دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۱۲ مطلب با موضوع «دین :: ابعاد دین» ثبت شده است

زیگموند فروید (1939ـ 1856)

در نیمه اول قرن بیستم یکی از متفکران متاثر از نیچه، زیگموند فروید بود که به عنوان پایه گزار علم روانشناسی شهرت یافت. او استدلال کرد که عمده تأثیرات روانی در ضمیر ناخودآگاه است و معتقد به حضور غریزه و انگیزه جنسی در همه شئون زندگی انسان بود. قبل از فروید شوپنهاور مدعی این امر بود اما این فروید بود که نظریه اش را به طور منسجم و در یک سیستم خاص عرضه کرد. فروید، مؤسس روان تحلیلگری و از پیام آوران سکولاریسم، معارض ترین موضع را در برابر دین داری و تأثیر آن اخذ کرده است. وی در آینده یک پندار (1927)، پس از بحث درباره خاستگاه دین داری، ارزش عقاید دینی و نقش آن ها را بر مبنای دیدگاهش در خصوص بحث نخست بیان می کند. ارزیابی وی از دین داری این است که دین امر خطرناکی است و خطرناک بودن دین حداقل سه وجه دارد:

1.      دین به گمان وی، به تقدس نهادهای شوم انسانی که در طول تاریخ خویش، خود را با آن همداستان نموده، کمک کرده است.

2.      نهاد دین، با معتقد ساختن مردم به یک وهم و منع تفکر انتقادی، مسئولیت فقرزدگی فکری بشر را نیز بر عهده گرفته است.

3.      دین اختلاف را بر پایه های سخت متزلزلی قرار می دهد.

جمله خاص او در کتابش، آینده یک پندار در باب دین این بود: «دین، روان رنجوری وسواسی همگانی بشریت است.»[1] در روزگار جدید، کمتر متفکری چون زیگموند فروید روان شناسی اتریشی، بحث انگیز بوده است. او در اوایل قرن بیستم، با تحلیل جدید و عجیب خود از شخصیت انسان، نه تنها حوزه پزشکی و روان پزشکی، بلکه کل جامعه را تکان داد. امروزه هرکس نام فروید را بشنود، فورا آن را با روان درمانی و جنسیت پیوند می دهد. این برداشت تاحدی درست است، ولی همه قضیه این نیست. شغل اصلی فروید پزشکی بود، به ویژه پژوهش درباره مغز، اما به مرور به جهات جدیدی کشیده شد. ایده های او هم پرسش های مربوط به ماهیت زندگی خانوادگی و اجتماعی را توضیح می داد؛ و هم سرنخ هایی راجع به تبیین دین، اسطوره، فرهنگ عامیانه و تاریخ به دست می داد؛ و نیز تفسیرهای جدیدی از نمایش نامه، ادبیات و هنر ارائه می کرد.

فروید در دو دهه آخر عمرش، چند اثر بحث برانگیز را درباره موضوعات عمومی جامعه، علم و دین به مطالعات صرفا روان شناختی اش افزود که عبارتند از: آینده یک پندار (1927) و موسی و توحید (1938). این دو کتاب و کتاب قدیمی ترش به نام توتم و تابو (1913) ، ایده های اساسی وی را درباره دین بیان می کنند.

فروید معتقد است کارهای زیادی که ما حتی در زمان بیداری انجام می دهیم، تحت سلطه نیروهای پنهان ناخودآگاه قرار دارد. او در کتاب هایش سعی کرد نشان دهد که رویدادهای پیش پا افتاده ای چون شوخی، لغزش های زبان، حواس پرتی، خطاهای حافظه، خط خطی کردن میز و کاغذ و حتی عادت های بدنی و ایما و اشاره، همگی ریشه در ناخودآگاه دارند. قدرت ناخودآگاه در دستاوردهای هنرمندان، نمایش نویسان و نویسندگان بزرگ آشکار است. در پرتو روان کاوی می توان آثار لئوناردو داوینچی، داستایوفسکی، سوفوکل و شکسپیر را متاثر از نیروهایی دانست که از ناخودآگاه برمی خیزند.

بنابراین به نظر فروید، این تصادفی نیست که قصه های شناخته شده موجود در اسطوره و فرهنگ عامیانه و موضوعات تکراری هنر، ادبیات و دین شباهت زیادی با تصوراتی دارند که همواره در رویاها دیده می شوند. همه این ها قدرت سرّی و پنهان ناخودآگاه را تایید می کنند.

اهمیت این دیدگاه مربوط به توسعه انسان، زمانی معلوم می شود که فروید به دین می پردازد، زیرا یکی از دل مشغولی های اساسی او این استک ه جایگاه عقیده دینی را در سلسله رشد طبیعیِ عاطفی بیابد. آیا عقیده دینی به مرحله بزرگسالی توسعه شخصیت تعلق دارد یا به مرحله قبل آن؟

شرح فروید از عقده اودیپ، حتی بعد از انقلاب جنسی معاصر نیز برای بسیاری از مردم، مانند یک شوک عمل می کند. آن ها این را غیر قابل تصور می دانند که معصومیت کودکی بتواند با چنین محرک های قدرتمند و عواطف نهفته آلوده شود، ولی فروید بدان معتقد است.

خود فروید راجع به عقاید دینی موضعی کاملاً منفی داشت. یکی از شرح حال نویسان وی آشکارا می گوید، «او در تمام زندگی از ابتدا تا انتها یک ملحد طبیعی بود.» فروید دلیلی نمی دید که به خدا عقیده پیدا کند و لذا هیچ ارزش یا هدفی برای آیین های زندگی دینی قائل نبود.

