دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

رابطه نیچه و واگنر

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۸ ب.ظ

در قرن هفدهم با آمدن دکارت و گفته معروف «من می اندیشم پس هستم» فلسفه ناگهان از خواب قرون وسطایی خود بیدار شد. دیری نپایید که بعد از عصر روشنگری، تجربه گرایان (امپریسیستها) با تضعیف نقش عقل، فلسفه را به بینشی مبتنی بر حواس پنجگانه ناپایدار انسانی تقلیل دادند. با ظهور نیچه فلسفه صلابت خود را بازیافت، اما این بار با یک تفاوت؛ در قرون گذشته فلسفه منحصر به فیلسوفان بود اما با نیچه فلسفه برای همگان مطرح شد.

نیچه یکی از کسانی بود که مانند شوپنهاور، نقش اراده را در زندگی بشر جدی گرفت. البته استفاده او از میل به قدرت یا اراده معطوف به قدرت، به عنون حکمی کلی بی معناست. زیرا دارای همان عنصر همیشگی بدگمانی بیمارگونه است. نیچه در آغاز جوانی بسیار تحت تاثیر شوپنهاور بود.

به عقیده شوپنهاور، جهان تنها بازنمود است که با نیروی اهریمنی و فراگیر اراده و میل حمایت می شود. اراده شر، نسبت به ملاحظات انسانی کاملا کور است و در حالی که انسان ها علیه تجلی های آن که در اطراف خود می بینند (جهان) در تلاشند، زندگی سراسر رنجی را بر آنان تحمیل می کند. به گفته وی تنها راه رهایی ما همانا کم کردن قدرت میل و خواست است که جز با انکار نفس و زندگی زاهدانه میسر نیست. اما بدبینی شوپنهاور کاملا با طبیعت نیچه سازگار نبود.

تولد تراژدی، تحلیلی بی نظیر و خلاق از فرهنگ یونان باستان است که حکایت رویارویی خویشتنداری آپولونی با نیروهای تاریک و غریزی دیونوسوسی است (آپولون ایزد فرهنگ و تمدن) و دیونوسوس (خدای شراب و گیاهان). به عقیده نیچه، هنر والای تراژدی یونان از آمیزش این دو عنصر که سرانجام با منطق گرایی سطحی سقراط از بین رفت، سرچشمه گرفت. این نخستین باری بود که بر رکن تیره تر فرهنگ یونان تاکید شد و توصیف نیچه از آن به عنوان اساسی ترین عنصر در تراژدی یونان، به غایت بحث برانگیز بود.

در طول قرن 19 فرهنگ دنیای باستان محترم و مقدس بود. نظرهایی چون عدالت، فرهنگ و دموکراسی برای طبقه نوظهور متوسط و تصویری که از خود داشت، بسیار گیرا و جذاب می نمود و کسی حاضر نبود بپذیرد که تمام این ها اشتباهی بیش نبوده است. جنجال انگیزتر از این، استفاده پی در پی نیچه از واگنر و به اصطلاح «موسیقی آینده» او برای توجیه مباحث فلسفی خود بود. در این رابطه، نیچه به ناشر خود نوشت «هدف اصلی این کتاب شناساندن این معمای خارق العاده زمانه ما، ریچارد واگنر، و رابطه او با تراژدی یونان است».

از نظر او تنها واگنر بود که توانست دو عنصر آپولونی و دیونوسوسی را به سبک تراژدی یونان درهم بیامیزد. این تاکید بر عنصر پرقدرت دیونوسوسی وجه بارزی در فلسفه نیچه شد. او دیگر نمی توانست دیدگاه «نفی امیال بوداگونه» شوپنهاور را بپذیرد. در عوض این عنصر را در مقابل عناصری از مسیحیت قرار می داد که به نظر وی تمدن را تضعیف کرده بود. وی به فضایلی چون ترحم، فرونشاندن احساسات واقعی، و تعالی بخشیدن به خواسته ها که مسیحیت توصیه می کرد، حمله برد. معتقد بود که اخلاقیات و ارزش های جدیدی که با مبادی غرایز ما نزدیکتر است، باید جایگزین این ها شود.

از نظر نیچه خدا مرده و عصر مسیحیت به پایان رسیده بود. متاسفانه تاریخ قرن بیستم در وجه منفی خود نظر نیچه را ثابت کرد؛ و در وجه مثبت نشان داد که بسیاری از عناصر مثبت تفکر مسیحی اساسا وابسته به ایمان به خداوند نیستند.

واگنر فردی بود بی اندازه خودخواه و دارای قدرت شهودی فوق العاده. عشق مشترک او با نیچه به شوپنهاور هم دورانی گذرا بود. گرچه نیچه قبلا حاضر شده بود که اعتنایی به عناصر ناپسند زندگی خصوصی واگنر، نظیر رفتارها و باورهایی چون یهودستیزی، تکبر بیش از اندازه، خودداری از تصدیق توانایی دیگران و عدم درک نیازهای آنان نکند، ولی این چشم پوشی او هم حدی داشت. در سال 1876 نیچه در برنامه افتتاحیه اجرای اپرای حلقه نیبلونگ واگنر شرکت کرد. اما جنون خودبزرگ بینی و فساد به اصطلاح هنر برتر او به قدری آزارش داد که ناگزیر آن جا را ترک کرد.

