دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۲۹ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

ماهیت حقیقت در فلسفه بودایی

فلسفه بودایی در مکتب ترَوَدَه معتقد است که حقیقت از مجموعه پیچیده و متنوعی از حالات ناپایدار تشکیل می شود. هیچ عنصر پایداری وجود ندارد، به جز خود نیروانه که حالتی پایدار است. البته مطابق نظر تروده ای ها، نه یک الگو، بلکه الگوهای بسیاری از پدیده ها وجود دارد. از آن جا که ترتیب رویدادها در یک شخص یا در یک پدیده با قانون علیت کنترل می شود، یک شخص عبارت است از حالات یا رویدادهای فکری و جسمی که طبق قانون طبیعی به دنبال یکدیگر می آیند. این دیدگاه اشکالاتی داشت که فیلسوفان مهایانه آن را به دقت بررسی کردند.

ناگارجونه در وی در اواخر سده نخست میلادی یا بعد از آن می زیست. وی معتقد بود که اصل ناپایداری باید بر این امر دلالت کند که وقتی حالتی هستی می یابد، در همان زمان نیز از هستی خارج می شود. علت پایدار باید معلول پایداری هم داشته باشد، در حالی که عموما چیزهایی را که می خواهیم در عالم توضیح دهیم، پایدار نیستند. او و پیروانش تلاش کردند تا اثبات کنند که همه نظریات راجع به حقیقت متناقض است. وی نتیجه گرفت که واقعیت، عاری یا تهی (شونیَتَه) است. این خلاء یا تهی بودگی، جوهر درونی واقعیت است. تنها از طریق تفکر و تجربه متفکرانه می توانیم حقیقت را دریابیم. در واقع این خصوصیت نامی برای امری مطلق گردید که ورای قلمرو تجربه عادی قرار می گیرد و سراسر آن را فرا می گیرد و گویا گوهر باطنی آن را تشکیل می دهد.

بعدها نتیجه گرفتند که نیروانه و امر مطلق یکی هستند. در نتیجه قدیسی که به یک معنا به نیروانه دست می یابد، خود، مطلق می شود. به دنبال آن قدیس بودایی با بودا یکی می گردد. پس هدف انسان ها تنها نیروانه نیست، بلکه بودا شدن است. قدم اساسی در این تفکر معطوف به ماهیت تجربه عرفانی است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۳
زهره شریعتی

روان شناسی بودا

همان گونه که بودا الهیاتی بدون خدا عرضه می دارد، یک روان شناسی بی روان هم پیش می کشد؛ او جان گرایی یا آنیمیسم را به هر شکلی، حتی درباره انسان رد می کند. درباره جهان با هراکلیتوس و برگوسن موافق است، و درباره ذهن با هیوم هم عقیده. تمام آن چیزی که می دانیم همان احساس های ماست؛ از این رو تا آن جا که می توان دید، هر ماده ای نیرو و هر جوهری حرکت است. حیات، تغییر است؛ جریان خنثای شدن و خاموش شدن؛ روان اسطوره ای است که ما برای آسودگی مغزهای ناتوان مان آن را بی هیچ دلیل درستی، پشت جریان حالات خودآگاه خویش قرار می دهیم. این یگانگی برتر ادراک، این ذهن که احساس ها و ادراک ها را در اندیشه به هم پیوند می دهد، یک شبح است؛ تمام آن چه هست خود همین احساس ها و ادراک هاست، که به طور خود به خود، به یادها و تصورات بدل می شود. حتی خویشتن گرانقدر هم وجودی متمایز از این حالات روانی نیست؛ فقط استمرار این حالات است که حالات تازه تر، حالات کهنه تر ارگانیسم را همراه با عادات روانی و اخلاقی تمایلات و گرایش ها به یاد می آورند. توالی این حالات معلول یک اراده اسطوره ای نیست که به آن ها افزوده شده باشد، بلکه نتیجه جبر وراثت، عادت، محیط و شرایط است.

روان شناسی بودا تجربه گراست. روح را جریانی مستمر از حالات ناپایدار می داند و مانند ویلیام جیمز معتقد است که توهم جاودانگی روح موجب وابستگی و در نتیجه رنج روانی بشر است. از نظر بودا انسان متشکل از پنج اسکنده یا عنصر دگرگون شونده است: 1. صورت یا شکل (روپَه) 2. احساسات مثل لذت و رنج و بی تفاوتی 3. ادراک یا فهم و علم 4. تجربه پیشین یا کرمه 5. آگاهی و شعور. اسکنده به پالی به معنی ساقه درخت است و این پنج تا (جسم، احساس، ادراک، تاثرات ذهنی و آگاهی جایگزین آتمن اوپانیشاد شده اند.