فروید کاملا مطمئن است که ایده های دینی از طرف خدا یا خدایان نیامده، زیرا به نظر او خدایان وجود ندارند. وی متذکر می شود که این عقاید، خرافات جالبی اند که سوالات مهمی را درباره ماهیت انسان مطرح می کنند.

نخستین سرنخ رویکرد فروید به دین را می توان در مقاله قدیمی اش که تحت عنوان کنش های وسواسی و اعمال دینی در سال 1907 منتشر شد سراغ گرفت. وی در این مقاله اظهار می دارد که شباهت زیادی میان فعالیت های مردم دین دار و رفتارهای بیماران روان رنجور او وجود دارد. مثلا هر دو دسته تاکید دارند که کارها را به صورت الگووار و آیینی انجام دهند، و همچنین آیین ها با سرکوبی غرایز اساسی همراه است. روان رنجوری های روان شناختی، معمولا از سرکوبی محرک جنسی ناشی می شوند و دین، خواهان سرکوبی خودخواهی یا کنترل غریزه خود یا ایگو است. پس دین هم که نوع بشر به طور وسیع به آن عمل می کند، یک روان رنجوری وسواسی جهانی است. رفتار دینی همیشه به بیماری روانی شباهت دارد، لذا مناسب ترین مفاهیم برای تبیین دین، همان هایی ستند که به وسیله روان کاوی توسعه داده شده اند. هر سه کتابی که فروید به دین اختصاص داد، همین رویکرد اساسی را اتخاذ کرده اند.

از نظر فروید، پیدایش عقیده دینی باید در عقده اودیپ جستجو شود. یعنی در عواطف متشتّت و نیرومندی که بشر را به گناه نخستین وادار و سپس پدر مقتول را به خدا تبدیل کرد و منع جنسی را به صورت شیوه خدمت به او نوید داد. به عبارت خود فروید : دین توتمی از احساس گناه فرزندان به وجود آمد و تلاشی بود برای کاهش این احساس و راضی کردن پدر با اطاعت متاخر از او. به نظر می رسد که همه ادیان بعدی، تلاش هایی برای حل همین مشکلند.



[1] اسمارت، نینینان، تجربه دینی بشر، ترجمه محمد محمدرضایی و ابوالفضل محمودی سمت، 83، جلد دوم، ص 97.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۳ ، ۱۰:۱۴
زهره شریعتی

بررسی مسأله تأثیر دین در روان بشر، دو مرحله کاملا متمایز دارد: مرحله نخست که از آغاز سده گذشته شروع شد و به هنگام جنگ جهانی اول پایان یافت، دوره نظریه های عام، یا ماکروتئوری هاست. مرحله دوم که پس از دوره فترت، از سه دهه پیش آغاز شده است، دوره پژوهش تجربی با استفاده از ابزار رایج در روان شناسی علمی است. خصلت ابطال پذیری تجربی و عدم آن، مهم ترین وجه تمایز دیدگاه های دوره دوم از دوره نخست است. مهم ترین ماکروتئوریسین های دوره نخست عبارتند از: ویلیام جیمز (1910- 1842))، زیگموند فروید (1939- 1856)، کارل گوستاو یونگ (1961- 1875).

ویلیام جیمز (1910ـ 1842)

جیمز که آثارش در 1891 مطرح شد، مشرب تجربی را در آمریکا عرضه کرد. وی روان شناس دین بود و به تجربه گرایی اعتقاد داشت. اما علاقه و دلبستگی به دین او را به این امر سوق داد که تجربه دینی را به طور جدی مورد توجه قرار دهد و کتاب انواع تجربه دینی او تحقیقی کلاسیک از چنین پدیده ای است. از آن جا که او از نظریه پراگماتیسم در باب حقیقت و صدق دفاع می کرد، توانست نوعی خداپرستی عملی را پذیرا شود. زیرا اعتقاد به خدا در قیاس با بدیل آن، یعنی الحاد، به نتایج بهتری رهنمون می شود و با حوزه وسیع تری از تجربه هماهنگ است.[1]

ویلیام جیمز سرآغاز روی آورد کنش گرایی[2] در روان شناسی علمی و از سخن گویان پراگماتیسم در تفکر فلسفی است. به همین دلیل بحث از تأثیر روان شناختی دین، نسبت به سایر مسائل روان شناسی دین، برای وی اهمیت محوری دارد. ویلیام جیمز اولا با طرح تمایز بین انگیزه و پیامدهای دین داری، به دفاع از انتقادهای پیام آوران سکولاریسم علیه دین داری پرداخت و این فرضیه را مطرح کرد که انگیزه های پاتولوژیک لزوما پیامدهای آسیب شناختی ندارد. بنابراین به فرض این که علل گرایش به دین جنبه پاتولوژیک داشته باشد، از این فرض نمی توان چنین استنتاج کرد که گرایش به دین هویت مرضی دارد. جیمز در بیان آثار دین داری، میان دو نوع دین داری تمایز نهاد: دین داری با گرایش سالم (هلثی مایندنِس) و دین داری روح های مریض (سیک سولز). دین داری نخست، ایمانی اجتماعی، برون گرا، خوش بینانه، شاد و توام با نگاه به همه چیز و گرایش به خوب دیدن آن هاست؛ اما دین داری دوم، ایمانی درون گرا، بدبینانه، رنج آلود و غمناک است و ایمانی است که در آن فرد، تجربه شر را امری قطعی می داند. جیمز معتقد است زندگی دینی سه باور را در انسان به وجود می آورد:

1.      دنیای محسوس، بخشی از جهان غیب است و ارزش و معنای خود را از عالم غیب دریافت می کند.

