دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

در رشته تاریخ نیز اندیشه هایی از این قبیل در کار بود. یکی از کسانی که برای رمانتیک ها اهمیت فراوان داشت فیلسوف تاریخ نگار یوهان گوتفرید فون هردر (1803- 1744) بود. به اعتقاد او سرشت تاریخ، تداوم، تکامل و غایت است.

رمانتیسم متضمن جهت یابی تازه در بسیاری زمینه ها بود، بدین سبب معمولا دو شکل آن را از هم متمایز می دارند: یکی آن که رومانتیسم جهانی خوانده می شود و مقصود رمانتیک هایی است که دلمشغول طبیعت، روح جهانی و نبوغ هنری بودند. این شکل رمانتیسم ابتدا در حدود 1800 به ویژه در آلمان، شهر ینا رونق یافت. دیگری موسوم به رمانتیسم ملی است که اندکی بعد به ویژه در شهر هایدلبرگ پاگرفت. رمانتیک های ملی به طور کلی بیشتر به تاریخ مردمی، زبان مردمی و فرهنگ مردمی علاقه مند بودند. و تلقی آن ها از مردم موجود زنده ای بود که درست همانند طبیعت و تاریخ از توانایی های ذاتی بهره مند بود.

وجه اشتراک این دو جنبه رمانتیسم بیشتر و مهم تر از همه همین مفهوم کلیدی موجود زنده یا ارگانیسم بود. در نظر رمانتیک ها گیاه و قوم هر دو موجود زنده اند. یک اثر شاعرانه موجودی زنده است. زبان زنده است. حتا تمامی جهان فیزیکی یک موجود زنده شمرده می شد. بدین ترتیب بین رمانتیسم ملی و جهانی تمایز مشخصی باقی نماند. روح جهانی هم در مردم و در فرهنگ مردمی وجود داشت، و هم در طبیعت و در هنر.

هردر به گردآوری ترانه های محلی سرزمین های گوناگون پرداخت. وی حتی قصه های عامیانه را زبان مادری مردم خواند. برادران گریم در هایدلبرگ شروع به گردآوری ترانه های عامه و داستان های پریان کردند. اساطیر و افسانه ای کهن از نو کشف شدند، و آهنگسازان در همه جای اروپا درصدد برآمدند شکاف میان موسیقی محلی و موسیقی هنری را پر کنند و بدین منظور نوا و نغمه های عامه را در آهنگ های خود گنجاندند.

قصه های هنری را نویسنده ای مثل هانس کریستین اندرسن نوشت. رمانتیک ها انواع داستان های پریان را با شور و شوق پرورش دادند. همان گونه که در عصر باروک، تئاتر شکل مطلق هنر به شمار می رفت، برای رمانتیک ها نیز قصه و افسانه آرمان مطلق ادبی بود. این رشته به شاعر میدانی وسیع می داد تا خلاقیت خود را ابراز دارد و در عالم خیال نقش خدا را ایفا کند.

فلاسفه رمانتیسم روح جهانی را نوعی منیت می شمردند که در حالتی کمابیش رویامانند همه چیز را در جهان می آفرید. فیخته فیلسوف می گفت طبیعت از نوعی تخیل عالی و ناخودآگاه پدید آمده است. شلینگ بی پرده گفت جهان «در خدا» است. خدا، به عقیده او به بخشی از خلقتِ خود آگاه است، اما جنبه های دیگر طبیعت نمایانگر ناشناخته ها در خداست. چون خدا هم یک سمت تاریک دارد. رابطه هنرمند و اثر او را نیز درست به همین دیده می نگریستند. قصه های پریان نویسنده را آزاد می گذارد تا تخیل جهان آفرین خود را هرچه بیشتر به کار اندازد. ولی این خلاقیت هم همیشه کاملا ارادی نبود. یعنی نویسنده می توانست احساس کند که داستانش را قدرتی درونی می نویسد. چه بسا خود نویسنده در حین نوشتن عملا در خلسه ای خواب مانند بود. اما ناگهان از خلسه در می آمد و خود به میان حکایت می دوید و لحظاتی به خاطر خواننده می آورد که ماجرا قصه ای بیش نیست...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۸:۰۱
زهره شریعتی