در عالم فلسفه هم توجه او بیشتر معطوف به حقایقی از نوع روان شناسی است. به عبارت دیگر، بودا بر آنست که مشکل حقیقی انسان در مباحث فلسفی نیست، بلکه در ادراکات و احساسات اوست.

فایده روان شناسی افکار بودا در عبارات زیر که منسوب به اوست تجلی می کند «من از چه چیز سخن گفته ام؟ من درباره بدبختی و نیاز سخن گفته ام؛ مبدا بدبختی را توضیح داده ام؛ درباره فرجام نکبت گفتگو کرده ام و نیز در باب ایمانی که به فقر و نکبت و بدبختی بشر پایان خواهد داد توضیح داده ام. چرا این مباحث را پیش کشیده ام؟ زیرا فقط از این سودی حاصل می شود که به مبانی و اساس دیانت مربوط است و آدمی را به رهایی از آلام و رنج ها و به معرفت و نیروانه هدایت می کند.» (مجیمَّه نیکایَه)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
زهره شریعتی

رهبانیت

در زمان حیات بودا، او و پیروانش سالیانه در فصل بارندگی دور هم جمع می شدند. پس از مرگ او پیروانش به این کار ادامه دادند و عزلت نشینی بارانی سالیانه داشتند که به تدریج به زیست گاه دائمی راهبان تبدیل شد. رهبانیت در هند امری است که در تمام سنت های دینی آن مطرح است. البته معلوم نیست که خود بودا نجات را وابسته به زندگی رهبانی می دانسته یا نه. بودا افراد بسیاری را در سنگه می پذیرفت که زندگی معمولی داشتند.

طبیعی است که زندگی جمعی در دیرهای رهبانی، نیازمند قوانین انضباطی و تاحدی نظام رتبه بندی باشد. اولین دسته از چنین قوانینی در شورای اول پی ریزی شد. وارد شدن در جامعه راهبان همیشه امری شخصی بوده که به تعهد خود رهرو یا تعهد خانواده اش بستگی داشته است. اساسا زندگی یک راهب بودایی از نوع فقر، تجرد و گدایی و دوره گردی بوده؛ اما در طول زمان، این ویژگی ها اصلاح شده یا تغییر کرده است.

مثلا گدایی صرفا یک حرکت نمادین شده است که فروتنی را آموزش می دهد و رشد و گسترش دیرهای رهبانی بزرگ که در اثر بخشش های ثروتمندان میسر گردید، به مصالحه بر سر قانون فقر انجامید. تجرد و پرهیز اکید از روابط جنسی که اولین قانون در تمام جوامع رهبانی دینی بوده، سست شده است.

بعد اجتماعی بودیسم عمدتا با سنگه یا انجمن راهبان و راهبه ها تجسم می یابد. این انجمن در اصل از گروه هایی از گدایان سرگردان تشکیل می شد. ایشان در ابتدا مانند امروز در صومعه های ثابتی زندگی نمی کردند. بودا طی حیات خویش تصمیم گرفته بود که سنگه در طول فصل باران انزوا گزیند. اما اکنون رسم شده که در کل این گروه ها دوران گوشه نشینی خود را در کنار هم بگذرانند و در پی حیات روحانی به همیاری یکدیگر بپردازند. افراد عامی وارسته، زمین و مکان هایی را در اختیار ایشان می گذارند که اغلب شامل بوستان ها و باغ ها می شود. راهب و عامی، تعهدی مشترک نسبت به هم داشتند. یکی آموزه های دین را تفسیر و تشریح می کرد و نمونه یک زندگی مقدس را ارائه می نمود، و دیگری با تامین مخارج سنگه، خوراک و سرپناه برای راهبان فراهم می کرد.