2.      وحدت با این عالم و برقراری ارتباط مقرون به هماهنگی با آن، هدف نهایی ماست.

3.      دعا و نماز یا اتصال با روح عالم خلقت (خدا) کاری است با اثر و نتیجه.

زندگی دینی که بر چنین باورهایی استوار است، از نظر عملی دو خصیصه دارد:

1.      زندگی سرشار از نشاط شاعرانه و سرور و بهجت، دلیرانه می شود.

2.      اطمینان و آرامشی باطنی در فرد ایجاد می شود که آثار ظاهری آن، نیکویی و احسان بی دریغ است.



[1] اسمارت، نینینان، تجربه دینی بشر، ترجمه محمد محمدرضایی و ابوالفضل محمودی سمت، 83، جلد دوم، ص 354.

 

[2] functionalism

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۰:۱۳
زهره شریعتی

آیین بودا به دلیل فردگرا بودن و راه نجات را به تنهایی و با تجربه شخصی یافتن، نسبتی با زندگی اجتماعی بشر پیدا نمی کند. به همین دلیل بعد اجتماعی آن و نهادهای دینی اش، از ضعیف ترین ابعاد این دین است. به نظر می رسد از این جهت بودیسم با اصول سکولاریسم و جدایی دین از سیاست مشابهت هایی دارد. بودا تنها قانون کرمه انسان را می پذیرد و بر روی تمرین فردی (هرچند این تمرین به شکل گروهی در دیر بودایی انجام شود) برای وصول به نیروانه متمرکز است. بنابراین مفهوم عدالت و حکومت در آن معنایی ندارد. بودا به زن، زندگی خانوادگی، جهان پیرامون، خلاقیت و ابداع  یا  قبول مسولیت های اجتماعی اهمیتی نمی دهد و تاکید افراطی بر نجات فردی می کند. درست است که در سنت مهایانه یک بودایی خوب باید این راه نجات فردی را بین دیگران تبلیغ کند، اما این تبلیغ و هدایت دیگران باز هم جنبه اجتماعی (آن گونه که ما از کلمه اجتماع انتظار داریم) ندارد.

از جهاتی هر یک از ابعادی را که برشمردیم می توان شامل دیگر ابعاد نیز دانست. مثلا بعد اسطوره ای به نوعی در تجربه دینی و بعد اجتماعی در بعد مناسک و مراسم عبادی این دین نیز می گنجد. در نتیجه گاهی اوقات مرزبندی میان ابعاد مختلف یک دین مشکل است.

پررنگ بودن بعد تجربه دینی و فردگرایی در آیین بودا، آن را مستعد بررسی ها و مطالعات روانشناختی دوران مدرن و پسامدرن ساخته است. در این دین علم جامعه شناسی جایگاهی نمی یابد؛ انسان شناسی آن کامل نیست، هستی شناسی اش نحیف است، و خداشناسی هم در آن نقشی نمی یابد. تاکید بودیسم بر روان شناسی و البته شناختی تقلیل گرایانه از روان فرد است.

از بودیسم می توان هم برداشت سنتی داشت، هم مدرن و هم پسامدرن. برخی ابعاد این دین در سنت مهایانه پررنگ تر و در هینایانه کمرنگ تر به نظر می رسند. الیاده معتقد بود با بررسی اسطوره ها می توان به ذات و اصل یک دین دست یافت. اما به نظر می رسد با تغییر مداوم سنت ها و مکاتب دینی، این نظر الیاده درست نباشد. زیرا می بینیم که حتا آموزه های شخص بودا در اساطیر برخی سنت ها کاملا تغییر کرده است.

نسبت های چهارگانه

به نظر می رسد آیین بودا از میان نسبت های چهارگانه: انسان با خدا، انسان با جهان، انسان با خود و انسان با انسان، بر دو نسبت آخر تاکید و تمرکز کرده است و در درجه اول نسبت انسان با خود (شناخت حقیقت رنج بشری و تجربه درونی نیروانه)، و در درجه دوم به نسبت انسان با انسان در مقوله اخلاق پرداخته است.

بودا پرسش از دو نسبت اول را به دلیل متافیزیکی بودن رد می کند و اصولا این پرسش ها را قابل پاسخ نمی داند؛ زیرا برای اثبات صدق و کذب آن، تجربه کاری نمی تواند انجام دهد. چنین است که فردگرایی آیین بودا پررنگ تر است و در نتیجه، جنبه تجربه دینی فردی و اخلاق فردی اهمیت بسیار بیشتری نسبت به دیگر ابعاد این دین می یابد.  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۰۸:۴۹
زهره شریعتی

این بعد در ادیان مختلف، عمدتا در معماری معابد، زیارتگاه، دیر راهبان، ساختمان هایی که به نحوی به آن دین منسوب هستند، جلوه گر می گردد. چنان که مسجد، حسینیه، مهدیه، تکیه، حرم، زیارتگاه، نمازخانه و ... در اسلام، و کلیسا، صومعه، دیر، مراکز دینی، مدرسه یکشنبه ها، واتیکان (مرکز کاتولیک های جهان) و ... در مسیحیت و دیگر ادیان بخش عمده ای از معماری شهرها و روستاها را به خود اختصاص می دهند. البته بعد ظاهری دین افزون بر معماری، در هنرهای تجسمی نیز تجلی می یابد. مانند مجسمه سازی یا پیکرتراشی، ساخت نمادهای تزئینی متنوع و نقاشی یا تصویرگری دینی.

