دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با موضوع «بودیسم :: سنت های بودایی» ثبت شده است

وجره یانه

گردونه سومی هم در تبت به وجود آمد و بین مغول هم مقبول گشت که خود را گردونه الماس می خواند. این مذهب با بقایای از سحر و کهانت و کیش های توتمی درآمیخته است و صورت خاصی پیدا کرده که با سایر طرق بودایی تفاوت دارد. دالایی لاما در نزد پیروان خویش به تجسد بودا محسوب است. اینان معتقدند که از طریق پاره ای اعمال سحر و ریاضت می توان به قلمرو ابدیت پیوست و مثل الماس پاک از خرق و تبدل در امان ماند، از این روست که مذهب خود را گردونه الماس خوانده اند. 

آیین تنتره

تشخیص سر منشا و نحوه گسترش این آیین که وجریانه و منتره یانه نیز نامیده می شود) مشکل است. زیرا اصول آن رازورزانه و رمزی و درونی بوده و اعمال آن مطابق راست کیشی بودایی نیست. بسیاری از شعائر و مناسک آن از تنتره بومی و عامیانه هندویی گرفته شده است. هدف اسای آن افزایش نامتنهای تجربه روحانی در این دنیا و اکنون است و نه در هدفی دوردست که در نیروانه بعد از بازتولدهای بسیار حاصل می شود. این آیین همانند تنتره هندویی بسیار با امور رمزی و سحر و جادو سروکار داشت. تنتره اهل نظریه پردازی نیست و رهرو قبل از نیل به نیروانه باید مراحل یوگای بسیاری را تجربه کند. به نظر آن ها نیروانه یک سوی دو قطب متضاد است.. دیگر سوی آن دلسوزی است که از بودی ستوه ها سرچشمه می گیرد که کمک آن ها از طریق ایجاد شعائر مناسب رهروان تجلی می کند. این شعائر در سه گروه قرار می گیرد: مودره یا حرکات گوناگون که به وسیله دست ها و انگشتان ایجاد می شود. منتره یا قواعد دارای ماهیت رمزی که بر طبق معرفت علمی به قدرت اسرارآمیز صدا بنیان نهاده شده است. مندله یا وسیال کمکی بصری نظیر نمودارهای تصویری، اشکال هندسی و دایره های جادویی است که طراحی شده اند تا به رهرو کمک کنند تا اتحاد رمزی با بوده ستوه خاصی را به دست آورد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۵۴
زهره شریعتی

هینایانه

در تروده یا هینایانه یا آیین بودای جنوبی  (سریلانکا، برمه یا میانمار، لائوس و تایلند، ویتنام، مالزی، بنگلادش و هند) معتقدند که همه واقعیت های جهان گذراست، جوهر و حقیقت ابدی وجود ندارد. هر چند واقعیت عینی جهان را می پذیرند. بودا شخصیتی اساطیری و الهی نیست. آدمی است چون دیگر انسان ها و  فقط به خاطر راهنمایی بشر برای شناخت حقیقت محترم و محبوب است. نیروانه تنها برای برخی میسر است که در سنگه (دیر) هستند و در قید همین حیات هم به نیروانه می رسند و زنده ی آزاد می شوند. بودی ستوه را قبول ندارند و می گویند تنها راه هشتگانه موجب نجات است. این فرقه معتقد است که مهایانه از آموزه های بودا منحرف شده. جواب فرقه مهایانه به ایراد تروده:  بودا چندین نوع تعلیمات داشته و هر یک را به مناسبت فهم و استعداد مستمعین به آن ها القا کرده. مثلا برای ضعیفان نفس پرست قاعده هشت را ه سعادت را وضع کرده ولی به دیگران گفته نفس خود را تکمیل کنند. اینان در اثر محبت به نوع انسانی تکامل می یابند و بودی ستوه می شوند. این فرقه در عوض هینایانه را خودخواه و نفس پرست می خوانند که طالب یک رستگاری شخصی و فردی هستند. هنر بودایی، هنر در هینه یانه جلوه ندارد، در مهایانه است که جلوه می یابد.