قواعد سنگه شامل موارد زیر است: پوشیدن جامه زرد، تراشیدن موی سر و ریش، گرفتن کاسه گدایی در دست، و مراقبه و تفکر در ساعت مقرر. ده قانون اخلاقی راهبان نیز چنین آمده است: دوری از کشتن جانداران، دوری از تصرف در مال دیگران، دوری از بی عصمتی و پاکدامنی، دوری از مکر و فریب، دوری از مستی، دوری از پرخوری به ویژه در بعداز ظهر، دوری از تماشای رقص و آواز، دوری از استعمال زیور و عطر و آرایش ، نخفتن در بستر نرم، دوری از قبول طلا و نقره. پنج قانون اول برای همه است، اما چون برخی نمی توانند زندگی خانوادگی را ترک کنند، در پنج عهد دیگر برای مردم عادی تخفیف قائل شده اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
زهره شریعتی

انکار روح فردی

مشهور است که بودا گفته که در درون شخص روح یا نفس فردی و چیزی که متعلق به قلمرو متافیزیک باشد، وجود ندارد. اما به نظر می رسد که دغدعه اصلی او با توجه به زمینه تفکر اوپانیشادی این بوده است که هیچ وجود ثابت ابدی در شخص وجود ندارد که از شخصی به شخص دیگر منتقل شود. بنابراین انکار نفس به طور کلی یکی از تفسیرهای این ادعا می شود و تفسیر دیگری نیز وجود دارد که بودا صرفا نفس ثابت و بدون تغییر را که تفکر اوپانیشادی بر آن تاکید دارد، نفی می کند. اگر به پنج بخش وجودی انسان نیز دقت کنیم به بخشی برخورد می کنیم که بسیار شبیه به نفس فردی است که در ادیان و مکتب های دیگر مطرح می شود.

نفس در ادیان و مکاتب دیگر، چه ثابت و بدون تغییر شمرده شود و چه متغیر، یکی از ویژگی های اساسی اش آگاهی است و نزد بودا نیز یکی از پنج بخش وجود انسان آگاهی است. از طرف دیگر این آگاهی به عنوان یکی از بخش های وجود انسان نقش مهمی در تولد دوباره انسان بازی می کند و بعد از مرگ به کالبد دیگر منتقل می شود که این نیز می تواند نحوه ای از انتقال نفس در بحث تناسخ که در تمام سنت های فرهنگ هندویی برجسته است، به حساب آید. البته در اندیشه بودایی این مساله مطرح است که این آگاهی بعد از انتقال به کالبد جدید باقی نمی ماند و بعد از اثرگذاری و پدید آوردن حواس جدید از بین می رود. اما این مساله نیز می تواند توجیه خاص خود را داشته باشد که نفس نابود نمی شود، بلکه از یک حالت بسیط که به چیزی تعلق ندارد، به حالتی گسترده در سراسر بدن در می آید و تعلق و تدبیر خود را بر سراسر بدن اعمال می کند. بنابراین انکار نفس در اندیشه بودایی امری نیست که بتوان در مورد آن قاطعانه حکم کرد.

به هر حال، بودا ادعا کرد که وجود انسان از پنج اسکنَدَه یا اجزا درست شده است. بدن، احساسات، ادراک، امیال و آگاهی، انسان ها به خاطر فرایندی که وجود آن ها را پدید می آورد و به رشد و تکامل شان می انجامد، زنجیره علّی که به قانون ایجاد مشروط مشهور است، در چرخه تولد و مرگ گرفتارند. بر طبق این قانون، هر حالت از وجود به وسیله حالت دیگری ایجاد می شود که بدون واسطه قبل از آن قرار می گیرد و آن نیز به نوبه خود سبب حالت بعدی می شود. یک وضعیت با حالتی متفاوت از وضعیت دیگری پدید می آید که آن نیز از وضعیت قبلی خود پدید آمده است. سرمنشا زنجیره علت و معلول ها نادانی است که منجر به پیدایی زنجیره علت ها و معلول های بعدی می شود: تمایلات یا کرمه سازها، آگاهی، نام و شکل (یا شخصیت فردی)، اندام های حواس پنج گانه و ذهن، دیگر اشیا که متعلق حواسند، (خودها یا اشیا)، احساس، تشنگی، دلبستگی به وجود، فرایند صیرورت و تبدیل، حالت تدریجی وجود (هر یک بی شباهت به حالات پیشین است) و رنج بشر (دوکّه).