پس از مرگ بودا، بقایای جسد سوخته اش در مراکز گوناگونی پخش شد و در آن مناطق در پرستشگاه های ویژه ای به نام استوپَه[1] به خاک سپردند. نخستین استوپه ها تپه های ساده، نمادها و مکان هایی صرفا برای ادای احترام به بودا بودند، اما باگذشت زمان بیشتر مورد توجه قرار گرفتند و با مصالح مختلف و حتا طلا هم پوشیده شدند. نه تنها بقایای جسد بودا، بلکه خاکستر بوداییان قدیس نیز مراکز ادای احترام را تشکیل می دهد.

برای مدتی طولانی، هیچ تجسمی از پیکر بودا وجود نداشت، و در ابتدا با نمادهای خاص تداعی کننده، نظیر چیزی شبیه جای پا، درختی که زیر آن به روشنگری رسیده بود و تختی که بر آن می نشست تا مریدان را ارشاد کند، نشان داده می شد. زیرا معتقدند بودند بودا در نیروانه، تجسد و جسم ندارد که بتوان وی را به تصویر کشید.

نمادهای دینی بودایی فراوانند. از جمله سه گوهر، سنگه، چرخ یا گردونه هشت پر به معنی راه هشت گانه و گل نیلوفر. گل نیلوفر نماد مهمی در بودیسم مهایانه ای است. در لای لجن و مرداب ریشه دارد با این حال آلوده نیست و می شکوفد. سرشت انسان نیز چنین است و قادر است بدون آلودگی به منجلاب دنیا رشد کند و به کمال و شکوفایی برسد.

امروزه اکثر معابد بودایی و خانه های شخصی دارای تمثال هایی از بودا هستند، زیرا او را منشا محافظت یا تبرک می دانند. مجسمه ها همگی بودا را در یکی از سه حالت ایستاده، نشسته و یا به پهلو خوابیده نشان می دهند.

البته پرستش تمثال را باید انحرافی در آیین بودا تلقی کرد. چرا که خود بودا تمثالی نساخت و در قرون اولیه نیز مجسمه ای از او نبود. در ابتدا نیز به آن ها صرفا به عنوان اموری برای تجسم آیین نگاه می کردند. بسیاری از فرهیختگان بودایی نیز نقشی بیش از ابزاری برای رسیدن به اهداف بودایی برای آن ها قائل نیستند. اما در میان مردم عادی پرستش تمثال های بودا رواج دارد.



[1] Stupa؛ بنایی به شکل هرم یا گنبدی برای یادبود بودا و حوادث زندگی اش و بعدها پرستش او.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۰۸:۴۸
زهره شریعتی

ویژگی عمده ادیان هندو و بودا، پررنگ بودن بعد تجربه دینی و عرفانی آن است. برخلاف بعد اجتماعی بودیسم، بعد تجربه دینی فردی در این کیش بسیار برجسته و حجیم است. خود بودا  و متون مقدس عمدتا بر همین بعد متمرکز شده اند و راه نجات و رستگاری را نیل به نیروانه به صورتی کاملا تجربی دانسته اند، و عقل و نقل و فلسفه را در این باب، نارسا و ناتوان تعبیر کرده اند.

راهب بودایی به نیروانه امید دارد و همین خود مستلزم تجربه متفکرانه همراه با آرامش و بینش نسبت به حقیقت عالم است. یک مسیحی، مسلمان یا یهودی وقتی به درگاه خدا دعا می کند معمولا معتقد است که خداوند دعاها را اجابت می کند و این اجابت تنها از جنبه ظاهری نیست که مراتبی از امور را پدید می آورد، مثلا شفای یک بیماری، بلکه مهمتر از آن از جنبه باطنی است که در رابطه شخصی میان کسی که دعا می کند و خالق وی به اوج خود می رسد. دین شخصی لزوما متضمن چیزی است که ما بعد تجربی نامیده ایم.

بودا در حالی که زیر درخت به تفکر نشسته بود به وارستگی نایل شد. در نتیجه همین تجربه عرفانی تکان دهنده بدین باور رسید که راز درمان رنج های حیات را در اختیار دارد. در عین حال در ارائه تعریفی برای تجربه دینی، مشکل خاصی وجود دارد. ما باید به شهادت کسانی اعتماد کنیم که به این تجربه دست یافته اند و گزارش آن ها از طریق گفتار یا نوشتار به ما رسیده است. متون مقدس هر دین اشاراتی به این تجربه مقدس یا عرفانی دارند. شایان توجه است که میان تجربه و آموزه یک دین، رابطه متقابلی وجود دارد. مثلا هرچند بودا عناصری از قالب های فکری عصر خویش را اتخاذ کرده بود، اما عناصر جدیدی را هم عرضه کرد و عناصر کهنه را متحول ساخت. در واقع تجربه دینی اگر پس از پذیرش یک نظام اعتقادی و الهیاتی واقع شود، مطابق آن تفسیر می شود. اما اگر پیش از ان باشد، به راحتی نمی توان آن را تفسیر نمود. در مورد اول، تجربه دینی فهم عمیق تری از یک دین را به مومن خواهد داد، اما تجربه دوم لزوما چنین نیست.

