهی.

روش و منطق آتمن و برهمن در اوپانیشاد چیست؟ تجربه فراحسی یوگیان و حکیمان اوپانیشادی به وحدت آتمن و برهمن اختصاص داشت و تجربه فراحسی بودا منجر به انقطاع احساس و ادراک و سپس نیروانه شد. اگر این تفاوت در محتوای تجربه هست، و ما هم از ماهیت این تجربه به طور فردی و شخصی هرگز آگاه نخواهیم شد و چه بسا محتوای تجربه ما متفاوت از این دو و یا هر کس دیگری باشد، با چه استدلالی بودا درست می گوید و اوپانیشادی ها غلط، یا برعکس؟ معیار قضاوت در درستی گفته کسی که نیروانه یا وحدت آتمن برهمن یا حتی محتوای تجربه عرفانی اسلامی و حتی مسیحی و یهودی را مطرح می کند چیست؟ اگر قرار است قضاوت کنیم، باید معیاری باشد. این معیار با توجه به بعضا تناقض و تفاوت های عمیق این تجربه های متنوع و متکثر، نتیجتا نباید نظر انسان یا انسانی باشد. چون محدودیت فهم دارد. باید به نقل متکی شد. کدام نقل؟ نقل انسان یا وحی؟ طبیعتا اگر به یک موجود متعالی معتقد باشیم که نسبت به انسان خالقیت داشته باشد، وی را معیار قرار خواهیم داد.

روش نویسنده در بررسی آیین بودای اولیه

نویسنده به روش تاریخی از آیین بودای اولیه تفسیر پوزیتیویستی ارائه می دهد. وی تمام آموزه های این دین را تجربی می داند؛ نه عقلی و نه نقلی. پوزیتویست ها معتقدند که فلسفه شان هم علمی است، زیرا علم مساوی با تجربه است و با گزاره های متافیزیکی یا مابعدالطبیعی کاری ندارد، زیرا غیر قابل اثبات از نظر صدق و کذب هستند. پس علمی نیستند. بنابراین نویسنده متعلق به دوران مدرن متاخر است. در واقع نویسنده به این روش ادیان متافیزیکالی چون ادیان ابراهیمی را مناسب دنیای مدرن و زندگی معاصر بشر نمی داند و تلویحا آیین بودا را مناسب روح دوران مدرن معرفی می کند. البته نویسنده معنای تجربه را هم توسعه داده است و تجربیات فراحسی را نیز به دلایلی قابل اثبات دیده که از نظر من استدلال های ضعیفی مثل این که دیگران و حتی برخی کودکان (در اثبات آموزه سمسره یا تناسخ) هم چنین تجربیاتی داشته اند ارائه می دهد، که عملا با اندازه گیری های علمی مدرن هم غیر قابل اثبات هستند. زیرا ما از محتوای دقیق تجربیات فراحسی حکمای اوپانیشادی، یوگی ها یا عرفا بی خبریم و تنها زبان الکنی توصیفاتی ارائه داده که مناقشات زبان شناختی و ساختاری هم در این باب موجود است.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۲ ، ۱۳:۴۱
زهره شریعتی

با توجه به تاثیر هندیان بر هنر و ادبیات


 پس از جنگ جهانی دوم، به ویژه از دهه 60 میلادی تاکنون، تغییر بنیادین و شگرفی در نگرش غرب (به معنای اروپای غربی و آمریکای شمالی) به شرق رخ داده است. این تغییر نه تنها شامل تفاوت های جغرافیایی، ظاهری، نژادی، اجتماعی وسیاسی میان این دو، بلکه دربرگیرنده تغییرات اساسی در دیدگاه فرهنگ غرب به فرهنگ و ادیان شرقی است.

کالین کمبل در کتاب خود «شرقی شدن غرب» با الگو گرفتن از نگاه جامعه شناسانه ماکس وبر، تفاوت های دینی، فرهنگی و حتی ادبی هنری میان شرق و غرب را به خوبی تشریح و تبیین می کند. سپس براساس مدارک، مصادیق و مستنداتی از تاثیرات فرهنگ و ادیان شرق بر غرب، به خوبی از پس دفاع از نظریه خود برمی آید و آن را نوعی زایش جدید شرق در غرب توصیف می نماید. این مصادیق شامل مسائلی چون احیای طبیعت است که به طور خاص در مسائل زیست محیطی، گیاه خواری، طب کل نگر (هومئوپاتی) و جنبش های دفاع از حقوق حیوانات برجسته شده اند.