در واقع آن چه بودا آن را نفی و تقبیح می کند مجرد جسم نیست، انانیّت است که جسم فقط نمایش آن محسوب می شود؛ و چنان که نفی جسم به نفی انانیّت نمی انجامد، نفی انانیّت هم لزوما به نفی جسم نیاز ندارد، بلکه مستلزم نفی تعلق به آن و لوازم آن است. البته انانیت که حاصل ترکیب اجزا و شامل جسم، حس، ادراک، شعور غریزی، و عقل می شود، مثل هر ترکیب دیگر که در عالم هست، محکوم به فساد و انحلال است و در این میان جایی برای وجود روح فردی باقی نمی ماند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۹
زهره شریعتی

انکار وجود خدای خالق

یکی از آموزه های بنیادین بودیسم این است که در ورای تمام موجودات خلق شده و تجلیات وجود، حقیقت واحدی نهفته که غایت وجود است. این حقیقت ورای عقل است و امری غیر شخصی یا فراشخصی است. اصل زندگی در کل طبیعت و نیز طبیعت انسان، ساری و جاری است و اساس با حقیقت یکی است. انسان با نفوذ در عمق طبیعت خویش می تواند به شناخت مستقیم از حقیقت نایل شود.

اگرچه آیین بودا، مخصوصا مهایانه چینی و ژاپنی از لحاظ فلسفی، وجود خداوند خالقی که هم طبیعت و هم سرنوشت انسان را در اختیار دارد، انکار می کنند، اما تعدد خدایان در دین عامیانه بودیسم علاج ناپذیر به نظر می رسد. شخصیت های کاملی که دارای وجود معنوی هستند خدایان، بوداها، بودی ستوه ها، شخصیت های خداگونه و حیوانات که در راس آن ها خدایی متعالی با تشخص، اراده، عقل و عشق است، پرستش و تجلیل می شوند. البته این موجودات روحانی به هیچ وجه خدایان نیستند. هرچند در آسمان جای دارند و انسان نمی تواند آن ها را ببیند، اما جاودان نیستند و همانند سایر موجودات عالم مشمول قانون سمسره یا تولد دوباره هستند. بی شک در بحث آیین بودا اشتباه است که اصطلاح خدا را آن گونه که نزد مسلمانان، مسیحیان و یهودیان معروف است به کار ببریم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۲
زهره شریعتی

اصل تولد دوباره یا بازپیدایی

بودا اصل کرمه هندویی را پذیرفت، اما با تغییراتی. وی بر این باور بود که زندگی کنونی معلول زندگی گذشته و علت زندگی آینده است. البته نوآوری بودا تنها به تفسیر روانشناختی از کرمه محدود نمی شد. او اصل اعتقادی تناسخ یا بازپیدایی را هم متحول ساخت. پیش از آن و در واقع در بیشتر الهیات متاخر هندو، این اعتقاد با عقیده به تکثر ارواح جاودانی همراه بوداست. این ارواح از یک موجود روانشناختی به موجودی دیگر منتقل می شوند و به طور پیاپی به مجموعه ای از موجودات با ویژگی های فکری و جسمی جان می دهند. گرچه بودا این اعتقاد به ارواح جاودانی یا نفس (آتمن)[1] را که در فرهنگ هندی بسیار رواج داشت، انکار کرد و اصل اعتقادی ماهیت سه گانه حیات فرد را اعلام نمود.

موجودات جهان سه مشخصه دارند: رنج، غفلت از خود، و آنَتَّه[2] و ناپایداری آنیکَّه[3]. مطابق تحلیل بودایی، یک پدیده در واقع مجموعه پیچیده ای از حالات و رویدادهای گذران را شامل می شود. هیچ چیز پایداری در جهان نیست. تنها نیروانه پاینده است. پس هیچ روح جاودانی وجود ندارد. ما تنها مجموعه ای از حالات فکری و جسمی هستیم و ما نیز ناپایداریم. بنابراین معنی تجدید حیات انتقال روح از یک بدن یا کالبد به بدن دیگر نیست. تمنیاتی که قطعا در آخرین وضعیت شخص در هنگام مرگ وجود دارد، علت توالی جدیدی از حالاتی است که در جای دیگری به صورت حیات دیگر به وجود می آید. بنابراین بهتر است در توصیف این اصل اعتقادی بودا نه از واژه تجسد یا تناسخ، بلکه از واژه حیات مجدد استفاده گردد. حتا هیچ نفس کیهانی هم وجود ندارد که به تمامیت جهان هستی روح ببخشد.