اساس این آیین بر محبت به همگان استوار است و از این جهت شباهت به مسیحیت دارد. همچنین شباهتی انکار ناپذیر به افکار عارفان مسلمان در مکتب خراسان که هم مرز با هند بوده اند. عشق شکوهمند به همنوع و هدایت دیگران در این دین، به نحوی است که باید از زندگی عادی و روزمره دست شست و آن را ترک کرد. در افغانستان و پیش از حمله طالبان، در بلخ معابد و پیکره های بودایی عظیمی وجود داشته که بسیاری از محققان را به پذیرش تاثیر کیش بودا بر عرفان اسلامی مبتنی بر عشق و محبت و رجا در شرق سرزمین های مسلمان واداشته است. شاید به دلیل علقه عمومی انسان ها به محبت که لزوما کار عملی شاقی هم نمی خواهد، موجب گسترش همزمان بودیسم و عرفان شرقی مبتنی بر عشق (مانند گرایش عجیب مردم اروپا و آمریکا به مثنوی معنوی مولوی و چاپ های متعدد آن، تفسیر اشعار، ساخت موسیقی، تئاتر، رقص سماع و ...بر مبنای آن) در غرب شده است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۱
زهره شریعتی

ادیان در سراسر تاریخ همواره مجموعه ای از دستور العمل های اخلاقی داشته اند. علم اخلاق رفتار فرد را مورد توجه قرار می دهد و اصول و ضوابط اخلاقی دین تا حدودی اجتماع را نیز کنترل می کند. البته انسان ها همواره مطابق معیارهایی که اعلام می کنند زندگی نمی کنند. با وجود این، ادیان در شکل دهی به گرایش های اخلاقی جامعه موثر بوده اند.

اصول اخلاقی آیین بودا شامل پرهیز و اجتناب از این موارد است: کشتن جانوران، تصرف در مالی که به شخص عطا نشده، بی عفتی، مکر و فریب، شراب خواری، پرخوری و شکم پروری، رقص، موسیقی و آواز طربناک و تماشای آن، زیور، عطر و آرایش، خفتن در بسترهای نرم و قبول زر و سیم. پنج عهد اول برای عموم مردم واجب است و پنج عهد دوم مخصوص راهبان سنگه است، چون توده مردم نمی توانند همیشه به آن عمل کنند. گویا همین تسامح موجب گسترش آیین بودا شده است. راه میانه هشت گانه نیز قانون زندگی است: دیدگاه درست، اندیشه درست، سخن درست، رفتار درست، معاش درست، کوشش درست، توجه درست و تامل درست.

بنابراین به نظر می رسد مفهوم بودا از دین مفهومی کاملا اخلاقی بوده است، او در همه چیز به رفتار و سلوک فردی توجه داشت؛ نه مراسم آیینی، پرستش، متافیزیک و خداشناسی. باید و نبایدهای اخلاقی دین بودا مجازاتی در پی ندارد. حتا نهایتِ مجازات قتل یا دزدی هم اخراج راهب از سنگه است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۹:۲۹
زهره شریعتی

ادیان تنها نظام های اعتقادی نیستند، بلکه در عین حال سازمان ها یا نهادهایی را تشکیل می دهند که از اهمیت اشتراکی و اجتماعی برخوردارند. البته این امر تا حدودی با آرمان ها و کردارهای دینی و اخلاقی تحت حمایت دین تعیین می شود. بعد اجتماعی روندی است که طی آن دین مورد نظر نهادینه می شود تا از طریق نهادها و آموزه هایش، جامعه را در مسیری که خود می خواهد، تحت تاثیر قرار دهد. شایان ذکر است که الگوهای مراسم عبادی عامل مهمی در نهادینه شدن دین هستند. مثلا اگر اعتقاد بر این باشد که تشریفات و مراسم دینی خاصی تنها توسط روحانی، کشیش یا راهب دینی می تواند به صور صحیح اجرا شود، پس نهاد دینی تا حدی به حفظ و پاسداری از روحانیت حرفه ای نیاز دارد.

این نکته هم قابل ملاحظه است که ادیان اکثرا به صورت نهاد در می آیند. این امر در جوامع ابتدایی که در آن ها کشیش، غیبگو، جادوگر و کاهن با ساختار اجتماعی پیوندی تنگاتنگ یافته اند، کاملا واضح است. در این جا دین یک امر فردی نیست، بلکه بخشی از حیات اجتماعی است و درون نهادهای زندگی روزمره بنا می شود. اما حتا در جوامع پیچیده هم که میان گرایش های دینی و دنیوی مرزی ترسیم شده، ادیان به نام نهادهایی که باید به حساب شان آورد موجودیت دارند؛ و در حقیقت، ادیان بخشی از نظام حاکمند. بدین منظور، نهاد روحانیت شکل می گیرد و جامعه دینی، سیاست و حکومت با یکدیگر پیوند می یابد. 

سَنگَه یا انجمن راهبان، گروهی هستند که با گدایی سر می کنند و در ابتدا در دیر به طور دائم ساکن نبودند، بلکه مانند خود بودا تنها در فصل بارندگی و سه ماه دیرنشینی داشتند. بعدها در سنت های دینی این اقامت دائمی شد. البته بعد اجتماعی بودیسم، هرچند خود را در سنگه تصویر کرده است، اما نکته این جاست که آن ها فقط دوران گوشه نشینی خود را کنارِ هم می گذرانند؛ نه آن که در رسیدن به نیروانه که آرمان یک بودایی است، حضور در جمع کمک چندانی برای نیل به این هدف بنماید. شاید راهنمایی یک استاد بودایی، تا حدی رهرو یا راهب را یاری دهد، اما در نهایت، این اوست که باید با تلاش و تجربه شخصی خویش، به نیروانه برسد.