تحلیل کمبل از دلایل این تغییر که پس از جنگ جهانی دوم روی داده است، هم ریشه در نظر وبر دارد (فشار درونی جامعه به سوی عقل گرایی)، و هم تغییر نیازهای بشر معاصر، و صد البته تحولاتی که در نگرش دینی غرب نسبت به ادیان شرق رخ داد. تفاوت دیدگاه غرب و شرق در باب الوهیت و مهم تر از آن، بحران در تفسیر دینی از مسحیت در دهه 50 و 60 میلادی از جمله نکاتی هستند که کمبل در کتاب خود به طور مفصل بدان اشاره دارد.

الوهیت در مسیحیت غربی به صورت متشخص، انسان وار و وجودی متعالی توصیف می گردد که هم خالق است و هم ناظر بر جهان طبیعت و انسان ها. اما در شرق، الوهیت پیوندی عمیق با یک اصل ناانسان وار، نامتشخص و حاضر در همه عالم سرو کار دارد که جهان طبیعت و انسان ها به یک اندازه به وی نزدیک اند. هر چند الوهیت شرقی به ویژه هندی شامل خدایان متعدد یا تثلیث هندویی، نیروانه نامتشخص و غیر قابل توصیف بودایی، گوروها (معلمان) دین سیک، و تیرتهنکره ها و رستگاری یافتگان دین جین است. کمبل این دو نوع جهان بینی را به ترتیب به عنوان ثنویت مادی گرایانه و دیگری را وحدت وجود می داند.

بحران در جهان بینی غرب پس از تحولات جنگ جهانی دوم، بر مبنای نظر کمبل دو جنبه دارد: یکی در تفسیر دینی از مسیحیت، یعنی دیدگاه کهنه ای که با پیشرفت روزافزون علم مدرن تحلیل می رفت و از زیربنا ویران می شد، و دوم، در تفسیر عرفی و سکولار از دین که کمبل آن را به ظهور کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و شکست مانیفست این نظام مربوط می داند. همچنین توجیه عقلانی تفاسیر سکولار از مسیحیت در غرب، ابتدا با اگزیستانسیالیسم نئومارکسیست (ژان پل سارتر) و جهان روانشناختی مکتب فرانکفورت (به ویژه مارکوزه)، و دومی با اسطوره زدایی لیبرال توسط بولتمن و پل تیلیخ صورت گرفت.

البته دیدگاه کمبل با وجود نگارش و استدلال های خوب و متقاعد کننده، قابل نقد نیز هست. اولا: جنبش نیوایج New Age که کمبل آن را نمونه ای کامل از زایش فرهنگ و ادبیات شرق در غرب می داند، هرچند اهمیت تحلیلی و روانکاوانه بسیاری دارد، اما شاید چندان هم نسبت به گذشته فرهنگ و دین غربی به ویژه ادیان رازآمیز یونان باستان و مکتب هنری رمانتیسیسم متفاوت و جدید نباشد. دوما: این نکته قابل پرسش است که آیا جهان بینی غرب را می توان تنها به مسیحیت و مارکسیسم تقلیل داد؟ اگر مسیحیت بحرانی را در دهه 60 میلادی تجربه کرد، همزمان با آن کمونیسم و مارکسیسم نیز بحرانی را طی کرد که در نهایت به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد. و سوم این که: کمبل نسبت به تحلیل ساختاری در دوره پس از جنگ بسیار کم توجه است، به ویژه انفجار اطلاعات و ادوار اقتصادی پس از جنگ.