سلسله دوازده علت، چرخه حیات را شکل می دهد. نادانی در بودیسم یعنی ندانستن موجباتی که این سلسله دوازده علت را پدید آورده است. این حقیقتی انتزاعی نیست، بلکه تجربی بوده و در قلمرو حیات خاکی ما قرار یافته است.

 



[1] atman

[2] anatta

[3] anicca

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۲۱:۱۱
زهره شریعتی

نیروانَه

نیروانه را پایان رنج، نابودی کامل علت رنج و توقف سمسره نامیده اند که در همین جهان و زمان نیز دست یافتنی است. نیروانه را خود بودا به معنی خاموشی و اتمام رنج و محو شدن علت تناسخ و تولد مجدد دانست. سکوت بودا درباره وضعیت پس از مرگ ارهت (تَتاگَتَه کسی که به نیروانه رسیده)، به معنی نفی و انکار وجود او پس از مرگ نیست. حتا راه رسیدن به نیروانه هم مفید است حتا اگر رهرو به آن نرسد. کشف حقیقت ماهیت نیروانه، تنها در صورت تجربه شخصی آن صورت می گیرد و توصیف ناشدنی است. فواید دوگانه نیروانه توقف تولد مجدد و نیل به صلح و آرامش در همین زندگی است.

تعریف نیروانه اگر محال نباشد، بسیار سخت است؛ زیرا نیروانه غایتی ذهنی نیست. این واژه از نظر لغوی به معنای خاموش کردن است، مانند خاموشی شعله آتش. بنابراین خاموشی تمام امیال است. اما نیروانه یک حالت نابودی کامل نیست، بلکه برعکس، حالتی است که در آن شخص آزاد شده از تمام امیال، به آزادی از چرخه تولد دوباره و در نتیجه رنج نائل می شود. در سخنان بودا آمده است که «ای رهروان! جایی وجود دارد که در آن نه زمین است و نه آب، نه آتش و نه هوا، نه قلمرو آگاهی نامحدود و نه قلمرو تهی... این جایی است که من نیروانه می نامم.» بنابراین نیروانه پایان تمام حالت های فانی و ناپایدار است: هدف و سعادت بدون رنج و هدف نهایی هر فرد.

ماکس مولر نیروانه را چنین تعریف می کند «نیروانه عالی ترین درجه کمال وجود است نه نابود شدن وجود. اگر نیروانه عدم باشد، بودیسم یک دین نیست زیرا پایان زندگی را عدم می داند و هدف دیانت این نیست، این است که خود را پلی میان عالم متناهی و نامتناهی قرار دهد.» بردلی هاوکینز نیز می گوید «در واقعی ترین مفهوم، نیروانه عبارتست از صلح ابدی.»

خاموش کردن میل، همچون خاموش کردن شعله شمعی است که از شمعی به شمع دیگر سرایت کرده است و می تواند انسان را از چرخه تولد دوباره و در نتیجه از دوکه یا بدبختی آزاد کند. خاموش کردن، یعنی خارج شدن از این چرخه، همان نیروانه است.

بودا زندگی را جریانی از افراد بی شمار می داند که در چرخه بی پایان تولد در جریان است که در آن شکل هر زندگی جدید از طریق زندگی های قبلی تحمیل می شود و هر سرنوشتی نتیجه کردار خوب یا بد زندگی قبلی است. در چرخه زندگی رنج اجتناب ناپذیر است. رهایی از رنج مشروط به شکستن این چرخه و رسیدن به نیروانه است.

به نظر می رسد انکار نفس جاودانی توسط بودا، در مورد نیروانه مشکلی را پدید آورده باشد. البته نیروانه هدف کوشش پیرو بودایی است که راه شریف هشتگانه بدان منتهی می گردد. نیل به نیروانه دو جنبه یا مرحله دارد. نخست آن که راهب ممکن است با اعراض به نیروانه دست یابد. این امر بدان معنی است که وی به آرامش و درون بینی عالی در زندگی اش دست یافته است. او به زندگی ادامه خواهد داد، به طوری که اندیشه و جسم او باقی می مانند، این همان اعراض است. اما وی اطمینان خواهد داشت که هنگام مرگش، دیگر حیات مجددی وجود نخواهد داشت. در موقع مرگ، وی به مرحله دوم یعنی نیروانه بدون اعراض نایل خواهد شد. اما چون فردیت صرفا از توالی حالات فکری و جسمی تشکیل می گردد، آن گاه دیگر نمی توان از زندگی فرد پس از مرگش در وضعیت نیروانه نهایی سخن گفت. به نظر می رسد که قدیس یا ارهت، نمی تواند از نیروانه فردی خودش بهره مند شود.