تا همین اواخر ترودین ها در غرب به نام عمومی هینه یانه معروف بودند که به معنی چرخ کوچک یا کوچکتر نجات است. اما این تعبیر سرزنش آمیز که اصولا پیروان مهایانه (به معنی چرخ بزرگ نجات) آن را وضع کردند، به نفع نام تروده (راه مشایخ) که هم درست تر است و هم بانزاکت تر، کنار گذارده شد.

شخصیت محوری در این مکتب، راهب است. که هدفش رسیدن به نیروانه است. بنابراین راهبان باید انضباط رهبانی و مراقبه در خلوت و انزوا را به عنوان یک قانون اجرا کنند. با یک برنامه منظم روزانه، راهبان شایستگی نجات را به دست می آورند.

تمام بوداییان به بودا به عنون سرور بزرگ و تجسم زنده یک هدف دینی که به دنبال درک آن هستند، احترام می گذارند. اما بوداییان تروده بودا را انسانی از گوشت و خون می دانند و نه تجلی انسانی از یک جوهر متعالی، آن گونه که بوداییان مهایانه می اندیشند. ترودین ها بودا را انسان بزرگی می دانند که به روشن شدگی رسیده است، اما در نهایت باز هم یک انسان است که با تمرین و مجاهدت شخصی خود پیشگام نجات شد و هرکسی می تواند با تعالیم او، به نیروانه برسد. هر کسی با پذیرش وضعیت بی خانمانی از طریق تلاش و برنامه شخصی می تواند به همین نجات دسترسی پیدا کند. طبیعی است که هرکسی توان ترک خانواده و کار و جایگاه دنیوی را ندارد. اما به هر صورت در مکتب تروده تنها راه نجات همین کناره گیری از امور دنیوی و رهبانیت است که مایه نجات نهایی است. در غیر این صورت فرد به چرخه ابدی تولد دوباره باز می گردد و به نجات نهایی دست نمی یابد. درسنامه

به طور خلاصه در مکتب تروده تلاش شخصی برای نجات خود بدون حضور یک خدا یا آموزگار است. نجات در انضباط بخشی به جسم و جان است. مناسک تروده ای برای مردم عادی به وضوح شاق و دشوارند و به همین دلیل مراقبه جزو وظایف فرد غیر راهب نیست. خدایان نقشی در نجات نهایی ندارند و تنها به درد حاجات دنیوی مثل عشق و کشاورزی و بیماری و مشکلات می خورند. با اجبار خدایان به وسیله انتقال شایستگی از سوی انسان ها به خدایان برای تولد خوب مجدد!

کتاب مقدس بوداییان تروده که به پالی نوشته شده، سه مجموعه به نام تری پیتکه دارد. در مقابل، مهایانه تعداد بی شماری از متون قانونی به زبان های متعدد محلی را تایید می کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۵۴
زهره شریعتی

آموزه سه جسم بودا در مکتب مهایانه

ویژگی انسانی بودا به عنوان جسم تغییر یافته بودا در نظر گرفته می شد. در نهایت هم همه بوداها در امر مطلق وحدت می یابند. جسم حقیقت بودا واقعیت نهایی است. اصل سه جسم بودا راهی برای وحدت بخشیدن به جنبه های گوناگون دین داری بودایی بوده است. این مکتب میلی شدید به یک خدای متعال و یاری رسان را بیان می کرد و جایگاهی را برای خدای شخصی در دین بودا اختصاص داد. 195 اما دین بودا در چین و ژاپن از این منظر فکری فراتر رفت و مکاتب و فرقه هایی را پدید آورد که بر آستانه خداشناسی کامل قرار گرفته بودند. هرچند افسانه و تخیل ممکن است به بوداهای متعددی منجر شود، آن ها همگی ضرورتا در جسم حقیقت بودا یکی هستند.

مهایانه دو نوع تجربه و کردار دینی را به هم آمیخت. عقاید فلسفی و عمومی را درهم کرد و در کنار استدعای رحمت قرار داد. این کمتب به راه بودی ستوه مهربان که هم برای رهایی متفکرانه و هم ریاضت نفسانی عاشقانه مقدر شده است، معنا بخشید. به تجربه متفکرانه و نیایشگرانه وحدت بخشید. بودای شخصیتی والاتر از یک آموزگار بزرگ می گردد، او از منظری شخصی تر، یک منجی است.