بودیسم از نظر بعد اجتماعی، نحیف است و در امور سیاسی و دنیوی جامعه هیچ دخالتی ندارد. به واقع، سنگه، دیر، معبد، مدارس یوگا، درمه، مراقبه و ... همگی ظاهرا گروه اجتماعی هستند، اما نه قدرت اجتماعی و سیاسی دارند، و نه به دنبال آنند. تنها به صورت گروهی و جمعی، تجربه فردی دینی و مسیر سلوک خود را طی می نمایند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۵
زهره شریعتی

در زمینه بعد اسطوره ای باید توجه داشت که مطابق کاربرد مدرن در الهیات و مطالعه تطبیقی ادیان، واژه های اسطوره یا اسطوره شناختی، امروزه دیگر بدان معنی که از درونمایه دروغینی برخوردارند، به کار نمی روند. در اصل واژه اسطوره به معنی داستان است و با نامیدن چیزی به نام داستان نمی گوییم که حقیقت دارد یا دروغ است. ما تنها گزارش می کنیم که چه چیزی گفته شده است. بدین سان توجه ما معطوف به گزارش باورهاست. دوم آن که کاربرد واژه اسطوره نه تنها داستان هایی درباره خدا (مانند داستان سِفر پیدایش) و درباره خدایان (مثلا در ایلیاد هومر) و غیره را دربر می گیرد، بلکه رویدادهای تاریخیِ با اهمیت دینی در یک سنت را نیز شامل می شود. مانند مناسک عید فصح در دین یهود که یادآور واقعه مهم رهایی بنی اسرائیل از اسارت در مصر است. در این جا رویداد تاریخی به مثابه یک اسطوره عمل می کند.

بعد اسطوره ای به طور ویژه در هنرهای هفت گانه و به طور اخص در ادبیات هر دین رخ می نماید. محتوای متون مقدس نیز جنبه مهمی از ابعاد عقیدتی و اسطوره ای دین مورد نظر را نشان می دهد. بنابراین هم اسطوره های تاریخی و هم غیر تاریخی را می توان ابعاد اسطوره ای دین نامید.

تجربه های آگاهانه ای که انسان ها از عالم نامرئی یا نامحسوس داشته اند، هم به اساطیر و آموزه های فرهنگ هایی که تجربه ها در آن ها روی می دهند شکل می دهند و هم به واسطه آن ها شکل می گیرند. کهن الگوهای اسطوره ای و مراحل روی دادن تجربه دینی در ضمیر ناخودآگاه و نسبت آن با روانشناسی دین که توسط کارل گوستاو یونگ مطرح شده اند، در مطالعه این بعد نقش ویژه ای دارند.

معمولا سنت دینی است که اسطوره ها را شکل می دهد یا کمرنگ و پررنگ می کند، نه دین اولیه. مثلا در بودیسم خدا و معبودی وجود ندارد، اما به مرور در سنت دینی مهایانه، خود بودا نوعی الوهیت یافت و شایسته پرستش دانسته شد. کیش بهکتی یا محبت هم در پوشش نمادگرایی اسطوره ای خود را نمایانده است (در متون مقدس مهایانه که یکی اش سوتره نیلوفر یا نیلوفر شریعت نیک است). در این سنت علاوه بر خود بودا، بودی ستوه ها، آمیدابودا (آمیتابه)، آوالوکیتشوَرَه و  مَیتریَه (بودای آینده) نیز مطرح است. بودی سَتوَه انسانی مقدس است که در آستانه بیداری، بودا شدن و وصول به نیروانا، خود را فدا می کند و تولد مجدد را برای آموزش راه نجات به دیگران می پذیرد و نیروانه خود را به تاخیر می اندازد.

اما در سنت هینایانه بعد اسطوره ای جلوه بسیار کمتری دارد، زیرا بودا را یک انسان معمولی که صرفا راهنمای انسان هاست می بیند. اساطیر و خدایان بودایی در شاخه مهایانه یا گردونه بزرگ اهمیت یافته و در شاخه تروده وجود ندارند. این اسطوره ها در روایات تولد، زندگی و مرگ بودا نیز وارد شده اند. البته باید توجه داشت که این خدایان هم درگیر همان مشکلات انسان ها هستند؛ یعنی از راز هستی غافلند و با پیروی از راه بودا می توانند به نیروانه برسند و از تولد مجدد رهایی یابند. شان بودا برتر از خدایان است.

برخی محققان مانند میرچا الیاده، تنها به بعد اسطوره ای ادیان پرداخته و از دیگر ابعاد مانند اعتقادات غافل شده اند. برخی دیگر نیز چون کارل گوستاو یونگ، تفسیر کاملا روان شناسانه ای از اسطوره های دینی ارائه داد. به نظر می رسد هر یک از این دیدگاه ها، به دلایل مختلفی، دچار معضل تقلیل گرایی و افراط و تفریط در نظریه پردازی های خود شده اند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۲ ، ۰۹:۰۳
زهره شریعتی

دین تا حدودی گرایش بدان دارد تا از طریق مراسم عبادی از جمله پرستش، نماز و نیایش، نذورات، صدقات و امثال آن خود را بیان کند؛ که می توان این ها را بعد مراسم عبادی دین نامید. حتا ساده ترین شکل مراسم مذهبی، از آن روی که در آن صورتی از رفتار ظاهری (مانند بستن چشم ها در عبادت) هماهنگ با نیت درونی جهت ارتباط و حضور در عالمی دیگر (خواه خداوند، نیروانه یا نیروی مقدس فراگیرنده طبیعت تفسیر شود) تبلور می یابد، نوعی آیین و مراسم عبادی را در بر می گیرد.