بودا پرسش هایی را به عنوان پرسش های بدون پاسخ محکوم می کرد و معتقد بود که به تعالی معنوی منتهی نمی شوند. در بین این ها این پرسش بود که آیا تتاگته یا یک قدیس، بعد از مرگ وجود دارد یا خیر. گفتن این که آیا او هستی دارد یا ندارد، یا این که هم هستی دارد و هم ندارد یا این که نه هستی دارد و نه ندارد، سخنی نارواست. بودا مقصود خود را با یک مثال نشان داد «اگر بپرسید هنگامی که یک شعله خاموش می شود به کدام جهت می رود، نمی توان گفت به شمال یا شرق و غرب رفته یا نرفته است.» این پرسش پوچ و طرح آن هم نادرست است و به همین سان، نباید گفت که یک فرد حتی خود بودا، در نیروانه هستی دارد یا ندارد. در برابر این پرسش ها تنها باید سکوت کرد. از سوی دیگر، وقوع حالت نیروانه را هم نمی توان انکار کرد.

به واقع نیروانه چیست؟ بودا این نکته را مبهم گذاشته و پیروانش هم هر معنایی که زیر آسمان کبود یافته اند، به این واژه داده اند، به طور کلی، در سانسکریت نیروانه یعنی خاموش شده مثل خاموش شدن چراغ یا آتش. کتب بودایی آن را به این معانی به کار می برند: یک حالت سعادت که از راه محو کامل امیال خودپرستانه در این زندگی حاصل می شود، رهایی فرد از تولد دوباره، فنای خودآگاهی فردی، اتحاد فرد با خدا، بهشت، و سعادت پس از مرگ.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۵
زهره شریعتی

راه میانه

کسی که به دنبال حقیقت است، باید از دو کرانه لذت پرستی و خودآزاری بپرهیزد. این راه بسیار شبیه شیوه زندگی انسان در سایر ادیان است. در بسیاری از ادیان شیوه های ریاضت مدارانه افراطی یا مذمت شده اند و یا لااقل در موضوع نجات انسان بر آن تاکیدی نیست. غوطه ور شدن در شهوات نیز در قریب به اتفاق ادیان منع شده است. از این جهت بین تعالیم بودا در زمینه راه میانه با سایر ادیان مخصوصا ادیان ابراهیمی شباهت های زیادی وجود دارد.

با دوری از این دو کرانه، انسان به روشن شدگی می رسد که به بینش، علم، آرامش، بیداری و در نهایت به نیروانه (از نظر لغوی به معنای خاموشی) می انجامد. شیوه عملی که در راه میانه باید پیمود به هشت بخش تقسیم می شود که راه هشتگانه شریف معروف است. این هشت بخش مراحل یا مراتبی نیستند که یک به یک باید پیمود، بلکه این ها مشخصات زندگی روزانه هستند که باید به آن ها عمل کرد و همه را باهم درک کرد و فهمید. مقررات اضافی نیز تنها برای راهبان و راهبه ها تدوین شده تا ریاضت متعادلی را در میان آن ها رواج دهد. از این نظر راه بودا راهی میانه است که بین افراط و تفریط خود آزاری و لذت طلبی مسیر خود را طی می کند.

راه شریف هشتگانه

راه هشتگانه ابعاد اخلاقی و آیینی دین بودا را نشان می دهد. این راه مشتمل بر فهم درست، بینش درست، سخن درست، رفتار درست، معاش درست، تلاش درست، تامل درست و تمرکز درست است. فهم درست: یعنی چهار حقیقت شریف را به درستی درک کرده و آن را باور داشته باشیم. بینش درست: بنابراین باید از زندگی دنیوی بیزاری جسته و با قبول بی خانمانی به دنبال راه های هشتگانه باشیم. سخن درست: انسان باید با دلسوزی نسبت به دیگران و رعایت حال آن ها عمل کند و از دروغ، تهمت، سخن زشت و بیهوده دوری کند. رفتار درست: رفتار یا سلوک اخلاقی درست به این معنی است که از کشتن، دروغ گفتن، زنا کردن و مصرف مسکرات دوری کند. معاش درست: انسان هرگز نباید چیز شبهه ناکی را برای معاش خود بپذیرد. تلاش درست: انسان باید مجدانه تلاش کند که از هر بدی یا پلیدی دوری کند. تامل درست: انسان همواره باید ذهن خود را در حالت تامل همراه با آرامش نگاه دارد تا خوشی و اندوه یا هر احساس دیگری نتواند آرامش او را به هم زند. تمرکز درست: وقتی تمام این اصول اجرا گردید، انسان می تواند به مرحله ای برسد که ذهن کاملا تحت اختیار او باشد. انسان می تواند ذهن را کمال بخشد تا به مراتب متعالی فراسوی استدلال، یعنی به نیروانه برسد.