هرچند که ساختار و هویت مهایانه، از فرقه تا فرقه بسیار متفوات است، اما اکثر بودایی های مهایانه، بودا را تجسد گوهر بودای ازلی می دانند که در تمام دوران ها و در جهان های بی شمار برای آزادی تمام موجودات زنده وجود داشته است. آن ها معتقدند که ظهور او بر روی زمین در کالبد انسانی به خاطر دلسوزی برای دیگران بوده و بودا، با اختیار خود، رفتن به نیروانه را به تاخیر انداخت تا به دیگران کمک کند تا ایشان نیز به آن برسند.

بوداییان مهایانه برخلاف ترودین ها، معتقدند که بدون پذیرش بی خانمانی راهبان نیز می توان طالب نیروانه شد و به آن رسید. بسیاری از فرقه ها و باورهای بودایی، در گسترش تدریجی این رویکرد روشنفکرانه مشارکت کردند. مثلا این آموزه که گوهر بودای ازلی در سیدارته تجسد یافت، بعضی بوداییان مهایانه را برانگیخت تا برای سیدارته مقام الوهیت قایل شده و او را بپرستند. به همین نحو، معنای خاص بودی ستوه (کسی که به خاطر دلسوزی برای آسایش دیگران رفتن به نیروانه خود را به تاخیر می اندازد) تعداد زیادی منجیان را پدید آورد که خود موضعی برای ایمان و پرستش شدند. در همین راستا، تمثال های بودا و بودی ستوه ها مرسوم شد تا به بسیاری از بوداییان کمک کند تا ایشان را عبادت کنند و تصاویر بهشت و جهنم را به وضوح درک نمایند. این امر با استقبال عمومی بسیار زیادی مواجه شد، زیرا این تمثال ها به مسائل انتزاعی مبهمی که ابداع شده بود، وضوح می بخشید. انسان تنهاست و اسیر در تناسخ و راه خروج بودا برای آن نیروانه است اما فرقه های بودایی این پیام بنیادین را به تناسب محیط های مختلف، به صور گوناگونی تفسیر می کنند.

مکاتب مهایانه شامل: مادیمیکه، تِن تایی، پاک بوم، چَن یا ذِن و تنتره است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۵۴
زهره شریعتی

1.      دو مکتب بزرگ دینی مهایانه[1] و هینه یانه[2]

شاخه جدید دین بودا، در مقبال فرقه کهن تر و محافظه کارتر تروده[3] (آیین مهتران)، نام مهایانه را به تحقیر ایشان برگزید که به معنی گردونه بزرگ در مقابل هینه یانه یا گردونه کوچک است. مهایانه معتقد است که هینه یانه از دو جهت نازل تر است: نخست این که تاکید فرقه بر زندگی رهبانی حاکی از این بود که افراد عامی نمی توانستند نسبت به نجات خویش چندان امیدی داشته باشند. تنها امید داشتند که در حیات مجدد موقعیت معنوی عالی تری فراهم آید که طی آن کم کم برای ورود به نیروانه آماده شوند. دوم این که طریق هینه یانه برای نیل به نیروانه خودخواهانه تر تلقی می شد، زیرا در آرمان های اخلاقی اش تنگ نظر بود و دیدی برون گرا و دلسوزانه نداشت. راهب این فرقه در پی آن است که ارهت یا قدیسی شود که به نیروانه دست یافته است. اما پیرو مهایانه راه بودی ستوه را دنبال می کند و خود را فدای دیگران می کند. البته امروزه این دو شاخه مهم دین بودا با یکدیگر روابط کاملا دوستانه ای دارند.