در دین بودا به کمک یوگا و ریاضت هایی با فنون مشابه برای تربیت نفسانی، این مراسم انجام می شود. هدف نهایی این روش ها کسب حالات عالی تر آگاهی است که از طریق آن رهرو از تجربه هایی چون رهایی از حیات ناسوتی، رسیدن به نیروانا و حقیقت نهایی برخوردار می گردد (این برداشت البته با تکیه بر نظام آموزه های هر دین است که رهرو تجربه خود را در قبال آن می آزماید). بنابراین جوهره چنین دینی متفکرانه و عرفانی است و گاه بدون رجوع به خدا یا خدایان مسیر خود را طی می کند. مثلا در آیین بودا  برای نیل به نیروانه مناسک دینی پرستش و نیایش عمدتا بی ارتباط به خدا تلقی می شوند. در عین حال فنون تربیت نفس همانند مراسم عبادی است. سالک تمرینات جسمی و فکری متنوعی را انجام می دهد تا تجربه حسی را به فراحسی ارتقا دهد.

مناسک این آیین بیشتر بر راهبان که به طور دائم در دیر ساکن هستند سخت و ویژه است، اما برای عموم همان رعایت پنج قاعده ذکر شده در اصول اخلاقی کافی است. پیرو بودا وفاداری اش را به این دین با تایید سه گوهر دین بودا: خود بودا، دَرمَه یا دَمَّه (تعلیمات) و سنگَه (انجمن و دیر و معبد بودایی) رسما ابراز می کند.

 قواعد سنگه شامل: پوشیدن جامه زرد و ساده، تراشیدن موی سر و صورت، تجرد تا پایان عمر، منع از سرگرمی های دنیوی، طرد تجملات، کاسه گدایی به دست گرفتن در هر روز برای گرفتن یک وعده غذا از مردم عادی، و پرداختن به مراقبه، تفکر و تکرار کلمات خاص در طول روز و رعایت ده قانون پرهیز است. اگر راهبی به یک یا چند اصل ده گانه اخلاقی سنگه عمل نکند، باید در حضور هم کیشان و راهبان دیر در مجمعی که ماهی دو بار تشکیل می شود، به گناه خود اعتراف کند. رهبانیت برای زنان هم وجود دارد اما درجه زنان از مردان پایین تر است.

مرجعیت در سنگه بیشتر بر اجماع است نه بر مقامات یا سلسله مراتب. فقط نقض چهار قاعده معین به اخراج از سنگه منتهی می شود: آمیزش جنسی، قتل، دزدی یا ادعای ریاکارانه ی داشتن یافته های معنوی. قوانین دیگر به حفظ سادگی شیوه زندگی یا رفتاری منضبط مربوط اند. هر رهرو آزاد است هر وقت بخواهد سنگه را ترک کند. البته در برخی سنت ها هر پسری باید حداقل شش ماه یا کمتر را در دیر سپری کند. تا قبل از ورود به دیر مشکلی نیست اما پس از ورود به دیر آموزش های سخت آغاز می شود تا جوان تربیت معنوی بیابد.

دیانَه غیر رهروی هم یک نوع مراقبه ساده شده است و خاص کسانی است که می خواهند زندگی بودایی را به آسانی در زمانی کوتاه تجربه کنند. نوعی یوگای همراه آن هم هست که اکنون در غرب مورد استقبال است. در برخی مراکز بودایی در آمریکا، مراقبه فشرده طی هفت روز یا هفت هفته (مدت زمان ماندن بودا زیر درختی که به روشنی وی انجامید) به پیروان توصیه می شود تا بتوانند مانند اعضای سنگه زندگی رهبانی را تجربه کنند.

در شعائر رهبانی، راهبان تارک دنیا علاوه بر رعایت قوانین سنگه، از تسبیح نیز استفاده می کنند. مردم عادی تسبیح کوچک و راهبان تسبیح بزرگ دارند. بزرگترین تسبیح 108 دانه به اضافه یک دانه بزرگ در وسط دارد که نماد بودا است. در زندگی روزانه عموما تسبیح را روی مچ دست و زمانی که برای عبادت دست ها را به هم قفل می کنند، به دور دو دست می بندند. این اعمال نیایشی هم به صورت فردی و هم گروهی انجام می شود.

در دوران جدید، مخصوصا در جوامع غربی، عبادت کنندگان هر یکشنبه (روز تعطیل معمول) برای جلسات گروهی دور هم جمع می شوند. مدرسه های درمه و مراکز یوگا به تقلید از الگوی مسیحی (مدرسه های یکشنبه) برای کودکان فراهم آمده است. برخی هم جلسات منظم خود را در طول هفته و هنگام غروب برگزار می کنند.

زیارت شهرها و مکان های مقدس نیز کار پسندیده ای محسوب می شود. هر چه فرد زیارت بیشتری انجام دهد، خیرات بیشتری نیز به دست می آورد. چهار مقصد بیشترین زیارت بوداییان را به خود اختصاص می دهد: محل تولد بودا، مکان روشن شدگی او، باغی که او اولین موعظه خود را ایراد کرد، و جایی که از دنیا رفت. اغلب زائران پیاده به این سفر می روند و معمولا با مشقت است.