از نظر بودا معرفت بدون اخلاق غیر ممکن است و فضیلت و معرفت یکدیگر را پالایش می نمایند. پیامدهای فلسفی تعلیمات اخلاقی بودا قرن ها بعد نظریاتی را پدید آورد: نظریه تکوین وابسته (موجودیت مشروط چیزها که چیزی بین جاودان انگاری یا اترنالیسم و هیچ انگاری یا نیهیلیسم است)، نظریه کرمه (یک وجه از اصل علیت)، نظریه دگرگونی (آنیّت اشیا و عدم ثبات که متفکران بعد بودا از جمله ناگارجونه آن را لحظه پایی و لحظه ای بودن نامیدند)، و نظریه عدم وجود روح (عدم نفس یا آن آتمَن).

عصاره تعلیمات بودا رنج و توقف رنج است. چنان که رایس دیویدز می گوید «نظریه اول و فرمول راه هشتگانه به بهترین شکل عصاره اندیشه بودا را بیان کرده است.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۳
زهره شریعتی

1.     چهار حقیقت شریف

دربا درباره رنج: زندگی پر از رنج است، لذت های آنی منبع ترس و هراسند.

2.      علت رنج: زنجیره عِلّی دوازده حلقه، ایجاد گردونه و چرخه حیات مجدد.

3.      پایان رنج: از بین بردن علّیت و در نتیجه از بین رفتن معلول.

4.      راه رهایی از رنج: نیل به نیروانه از طریق راه هشتگانه.

 بودا آموزه های بسیاری را که هندوان در زمینه تولد دوباره به هم پیوسته بودند، به یک مفهوم «جریان صیرورت و شدن» کاهش داد. بر طبق منطقی که بودا مطرح کرد، تنها عاملی که باعث می شود انسان ها در چرخه زندگی باقی بمانند، عدم ثبات حقایق جهان است. از آن جا که هیچ حقیقت ثابتی حتی در درون انسان وجود ندارد، چرخه زندگی برقرار است و آگاهی به درمه (حقیقت جهانی) علم به این حقیقت است و این علم انسان را به نجات از چرخه می رساند. درمه در اولین سخنرانی بودا در قالب چهار حقیقت شریف بیان شد و چرخ حقیقت را به حرکت درآورد. بنابراین پیام تاریخی بودا چرخ را نماد این آیین و چهار حقیقت شریف را شالوده آن گردانید.

 اولین حقیقت این است که همه اشیای مرکب (پدیده های موجود) در حد ذات خود، دوکَّه (رنج) هستند. مقصود بودا البته از رنج، صرفا رنج روان شناختی و یا رنجی که در اثر تحریک عصبی پدید می آید، نیست. زیرا او همانند بسیاری از بنیان گذاران ادیان خوشی ها و دلبستگی های زندگی را که از لحاظ روان شناختی انسان از آن ها لذت می برد، سبب رنج می داند. از این رو، می توان آموزه بودایی را در زمینه رنج با دنیاگرایی در ادیان ابراهیمی مقایسه کرد که برای انسان عذاب اخروی در پی دارد. هرچند آیین بودا همانند سایر سنت های هندویی رنج انسان را بیشتر در راستای چرخه تولد، مرگ و زندگی می جوید تا در عذاب بعد از مرگ. البته در آیین بودا و همچنین در کل سنت هندویی عذاب بعد از مرگ هم جای خود را دارد.