مهایانه

آیین بودای شمالی یا لاماییسم (در تبت، مغولستان، هیمالیا) و شرقی  (در چین، ژاپن،کره و ویتنام).  به تفسیر آیین پرداخته (اصلاحات) و آن را با رنگ عرفانی آن (عشق میان بشر) فراگیر کرده است. برای فرونشاندن تمایلات باید از بودی ستوه ها کمک خواست. بودی ستوه ها که بودای بالقوه اند یا بودای آینده (میتریه)، هنوز به زمین نیامده اند، دعا را می شنوند و برآورده می کنند. همه می توانند بودا شوند و قوس صعودی بودی ستوه ها را طی کرده، به نیروانه برسند و بقیه را هم برسانند. بودا یک شخص خاص است که هزاران سال پیش از عصر خود به بیداری و روشنای مطلق خود دست یافته بود. افسانه ها و اسطوره های مفصل  در باب اوست و دیگر مقدسان بودایی..هیچ حقیقت عینی وجود ندارد. وجود هم خلایی بیش نیست. عالم مایا و وهمی است و حاصل ذهن ما. خارج از ذهن هیچ اصل و اساسی موجود نیست. به فرضیه سه جسم بودا معتقدند. همه بوداها تجلی بودای نخستین هستند (نوعی مفهوم یکتاپرستی) که این بودای نخستین بی شباهت به برهمن در هندو نیست. او روشنی محض است. یکی از کتب مقدس این سنت: سوترَه نیلوفر (به سنسکریت یعنی رساله هایی مشتمل بر کلیات و اصول قواعد دینی و اخلاقی).

در مهایانه سه مفهوم برجستگی دارد: شونیته (خلا یا تهیت) دوم: نقطه مرکزی (این که بودا نمرده و آموزه درمه کایه یا سه جسم بودا که فقط بدن مادی اش مرده و خود روحانی اش در سایر سطوح هستی و قابل دسترس برای تعلیم درمه است) و سوم: بودی ستوه که تاثیر ژرف دارد و روشنی یافتگانی هستند که عهد کرده اند تا نجات یافتن بقیه مردم دنیا به تولد دوباره ادامه دهند و نوعی فداکاری داشته باشند و غمخوارگی برای مردم. تکامل روحی بودی ستوه زیاد است پس نیرو و توانایی اش بسیار بیشتر از انسان متوسط است و کمک مادی و معنوی به دیگران می کند. عامه مردم مورد مهر و محبت بودی ستوه اند و محبوبت ترین ایشان آوالوکیتشوَرَه و مَنجوشری و مَیتریَه است.

بزرگداشت بودی ستوه ها

بودی ستوه انسانی مقدس است که در آستانه بیداری، خود را فدا می کند و به خاطر بهروزی موجودات دیگر، تولد مجدد را بدون علت تحمل می نماید. او نیز چون بودا نیروانه خویش را به تاخیر می اندازد تا به دیگران کمک کند تا ایشان نیز به نجات و رستگاری برسند. طبق آموزه بودی ستوه، بودای آینده از طریق زندگی های بی شمار، در نتیجه از خود گذشتگی خویش به اندوخته واقعا نامحدودی از فضیلت ها دست پیدا می کند. شخصی که به یک بودی ستوه ایمان می آورد، هنگام مرگ نه به یمن ارزش های خودش، بلکه به دلیل فضایل بودی ستوه در بهشت، حیات مجدد می یابد. اسمارت، نینیان، تجربه دینی بشر، مرتضی گودرزی، سمت، چاپ دوم، تهران، 88، ص 186.

به مرور در مکتب مهایانه بودایی، اعتقاد به بودی ستوه های آسمانی که می توانستند مورد پرستش و عبادت قرار گیرند  نیز رواج یافت. ایشان قادر بودند بهشت هایی بیافرینند. یکی از مشهورترین آن ها آمیتابه[4] است. بدین طریق تاثیرات کرمه نادیده گرفته می شد. تصور انتقال ارزش از یک بودی ستوه یا بودا به نحوی به تجربه ای مربوط می شود که در ادیان دیگر به عنوان لطف و مرحمت یا شفاعت نامیده می شود. این تجربه بیانگر احساس عاشقی جانباخته است که متکی بر وجود قدسی ای است که او را می پرستد و نجات نهایی از سوی آن وجود قدسی ناشی می گردد و نه از تلاش های فرد جانباخته. در اصل این عقیده انتقال فضیلت در گردونه بزرگ دین بودا تجسم می یابد.