یکی از ویژگی های رمانتیسم حسرت و تمنا برای طبیعت و اسرار طبیعت بود. روسو هم شعار بازگشت به طبیعت را راه انداخت. رمانتیک ها این شعار را همه جا رواج دادند. رمانتیسم در درجه نخست واکنشی بود به جهان مکانیکی عصر روشنگری. می گفتند رمانتیسم متضمن رنسانسی است از هوشیاری کیهانی دوران باستان. یعنی طبیعت را یک کل انگاشتن؛ ریشه رمانتیک ها نه تنها به اسپینوزا، بلکه به پلوتینوس و فیلسوفان دروه رنسانس نظیر یاکوب بومه (1624- 1575) فیلسوف و الهی دان آلمانی و جوردانو برونو می رسد. وجه مشترک همه این اندیشمندان تجربه نوعی منیت ملکوتی در طبیعت بود و پیرو وحدت وجود بودند. دکارت و هیوم هر دو میان نفس و هستیِ بعددار مرز روشن قائل شده بودند. کانت هم بین منِ شناختاری و طبیعت فی نفسه تمایز چشمگیری گذاشت. حال گفته می شد که طبیعت یک منِ بزرگ است. رمانتیک ها اصطلاحات روح جهان یا نفس جهان را نیز به کار بردند.

سردسته فیلسوفان رمانتیک شلینگ بود. وی می خواست روح و ماده را متحد سازد. به عقیده او تمامی طبیعت، روح آدمی و هستی مادی، نمایانگر یک مطلق، یا روح جهانی است. درست مثل اسپینوزا. شلینگ گفت طبیعت روح مرئی است، و روح نیز طبیعت نامرئی است، زیرا روحی سازنده در همه جای طبیعت احساس می شود. همچنین گفت ماده نوعی هوش خفته است. شلینگ نوعی روح جهانی در طبیعت می دید و این روح جهانی را در ذهن انسان نیز مشاهده می کرد. طبیعی و معنوی در نظر او در واقع بیان یک چیز بود. پس روح جهانی را می توان هم در طبیعت و هم در ضمیر خود جست. و نووالیس بدین ترتیب توانست بگوید: رمز و راز ره به درون می برد. به سخن دیگر انسان تمامی جهان را در نهاد خود دارد و برای دستیابی به اسرار جهان، کافی است که درون خود را بکاود. فلسفه، مطالعه طبیعت و شعر در نظر بسیاری از رمانتیک ها هم نهاد یکدیگرند. وقتی در کنج خلوت خود می نشینی و الهام می گیری و شعر می گویی یا حیات نباتات یا ترکیب سنگ ها را بررسی می کنی، این ها در واقع دو روی یک سکه است، چون طبیعت دستگاهی بی جان نیست، یک روح زنده جهانی است.

شلینگ نیز از خاک و سنگ تا ذهن انسان را تحولی در طبیعت می شمرد. ویژگی دید رمانتیک به طور کلی آن بود که طبیعت را دستگاهی زنده می پنداشت. فلسفه طبیعتی رمانتیک ها دارای بسیاری اشارات ارسطویی و نوافلاطونی است. ارسطو به فرایندهای طبیعی با دیدی ارگانیک تر از ماده گرایی مکانیکی می نگریست.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۵
زهره شریعتی

رمانتیسم آخرین دوران فرهنگی اروپا بود. در اواخر قرن هجدهم شروع شد و تا اواسط قرن نوزدهم دوام یافت. گفته می شود رمانتیسم آخرین رهیافت مشترک اروپا به حیات بود. در آلمان آغاز شد، و واکنشی بود به تاکید بی چون و چرای دوران روشنگری بر عقل. گویی پس از کانت و اندیشه گرایی خشک او، نسل جوان آلمان نفس راحتی کشید. شعارهای تازه اکنون: احساس، تخیل، تجربه و آرزو بود. پاره ای از اندیشمندان عصر روشنگری و از همه بیشتر روسو، به اهمیت احساس توجه کرده بودند، ولی این در آن وقت انتقادی از عقل گرایی بود. گرایش نهفته آن زمان اکنون روند کلی فرهنگ آلمان شده بود.

بسیاری از رمانتیک ها خود را جانشینان کانت می دیدند، چرا که کانت ثابت کرده بود شناخت ما از شیء فی نفسه محدود است. از سوی دیگر، کانت بر اهمیت سهم منیّت در دانش یا شناخت تاکید ورزیده بود. فرد اینک کاملا آزاد بود زندگی را به شیوه خویش تعبیر و تفسیر کند. رمانتیک ها این امر را تقریبا به شکل خودپرستیِ بی عنان درآوردند، که کم کم به ستایش نبوغ هنری انجامید. از جمله این نوابغ، بتهوون بود. بتهوون برخلاف استادان باروک مانند باخ که بیشتر در قالب های دقیق موسیقی و در تکریم خداوند آهنگ می ساخت، هنرمندی آزاده بود. سونات مهتاب او بسیار رمانتیک است و احساسات بتهوون در سمفونی پنجم با هیجان ابراز می شود.