 برای واژه رنج معادل دقیقی در انگلیسی و فارسی وجود ندارد که ناخرسندی، تشویش و نگرانی، ناکامی، رنج، درد، و بیچارگی را همه باهم در بر داشته باشد. مشخصه تمام حوادث و سیمای زندگی دوکه است: تولد، بیماری، پیری، مرگ، ناکامی یا کامیابی در جاه طلبی ها یا خواسته ها، ناکامی در عشق و ازدواج، معاشرت با کسانی که دوست شان نداریم و مانند این ها، همه دوکه هستند. چنین تجربیاتی هر قدر که لذت آور و خشنود کننده باشند، زمینه ساز ضد خود هستند. بنابراین نه تنها دوکه مشخصه زندگی یا وجود است، بلکه ناپایداری و ناخود نیز از ویژگی های آن هستند. هر چیزی در جهان فرایند بی پایانی از ناپایداری، تغییر، و زوال و نابودی است. اگر در درون و بیرون فرد هیچ حقیقت پایداری (به جز حالت دائمی و پیوسته صیرورت و شدن) وجود ندارد و هر شکل و صورتی دائما در حال تغییر است، پس روح یا نفس پایدار و ثابتی نیز وجود ندارد که زمینه ساز روح جاودان باشد.

 دومین حقیقت این است که این حالت ناخرسندکننده در اثر تشنگی و میل به وجود می آید. تشنگی یا هوس به دست آوردن امور مادی وابسته به حواس یا لذت عقلانی است که در اثر تحریک نسبت به اشیای چسبنده به انسان بدون آگاهی از ناپایداری، غیر واقعی بودن و طبیعت ناخرسند کننده آن ها به وجود می آید. اکثر مردم خودشان را با این اندیشه که مالکیت چیزهای مادی، وابستگی ها، و روابط با دیگران برای آن ها گوهر خوشبختی و زندگی کامل و متمدن را به بار می آورد، گول می زنند، زیرا در حقیقت، این امور به جز رنج چیزی برای آن ها به بار نمی آورد.

 سومین حقیقت بینش درونی است: رهایی از میل و تشنگی زمینه ساز ورود به آرامش و صبح است. با از بین بردن تمام امیال خودپرستانه، انسان می تواند رنج را از بین ببرد.

 چهارمین حقیقت به مسیر یا راه میانه مربوط است که به آزادی منتهی می شود. راه میانه زندگی آرام و بدون دغدغه است که از طریق آن شخص خردمند از ریاضت کشی افراطی و لذت پرستی پرهیز می کند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۲۰:۲۰
زهره شریعتی

بودا خود چیزی مکتوب نکرد و تعالیم وی قرن ها به صورت شفاهی سینه به سینه نقل می شد. بعدها پیروان سخنان بودا یا تفسیر خود را از تعالیم او ثبت و ضبط کردند. با این که عالمان بودایی عواملی نظیر تحریفات شفاهی، نگرش ها و تفسیرهای مختلف را می پذیرند، کم و بیش در مورد چند تعلیم بنیادی بودایی توافق دارند.

بودا برای زندگی بشر سه گوهر به ارمغان آورد: خود بودا به عنوان راهنما، درمه (تعالیم و آموزه ها)، سنگه یا  انجمن بودایی (مکان زندگی راهبان و روحانیون بودایی). بودا کسی است که دَمَّه یا دَرمَه/ قانون گیتی (حقیقت و سرشت  بنیادین چیزها) را بشناسد. آموزه ها و متون مقدس نیز تجسم ظاهری درمه اند.

نگرش ضد تفکر عقلی و فلسفی

اگر نگوییم بودا ضد متافیزیک بود، باید اذعان کنیم که وی پرسش های متافیزیکی در باب خدا و خدایان، خالق، سرنوشت عالم و ... را پرسش هایی نامفید و پاسخ ناپذیر می دانست که پاسخی برای شان وجود ندارد. از نظر وی در عوض می بایست به پرسش اصلی زندگی بشر، که همانا رنج و علت و معلول و عواقب آن است، پرداخت و چون پزشکی با یافتن دلیل بیماری، آن را درمان کرد. در حالی که حتا اگر برای پرسش های متافیزیکی پاسخی هم وجود داشته باشد، نیاز بشر را به شناخت حقیقت رنج و راه غلبه بر آن برآورده نخواهد کرد.

در واقع خلاصه این تعالیم که وجود آلام حیات و ارتباط آن با تعلق به حیات و طریق رهایی از آن است در موعظه بنارس، معروف به باغ غزالان، با عنوان چهار حقیقت شریف تعبیر شده است. که «شریف» ناظر به جنبه اخلاقی مفهوم آن است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۲۰:۱۶
زهره شریعتی