هنر بودایی در بودیسم اولیه به طور نمادین تصویر بودا را با فیل، ردپا، چتر یا ... نشان می داد و معبد هم نبود. اما در سنت های بودایی به ویژه مهایانه بعد از 300 ق م هنرمندان بودایی کم کم به تندیس بودا پرداختند. علتش دیدار هنرمندان بودایی با هنرمندان یونانی غرب که خدایان و مردم عادی را مجسمه می ساختند. تایید شده که کهن ترین تندیس های بودا به نواحی شمال غربی هند مربوط است که محل تلاقی دو تمدن یونانی هندی بود. این تندیس ها و نقاشی ها به زودی به صورت ابزار تعلیماتی درآمدند.



[1] Mahayana

[2] Hinayana

[3] Theravada

[4] Amitabha

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۴
زهره شریعتی

بودا کتاب دینی برای پیروانش نیاورد که ایمان به آن را از آنان طلب کند. هرچند بودا خود کتابی ننوشت، اما در این زمینه راهی مشابه سایر ادیان شرقی و غربی (مانند اسلام، یهود و مسیحیت) طی کرده است. این ادیان نیز با کتابی کامل و نوشته شده آغاز نشده اند و کتاب آن ها در طول زمانی خاص شکل گرفته است. حتا در مورد یهودیت و مسیحیت می گویند که مدتی طولانی تعالیم آن ها به صورت شفاهی نقل می شده است. البته شاید بتوان آیین بودا را از این جهت از سایر ادیان جدا کرد که هرچند در آن متون بودایی و رساله های قانونی وجود دارد، لیکن متون مقدس نهایی و قطعی وجود ندارد. همان گونه که بودیسم در طول قرون گسترش می یافت، شماری از آثار مهم که سخنان یا تعالیم بودا را در خود داشتند، به درجه کتاب مقدس بودن نائل می شدند. در سایر ادیان نیز متون مختلفی وجود دارد که اعتبار آن نزد پیروان متفاوت است. این متون نیز در طول قرن ها پدید می آمده اند و بسیاری از آن ها تفسیر متون اولیه هستند، اما پیروان دین برای آن متون هم ارزش خاصی قائل هستند.

اصلی ترین و احتمالا قدیمی ترین مجموعه نوشته شده بودایی، کانون پالی یا تری پیتَکَه (سه سبد) است که بدین خاطر به این نام مشهور شده که از سه سبد یا مجموعه تعالیم تشکیل شده است. وینیَه پیتکه قواعد انضباط بودایی را فهرست می کند؛ سوتَّه پیتکه گفتگو بین بودا و شاگردانش را در مورد تعالیم بودایی شرح می دهد؛ و سبد اَبی دمَّه که تعلیم برتر را مطرح می کند و مباحث دقیق فلسفی و تحلیلی را در بردارد. زبان اصلی این متون پالی است و عقیده بر این است که این ها منبع معتبر آیین بودای اولیه هستند که شامل دمَّه پَدَه، ایتی ووتَّکَه، اودنه، سوتَّه نیپاتَه و ... است. کانون پالی تنها نزد یکی از فرقه های اصلی آیین بودا، یعنی ترَوَدَه ای ها معتبر است.

در تروده متون مقدس هم از نظر تاریخی و هم از جهت تحلیلی، تنها گزارشی از آموزه ها و حیات بودا و نظام دینی کهن ارائه می کنند. در مهایانه با ذکر توام با اخلاص یک آیه از سوترَه نیلوفر، نیایشگر می تواند به واسطه لطف بودا از نجات نهایی خویش مطمئن شود. البته آگاهی فرد باید فراتر از کلمات باشد.

نزد فرقه مهایانه که خود انشعابات بسیاری دارد، حجم کتاب های مقدس واقعا بی شمار است و تعداد آن ها به صدها جلد می رسد. مجموعه هایی که به سنسکریت نوشته شده، اصولا به وسیله مهایانه ای ها به کار می رفته است و شامل مهاوَستو، لَلیتَه ویستَرَه (که بر خدایی بودا تاکید می کند)، پاراجَنَه پارامیتا و ... می شود.