انسان گرایان رنسانس فردگرا نیز بودند. رنسانس و رمانتیسم شباهت های زیادی داشتند. برای نمونه اهمیت هنر در شناخت انسان. سهم کانت در این مورد نیز قابل ملاحظه بود. کانت در زیبایی شناسی خود پژوهش کرد که وقتی انسان مثلا در یک اثر هنری سرمست زیبایی می شود، چه روی می دهد. وقتی بدون هرگونه قصد و نیت دیگری، مگر نفس تجربه زیباشناختی، در برابر اثری هنری از خود بی خود می شویم، به تجربه شی فی نفسه نزدیک شده ایم. پس هنرمند می تواند چیزی ارائه کند که فیلسوف از بیانش عاجز است. این نظر رمانتیک ها بود. به گفته کانت، هنرمند قوه شناخت خود را آزادانه به کار می اندازد. شیلر شاعر آلمانی، فکر کانت را از این پیشتر برد. گفت کار هنرمند مانند یک بازی است، و انسان فقط هنگامی که آزاد است به بازی می پردازد، چون قواعد بازی را خود می سازد.

رمانتیک ها عقیده داشتند تنها هنر است که می تواند ما را به ناگفتنی ها نزدیک سازد. بعضی از آن ها از این هم فراتر رفتند و هنرمند را با خدا قیاس کردند. می گفتند هنرمند تصور جهان آفرین دارد. و می تواند در انتقال شور و شعف هنری خود، مرز میان رویا و واقعیت را از بین ببرد. نووالیس، یکی از شاعران جوان و نابغه این دوره، گفت: «دنیا به صورت رویا در می آید، و رویا به واقعیت می پیوندد.» نووالیس در 29 سالگی درگذشت و از جمله مردگان جوان بود. بسیاری از رمانتیک ها در جوانی و معمولا از بیماری سل، جان سپردند. خیلی هایشان هم خودکشی کردند. مضمون عشق ناکام را نیز گوته در 1774 با رمان رنج های ورتر جوان ارائه کرد. ورتر نمی تواند به وصل زنی که دوست دارد برسد، پس خود را با تپانچه می کشد و کتاب پایان می یابد.

آرزو و حسرتِ چیزی دور و دست نایافتنی خصلت ویژه رمانتیک ها بود. آن ها حسرت دوران های گذشته، مثلا قرون وسطا را می خوردند که پس از نکوهش های عصر روشنگری، حال با شور و شوق از نو ارزشیابی می شد. و همچنین آرزومند فرهنگ های دوردست مانند فرهنگ خاورزمین و عرفان آن بودند. رمانتیسم به طور کلی پدیده ای شهری بود. در بسیاری از قسمت های اروپا و از همه بیشتر آلمان، در نیمه قرن پیش فرهنگی، به اصطلاح، کلان شهری رونق داشت. جوان ها و اغلب دانشجویان دانشگاه، نمونه بارز رمانتیک ها بودند. هرچند درس های خود را همیشه خیلی جدی نمی گرفتند. برخورد آن ها با زندگی قطعا ضد طبقه متوسط بود، تا آن جا که گاه مثلا پلیس، یا خانم صاحبخانه خود را بی فرهنگ یا حتی دشمن می نامیدند.
نسل اول رمانتیک ها در حدود سال 1800 جوانان بودند و می توان جنبش رمانتیک ها را در حقیقت، نخستین شورش دانش آموزان خواند. رمانتیک ها بی شباهت به هیپی های صد و پنجاه سال بعد نبودند. روزگاری می گفتند بطالت، کمال مطلوب نبوغ، و راحت طلبی فضیلت رمانتیک هاست. وظیفه هر فرد رمانتیک بود که یا زندگی را تجربه کند، یا با خیال پردازی از آن بگریزد. کارهای روزمره را نافرهیختگان انجام خواهند داد!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۹:۴۸
زهره شریعتی

متاسفانه به دلایل شخصی و از جمله جا به جایی منزل و تبعات ناشی از آن و اول مهر و ثبت نام مهدکودک و مدرسه و ... و البته این که خانه داری تنها شغل واقعا تمام وقت جهان است، مدتی این مثنوی تاخیر شد. از خوانندگانی که پیگیر مطالب این وبلاگ بودند، عذرخواهی می کنم و امیدوارم بتوانم هر چه سریع تر این تاخیر را جبران کنم. حال پایان نامه خوب است، اما تو باور مکن!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۹:۴۶
زهره شریعتی