دو سال بعد نیچه با انتشار مجموعه انسانی، بسیار انسانی، جدایی خود را از واگنر تکمیل کرد. ستایش نیچه از هنر فرانسوی، روانشناسی زیرکانه اش، تحقیر تظاهرات رمانتیک مآبانه و درک عمیق او از مسائل، همه برای واگنر غیر قابل تحمل شده بود. بدتر از همه آن که، این مجموعه عاری از هرگونه تبلیغ غیر سفارشی برای موسیقی واگنر بود. سبک نیچه همواره روشن، ستیزه جویانه و عقایدش بسیار فشرده و در عین حال بی درنگ قابل فهم بود. نیچه ترجیح می داد که به جای طرح استدلال های طولانی، آرای خود را در قالب یک سلسله جملات کوتاه و نافذ که به سرعت از موضوعی به موضوع دیگر در گذرند، مطرح سازد.

او در این کتاب تازه در حال یافتن زبان فلسفی خویش بود. این اثر سرشار از درک ها و دریافت های تحسین برانگیز روانشناسانه است. مضامین روانشناختی مندرج در آن از هرگونه پیوند استدلال منطقی عاری است. به همین دلیل بر کتاب او برچسب بی قاعده و بی نظام خورد. اما آرای او همان اندازه مستدل هستند که هر بحث مستدل محصور در هر نظام فلسفی منسجم دیگر.

به رغم این نواقص، این کتاب نیچه را به عنوان برجسته ترین روانشناس زمانه خود مطرح ساخت. این اثر با در نظر گرفتن شخصیت گوشه گیر و غیر اجتماعی او فوق العاده برجسته است. زیرا منزوی بود و به ندرت کسی را می شناخت. هیچ دوست نزدیکی نداشت و در سراسر زندگی تنها با معدودی انگشت شمار در ارتباط بود. بیش از آن به خود مشغول بود که بتواند وارد دوستی با دیگران شود.

پس چگونه توانست چنین آگاهی ژرفی از روان بشر به دست آورد؟ بسیاری از صاحب نظران بر این عقیده اند که منبع الهام او در این زمینه تنها واگنر بود، احتمالی که کاملا قابل قبول به نظر می رسد. در واقع واگنر مجموعه ای غنی از حالات روانی عجیب و غریب بود. البته صاحب نظران به این نکته کمتر توجه کرده اند که نیچه خود را نیز به خوبی می شناخت. خودی که شاید کمتر از ریچارد واگنر نامتعارف نبود.

نگاه روانشناسانه نیچه علی رغم منابع الهام معدود آن (فیلسوفی بیزار، خودبزرگ بین و سرخورده از بشریت، و موسیقیدانی به غایت خودبزرگ بین) کاربردی فراگیر دارد. دنیایی که نیچه در این کتاب ترسیم می کرد، همانا جهان مدرن و بی پروای آینده بود.

او در کتاب های دیگرش چون قضیه واگنر، دلیل جدایی خویش از واگنر را رویکرد مجدد او به مسیحیت کلیسایی و ساخت و اجرای اپرای پارسیفال دانست و این رابطه گسسته، دیگر هرگز ترمیم نشد.

آشنایی با نیچه، پل استراترن

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۲۶
زهره شریعتی

نظرات  (۳)

سلام

خیلی کار خوبی کردین. برای ما که خیلی خوبه. چون فرصت نمیکنیم خودمون بریم این مطالب رو بخونیم. و خیلی هم علاقه داریم که در این موارد اطلاعات کسب کنیم. مبارک باشه. هر وقت تونستیم حتما میایم اینجا.

پاسخ:
ممنون عزیز. لطف داری. امیدوارم به درد شما هم بخوره.


براستی در اندیشه گری به لحاظ شھامت ھنوز ھیچ بشری به مقام نیچه نرسیده است. نام

«روشنفکر» فقط لایق نیچه است زیرا تا ھستۀ مرکزی سلولھای مغزش روشن بود و کار می کرد.

او آنقدر از مغزش کار کشید که مغزش آب شد و روان گردید و سپس حدود ده سال دراز کشید

و در خود شنا کرد . و این قدرت حیرت آور ذھنی در نیچه از این بابت بود که وی مغزش را از ھر

تعھّد و مسئولیّتی رھا ساخت . او اسوۀ آزاد اندیشی است . مغزی آزادتر از نیچه تاکنون پدید

نیامده است.

ھیچ بشری نتوانسته است از مغزش تا این حدّ استفاده کند که نیچه کرده است . و تا زمانی

که دل یک انسان به اندازۀ کافی « مؤمن » نباشد مغزش نمی تواند تا این حدّ خلاّق و جسور و

بی پروا باشد. اندیشۀ علی (ع) نیز ھمینطور بود .

ھمواره کافرانه ترین اندیشه ھا از مؤمن ترین دلھا برمی خیزد . مثل مولای رومی . ذات اندیشه

کافر است و اندیشه ای که فعّالتر باشد کفرش را عیانتر می سازد و این صدق اندیشه است که

محصول ایمان دل می باشد . در تاریخ جدید جھان به لحاظ کلام انسانی صدیق تر از نیچه وجود

ندارد . براستی انسانی دوست داشتنی تر از نیچه نیافته ام . شرافت و شھامت ھر دو در حدّ

کمالش در نیچه آشکار است . او یک معصوم واقعی است . او امام صدق است .


از کتاب " خاطرات حواس " استاد علی اکبر خانجانی ص 77

لینک دانلود:

http://dl.ketabkhane-erfani.com/download/ketabha/khaterate%20havas.zip

از وبلاگ عرفان زندگی http://erfan-zendegi.blogfa.com/

پاسخ:
فقط می تونم اسمایلی خنده بذارم جناب هادی! :))))))))))))))
کامنت شما مغلوطی از سفسطه و قیاس مع الفارق و یک متن ادبی و ... است!
با این کتاب، با این کامنت، و این نتیجه گیری مخالفم.
خیلی ممنون. استفاده کردم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">