سوتره (سوره) نیلوفر از متون مهم دینی آیین بودای مهایانه در چین ، ژاپن، کره و ویتنام است. بنیان سوره بر این است که هرچند زندگی انسان و حتی همه جانداران با درد و رنج عجین است، اما کلید رهایی از رنج نیز درون خود انسان است. سوره نیلوفر آموزه احترام به انسان، کمالِ خود و صلح است، آموزه انسان گرایی است.

بیشتر منابع تبتی و چینی ارزش مستقل خود را حفظ کرده اند و زیادتر از آن هستند که بتوان به سادگی آن ها را فهرست کرد. به عنوان نمونه مجموعه ای از داستان ها که جاتَکَه (داستان تولد) نامیده می شوند، 550 باور عامیانه را درباره تولدهای پیشین بودا نقل می کنند. در دورانی که شاید بتوان آن را دوران ترجمه نامید، بسیاری از منابع بودایی به چینی ترجمه شدند. این منابع نیز بیشتر دیدگاه مهایانه را ترویج می کنند. امروزه گروه های مختلف با توجه به فهم و تفسیرشان از تعالیم بودا، بر یک یا چند عدد از این آثار تاکید می کنند. از این متون تعداد کمی به انگلیسی ترجمه شده و البته به فارسی نیز انگشت شمارند. سبک اغلب  متون بودایی حکایتی و تمثیلی بوده و به شکل گفتگو و خطاب به رهروان تنظیم شده است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۲ ، ۰۹:۲۲
زهره شریعتی

این بخش خلاصه ای است از دیدگاه دکتر زرین کوب در کتاب در قلمرو وجدان در مورد بودا و کیش او:

آیین جین فقط در خاک هند پیروان و معتقدان یافت، اما آیین بودا از هند تا چین و مغولستان و تبت و برمه و کره هم انتشار پیدا کرد، هرچند در خود هند تدریجا از اهمیت افتاد. این هر دو مذهب، برخلاف آیین هندو، به مساله طبقات توجه ندارند و افراد مردم را قطع نظر از این که متعلق به کدام یک از طبقات هستند با همدیگر متحد و مربوط می کنند تا هر یک جداگانه و با آزادی تمام کمال مطلوبی را که از جانب یک فرد بشری تبلیغ می شود بپذیرند و برای نشر و تبلیغ این آیین جدید با یکدیگر همراه باشند. پیروان هر دو مذهب از فدیه و قربانی رایج در آیین هندو و شعایر مربوط به وداها تبری دارند و رهبران آیین خود را هم در شمال آلهه در نمی آورند و آیین خود را قبل از هر چیز آیین نجات تلقی می کنند.

تعلیم بودا بیشتر نوعی طریقت بود که استاد و مرشد آن هم برای خود در سلوک آن جز عنوان بیدار یا همان بودا مرتبه ای قایل نبود، اما شاگردان و پیروان که در تعلیم او طریق نجات را به اعتقاد خود پیدا کردند، در حق او به دیده تعظیم فوق العاده می دیدند و تدریجا چنان که همواره کاملان طریق در نزد مریدان تلقی می شوند وی نیز در نظر آن طایفه به عنوان واصل کامل مرتبه تاله پیدا کرد و با آن که اصل تعلیم او متضمن قول به الوهیت نبود و نهایت کمالش هم متضمن وصول به فنای ذات (نیروانا) محسوب می شد، اقوال و احوالش اسوه طالبان کمال تلقی شد، و طریقت او تدریجا به نوعی شریعت تبدیل گشت که از آن تعبیر به دین بودایی شد و بعد از او یک چند در هند بر سایر دیانات و حتی بر آیین برهمن تفوق پیدا کرد، چنان که آشوکا امپراتور هند در اواسط قرن سوم قبل از میلاد آن را آیین رسمی کشور ساخت... و با آن که چندین قرن بعد آیین بودا از هند طرد شد در قسمت عمده قاره آسیا رواج فوق العاده یافت و مثل آیین عیسی عنوان یک شریعت جامع مورد تبلیغ واقع شد.

آیین بودا که پیام آور آن داعیه نبوت و تشریع شریعت نداشته است، از وی در نزد پیروانش تجسم وجودی ایزدی ساخته است، و شاید همین طرز تلقی به علاوه بعضی روایات متناقض موجب شده باشد تا برخی محققان عصر در باب اصلات وجود تاریخی او هم اظهار تردید نمایند، با این حال نفی جنبه تاریخی وجود بودا ظاهرا مستندی جز مجرد توهم ندارد و نمی توان آن را تایید کرد.