اکنون می توان بر مبنای دیدگاه کمبل نسبت به شرقی شدن غرب، تاثیر هندیان را بر ادبیات اروپای غربی و آمریکای شمالی بررسی کرد. دکتر پوروشوتَّمَه لعل[2]  در مقاله ای کوتاه به خوبی به این تاثیرات با نام بردن از آثار برخی نویسندگان، شاعران، هنرمندان و حتی موسیقی دانان غربی پرداخته است. برای نمونه به بررسی نمونه هایی از آثار چند تن از این هنرمندان می پردازیم:

 

تی.اس. الیوت

تاثیر هندی ها، چه هندو و چه بودایی، در تمام آثار شاعر، منتقد و نمایشنامه نویس انگلیسی (متولد آمریکا) تی. اس. الیوت (1965- 1888) قابل مشاهده است. به طور مثال سه شَنتی (برکات صلح) که به وِیست لَند (سرزمین بایر) نزدیک است، شعر طولانیِ (سروده در 1920) الیوت را عملا به یک اوپانیشاد تبدیل می کند، چون در سنت هندی تنها اوپانیشادها اجازه دارند که به دعای خیر سه گانه ختم شوند. چنان که الیوت بریهَدآرَنیَکَه اوپانیشاد را تایید و تصدیق می کند، توصیه های پَرَجاپَتی را به سه نوع شکل ذی شعور که نزد او چون مریدان و پیروان آمده اند، تغییر می دهد: خدایان، ضد خدایان، و بشر. در متن سنسکریت اصلی، پرجاپتی به خدایان توصیه می کند که منظم و منضبط باشند و خویشتن داری پیشه کنند، زیرا خدایان [ذاتا] تمایل به تکبرورزی دارند؛  و  از ضد خدایان می خواهد که مهربانی و رافت بورزند، زیرا به خشونت و شرارت میل دارند؛ و از بشر خواسته است تا بخشنده باشد، زیرا گرایش بشر این است که خویش را قربانی خودخواهی خویش کند. هرچند به نظر می رسد این شعر طولانی واژه هایی از یک اوپانیشاد در خود دارد، اما در حقیقت اوپانیشاد نیست، بلکه توسط یک مومن به مسیحیت، جرح و تعدیل یافته است.

الیوت هنگام جوانی در دوره ای تصمیم به تغییر دین به بودیسم گرفته بود، اما ناگهان منصرف شد. او بعدها برای عقب نشینی از نظرش دلیلی نیز ارائه کرد. وی گفت احساس کرده بوده که می باید [وجود] خود را از تمام میراث فرهنگی، مذهبی و دینی غربی خالی کند تا [بتواند] آداب و رسوم بودایی را در خود بپذیرد- کاری ترسناک تر و پرمخاطره تر از آن چه که وی [نسبت به آن] متعهد شده بود.

 

هرمان هسه

نامه هایی از نویسنده آلمانی هرمان هسه (1962- 1877) به مورّخ معاصر هند کالیداس نَگ[7] وجود دارد که تاریخ نگارششان تقریبا همزمان با وقتی است که هسه داشت رمان سیذارتا را می نوشت. وقتی آن ها در کنگره بین المللی صلح و آزادی در لوگانو سوییس در سال 1922 با یکدیگر ملاقات کردند، هسه کالیداس نگ را چنین توصیف کرده است: «مردی 31 ساله ،محققی از بنگال... با لبخندی طلایی قهوه ای.» نگ هم به نوبه خود هسه را با یک «برهمن واقعی از هند» مقایسه می کند.


نگ در نامه ای طولانی به هسه از پاریس در سال 1930، نوشت: «سیذارتا کتابی است که باید به تمام زبان های اروپایی ترجمه شود، زیرا در این کتاب است که ما احساس می کنیم برای نخستین بار شرق واقعی به غرب معرفی شده؛ نه شرق عاطفی/ تخیلی کیپلینگ[8] و نه شرق رمانتیک لوتی[9]». در 1951 که سیذارتا در انتشارات نیودیرکشن جیمزلافلین در نیویورک به انگلیسی ترجمه شد، در ادوار ادبیات آمریکا شوری برانگیخت، به ویژه میان دانشجویان مدارس عالی و دانشگاه ها.


بیتل ها

گروه موسیقی بیتل ها در تاثیرپذیری از هندی ها، دو دوره زمانی را طی کردند. اولین دوره در سبک بود که با سازهای موسیقی هندی به ویژه سیتار سروکار داشت. آلبوم موسیقی help! تنها تعداد کمی نُت در ابتدای آهنگ خود داشت. «Norwegian Wood» اولین آهنگ پاپ بود که به طور وسیعی از ساز سیتار در آن استفاده شده بود. در واقع مردم از خود می پرسیدند این چه گیتار جدیدی است که بیتل ها اختراع کرده اند! «Love to You» و «Tomorrow Never Knows» به عنوان آهنگ هایی شناخته می شوند که بیتل ها به واسطه آن به طور کاملا نمایان وارد سبک موسیقی هندی شده اند.