اعیاد مختلفی هم وجود دارد که برخی در میان فرقه ها مشترک، و برخی مخصوص هر فرقه است. سه عید مهم است که همه بوداییان در تمام جهان آن ها را گرامی می دارند: روز تولد بودا در هشتم آوریل، روزی که بودا به روشن شدگی رسید، و روز مرگ بودا.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۷:۳۴
زهره شریعتی

بودیسم

دین بودا از نظر آماری، یکی از موفق ترین دین های تبلیغی است که جهان شاهد بوده و علاوه بر شرق و غربِ زادگاه خود یعنی قاره آسیا، به سراسر جهان گسترش یافته است. این دین امروزه قدرت جهانی عظیمی شده است. دقیقا برعکس دین معاصر خود جینیسم که با تمام فراز و فرودهایش، به عنوان دین شبه قاره هند باقی مانده است. در حال حاضر مبلغین بودایی بسیاری در اروپا و امریکا در حال فعالیت هستند.

طی دو سده گذشته دین هندو و بودا دوره تجدید حیات خود را پشت سر نهاده اند. چنین تجدید حیاتی تا حدی می تواند ناشی از کشف مجدد «گذشته» در میان مردمی باشد که دیرزمانی تحت سیطره قدرت های اروپایی بوده اند. و اکنون خواهان اصلاح و شفافیت بخشیدن به میراث گذشته خویش به منزله تلاش برای کسب آزادی و استقلال هستند.

بعد اعتقادی

اصول عقیدتی کوششی است تا به آن چه از طریق زبان اسطوره ای و نمادین ایمان دینی و مراسم عبادی متجلی می گردد، نظم، شفافیت و نیروی عقلانی بخشد. ادیان جهان بخشی از نیروی پویای خود را مدیون موفقیت شان در ارائه تصویر کاملی از هستمندی از طریق یک نظام اعتقادی منسجمند. اصول عقاید یا علم کلام که شاید آن را با مسامحه، فلسفه نیز نامید، در هر دینی دیده می شود.

فلسفه بودا غیر توحیدی است. خداشناسی و فهم منشا هستی در آیین بودا جایگاهی ندارد. زیرا از نظر او این اعتقاد حلال مشکل رنج انسان در این جهان نیست. خدایانی هم که در دین هندو هستند، در این آیین تا حدودی مطرحند، اما ایشان نیز برای رهایی از گردونه هستی مجدد باید به نیروانه برسند، وگرنه مانند دیگر انسان ها در رنج و الم خواهند بود. به همین دلیل (ناتوانی خدایان)، قربانی و نذر برای ایشان به منظور رای برآوردن حاجات بی فایده است. 

بودا از خدا و خداپرستی سخن نگفته و هیچ یک از فرق بودایی به آفریدگار و خالق قائل نیست. خدایان گوناگون این آیین در زمان های بعد صرفا به منظور پرستش به بودیسم اضافه شده اند.

روش او تاکید بر عمل است. توجه او بیشتر به نوعی روان شناسی است و اساس دیانت، رهایی از آلام و رنج ها و هدایت به نیروانه است. بودا می گوید مشکل حقیقی انسان در مباحث فلسفی نیست، بلکه در ادراکات و احساسات اوست و تمام جهد بشر باید در راه فهم منشا امیال و هوای نفس و دوری از آن ها باشد تا به کمال رسد.

او تنها به دو اصل هندویی احترام می گذارد: کرمه (قانون کردار) و سمساره (انتقال روح یا تناسخ). البته او تعریف نسبتا متفاوتی از این دو ارائه می کند. هندوان راه بسیار صعبی برای رهایی از سمساره معرفی می کنند و به تاثیر قطعی کرمه معتقدند، اما بودا می گوید کرمه در انسانی که بر امیال خود غلبه کرده و به مرتبه ارهت (نوعی مرتبه عرفانی) رسیده باشد اثری نخواهد داشت، نیازی به تولد مجدد ندارد و به نیروانه (مقام سرور، خاموشی و تغییرناپذیری) می رسد.

تقدیر در فلسفه بودا برجسته است. همه چیز در عالم در حال حرکت و صیرورت است و تا ابد این امر ادامه دارد. هیچ صانع و خالقی نیست، بلکه یک وحدت عمومی نهانی در خود عالم هستی وجود دارد. تلف کردن عمر به برآوردن آرزوها و امیال زودگذر، یا برعکسش، ریاضت های شاق مرتاضان، نهایت حماقت است. سمسره تنها با کشتن امیال از بین می رود و بشر برای رهایی نیازمند برهمنان هندو یا قربانی کردن نیست.

چهار اصل اعتقادی بودا که به چهار حقیقت شریف معروف شده اند، بنیان دیگر اعتقادات آیین بودا، از جمله: علیت، ناخود، لحظه پایی، انکار وجود خدای خالق و حتا نیروانه به شمار می روند:

1.      تمامی هستی محکوم به درد و رنج بی پایان است.

2.      علت و منشا این رنج تولد دوباره، صیرورت مدام و امیال بشری است.

3.      ایستادن گردونه مرگ و زندگی و رهایی از امیال موجب رهایی از رنج است.

4.      راه آزادی از این گردونه هشت گانه است: دیدگاه درست، اندیشه درست، سخن درست، رفتار درست، معاش درست، کوشش درست، توجه درست، تامل درست.

آیین بودا ماهیت شر را امیال ارضا نشده می داند و راه پیروزی بر آن را قطع وابستگی ها. رستگاری و نجات را نیز کسب آرامش در پرتو یک وجود خالی از امیال و وصول به نیروانه، معنا می کند. جهان مادی، روح فردی و روح متعالی همه غیر واقعی است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۰۹:۵۸
زهره شریعتی