دومین دوره، تحت تاثیر فلسفه هندی بود. آهنگ «Sgt. Pepper's Lonely Hearts Club Band» کلا درباره مایا (به معنی عشق/ توهم یا فریب در زبان هندی است، اما در این آهنگ ایشان از آن به عنوان عشق سخن می گفتند). «آیا به عشق در نگاه اول اعتقاد دارید؟» پاسخی فی البداهه گرفت: «بله، مطمئنم که هر زمانی اتفاق می افتد.» «Getting Better» به روش خود واقع گریز است. و «Being for the Benefit of Mr.Kite» نوعی دیگر از مایا (فریب) است: واقعیت فریبنده ای از یک موضوع نمایشی (سیرک) و سرزمینی خیالی از تصورات ما (بادبادک [هایی در حال پرواز بر فراز سرها])

اکنون دیگر ثابت شده که بیتل ها اولین گروه موسیقی غربی و محبوبی بودند که بر مردم اقصی نقاط دنیا تاثیر گذارده اند. استفاده آن ها از موسیقی و فلسفه هندی، به آگاهی گسترده مردم از فرهنگ هندی کمک کرده است؛ به ویژه برای کسانی که شاید به راه ها و روش های آشنایی دیگر با هند دسترسی ندارند.

 

[2] دکتر پی. لعل (2010- 1929) استاد افتخاری زبان انگلیسی در کالج سنت خاویر کلکته (St.Xavier's College,Kolkata.( دکتر لعل درباره فرهنگ و ادبیات هندی در بیش از صد کالج و دانشگاه در انگلستان، آمریکا و استرالیا سخنرانی کرد. وی سال ها در کالج کلکته هرهفته بر روی ترجمه کامل مهابهاراته ویاسه به انگلیسی کار می کرد که تاکنون دویست و ده جلد از آن منتشر شده است. وی در زمره نویسندگان، مترجمان و شاعران هندی معاصر می گنجد. ترجمه خلاقانه او از مهابهاراته و رامایانه، همچون شعرها و داستان های کوتاهش، مخاطبان زیادی داشته و دارد.  

 [7] Kalidas Nag نویسنده هندی در قرن بیستم. م

[8] Kipling (1936- 1865) رودیارد کیپلینگ نویسنده انگلیسی. م

[9]  )  Loti1923- 1850) پیر لوتی نویسنده و جهانگرد فرانسوی که به ایران نیز سفر کرده است. م

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۵۲
زهره شریعتی

دایسِتز تیتارو سوزوکی (1966- 1870)، فیلسوف ذن ژاپنی، بنیادی علمی در زمینه مطالعه دین پایه گذاری کرد و از نوشته های ویلیام جیمز نیز تاثیر پذیرفت. او کتاب ها و مقالات متعددی در باب ذن بودیسم نگاشته است و با تدریس در دانشگاه های ژاپن و آمریکا، تاکید داشت که برای مخاطبان غربی، مکتب ذن باید با اصطلاحات خودش فهمیده شود و نه از طریق مقولات مختلف فلسفه، دین، عرفان و دانش غربی.
سوزوکی در کتاب عرفان مسیحی و بودایی، به مقایسه تطبیقی بین عرفان مسیحی و آیین بودایی پرداخته است. بدین منظور او مایستر اکهارت را که از بزرگترین عرفای مسیحی است برگزیده و به مقایسه آرای او با دیدگاه های مشابه در آیین ذن پرداخته است. او عقیده دارد که دیدگاه های اکهارت به شیوه اندیشه مکتب مهایانه و به خصوص ذن بودیسم بسیار نزدیک است. گاهی افکار او آن چنان به افکار بودایی شباهت دارد که انسان می پندارد واقعا آن افکار از تفکرات بودایی سرچشمه گرفته است. او اکهارت را یک مسیحی فوق العاده می داند.

وی مفاهیمی همچون لحظه کنونی، ذات و اوصاف خداوند، تثلیث و ... را از دیدگاه اکهارت نقل می کند و سپس آن را با سخنان استادان ذن تطبیق می دهد و به این نتیجه می رسد که تجارت مسیحی واقعا با تجارب بودایی تفاوتی ندارند و دلیل آن که ما آن ها را متفاوت می بینیم، زبان و واژگان است که باعث دشواری درک مشابهت های این دو دیدگاه می شود.

سوزوکی نظر اکهارت درباره خوددوستی خداوند را با مفهوم بودایی اشراق جهانی تطبیق می دهد و سپس به این نتیجه می رسد که نظریه تهیگی، با اصطلاحاتی نظیر برهوت، سکون، آرامش و نیستی که اکهارت آن ها را به کار می برد، تطابق دارد.

سوزوکی عشقی را که خداوند به خود می ورزد را همانند شهود پراگیه می داند که کنه ذات نفس یا ایگو را مشاهده می کند. در نظر او خدای اکهارت که هستی بی نام و نشان است، با اصطلاح بودایی بی نفسی همه اشیا، یعنی ذهن آزاد و انقطاع از امیال و آرزوها مطابقت دارد.

در فصل چهارم کتاب به بحث درباره زندگی در پرتو ازلیت می پردازد، دیدگاه های فیلسوفان و عرفای شرق و غرب را برای نمونه ذکر و آن ها را باهم مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که آن چه در نمادگرایی مسیحی خدا، پدر، روح القدس و بخشوده شده نام دارد، می تواند با مفاهیم بودایی مطابقت داشته باشد، به شرط این که ما همه زوائد تاریخی یا هستی شناختی را که به آن ها وابسته اند کنار بگذاریم و به معنای این نمادها پی ببریم.

در فصل پنجم کتاب سوزوکی به بحث درباره تجسد و تناسخ می پردازد. سپس تشنگی را مطرح می کند و معتقد است که فلسفه بودیسم آن را نخستین اصل برای آفرینش موجودات می داند.

در فصل ششم مساله تصلیب و اشراق را مطرح می کند و معتقد است که در این خصوص دیدگاه بودایی و مسیحی باهم تفاوت عمیقی دارند، چرا که در غرب بر نفس تاکید زیادی شده است، در حالی که در شرق نفس وجود ندارد و معدوم شناخته می شود. بنابریان نفسی وجود ندارد که به صلیب کشیده شود. ذهن شرقی همه چیز را به نفس متعال بازمی گرداند، در حالی که ذهن غربی به جای این که نفس نسبی را به نفس متعال پیوند دهد و نفس متعال را نقطه آغاز خود قرار دهد، شدیدا به نفس نسبی وابستگی دارد و چون نفس نسبی ذاتا ناقص است، ذهن غربی خود را ناتوان و ناخشنود می بیند. در آیین بودایی به جای تصلیب، به اشراق نیازمندیم. در اشراق ملکوتی بودن و احساسی اصیل از تعالی به چشم می خورد.

سوزوکی به مساله جالب توجه دیگری اشاره می کند و آن نحوه مرگ بودا و مسیح است. این که مسیح به صورت عمودی از دنیا رفت و بودا در حال افقی، نیز تفاوت بزرگ دو دیدگاه مسیحی و بودایی را می رساند، چرا که حالت عمودی به معنی عمل، ستیزه جویی و انحصارگری است، در حالی که افقی بودن به معنای صلح و آرامش، بردباری و سعه صدر است.

او به طور کاملا آزاد اجازه می دهد که تجربه ذن، با بینش های روانشناختی و فلسفی مختلف بدون تمایز تفسیر شود و بنابراین ندانسته مردم را به این تصور غلط می اندازد که ذن می تواند از بودیسم تاریخی یا سنت مهایانه ای آن جدا شده و به شکل های جدید و در هر موقعیت فرهنگی توسعه یابد. او را داری وسعت نظر و خالی از تعصب می دانند. ز نظر سوزوکی هدف ذن رسیدن به یک نوع تجربه است که باید با خودآگاهی ذن و اشکال متنوع آن مورد حمایت قرار گیرد.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۲
زهره شریعتی