به هر حال تعلیم گوتمه بودا که او خیلی بیشتر از تعلیم معاصرش مهاویرا رنگ تعادل دارد، خیلی کمتر از آن با طبایع اهل هند توافق یافته است و با آن که به اندازه آن در خود هند ریشه ندارد، تاثیری بس قویتر از تاثیر آیین جین باقی گذاشته است. این که جامعه هندو با علایق دیرینه ای که با سنت های برهمنی داشته است نسبت به حفظ و بقای این تعلیم چندان علاقه ای نشان نداده است تا حد زیادی از آن روست که تعلیم وی مبنی بر تجارب روحانی شخصی بوده است و خیلی بیش از آیین جین با آداب و رسوم جاری جامعه هند ناسازگاری داشته است. در واقع به قول اولدنبرگ، این آیین با هرگونه بحث مابعدالطبیعی که هیچ فایده اخلاقی بر آن مترتب نباشد بیگانه بود.

در گفت و شنودهایی که از بودا منقول است داستانی هست که درباره جستجوی او در منشا و منتهای عناصر چهارگانه نقل می شود. در این جستجو، در عالم کشف و رویا به انواع آلهه رجوع کرد و هیچ یک نتوانست مشکل او را حل کند، بالاخره به پیشگاه برهما راه یافت و آن جا هم برهما محرمانه به وی اقرار کرد که در این باب چیزی نمی داند. قصه نشان می دهد که نزد وی اشتغال به این معانی اتلاف عمر است، برای نیل به نجات، بودا نه تنها از طرح مسایل مابعدالطبیعه و از قول به وجود آلهه و روح فردی خودداری می کند، از اجرای مناسک و تقدیم قربانی هم که لازمه اش قتل موجودی زنده است تحذیر می کند، و با تعلیم این نکته که نیل به رستگاری و وصول به سعادت در دست خود انسان و بسته به سعی و کوشش خود او در تزکیه نفس و اجتناب از تعلقات دنیوی است، به این اندیشه که موجود دیگری اسباب سعادت یا شقاوت ما را فراهم می کند از سر شک لبخند می زند.

فقط با رهایی از تعلقات دنیوی می توان به نیروانای کامل که قطع مراتب تناسخ و رهایی از بازگشت مجدد به عالم حیات و تحمل آلام و مصایب مترتب بر آن است رسید. اشراق و شهود با القای این معنی وی را از خواب هستی و جهل ناشی از آن بیدار کرد، ور دعین حال زندگی های سابق خود او که طی رجعت های تناسخی و در طول ادوار برای خود وی حاصل شده بود و همچنین حقایق عالم چنان که بود و هست و خواهد بود در یک سلسله توالی حوادث که رویدادها را تصویر می کرد بروی به طریق مکاشفه معلوم و مشهود گشت. گوتمه با ادراک این حال، نیل به مرتبه بودا را که به معنی بیدار و صاحب بصیرت و مکاشف عالم غیب است، در مورد خود محقق یافت و در عین حال مکاشف این معنی هم شد که وی ناچار اولین بودا در تمام عالم نیست، اما تعلیم این کشف و ارشاد طالبان که تمسک به طریق براهمه عمر آن ها را بی حاصل به هدر می دهد بر وی ضروری است... چنین بود که تا پایان عمر همچنان در حال سفر و تبلیغ بسر برد و مثل مرتاضان دیگر از صدقات و هدایایی که به وی داده می شد معیشت می کرد.

وی گاه با شیوه گفت و شنودی که محاورات سقراط را به یاد می آورد، و گاه با طرز بیانی که رسم معمول خطابات تمام دعوتگران است، جماعت پیروان را مخاطب می ساخت. در ضمن یک مسافرات که در صحبت آناندا پسرعمویش پیش گرفته بود، آخرین رمق حیات جسمانی خود را هم از دست داد و به نیروانای کامل که فنای بی بازگشت بود پیوست. شباهت روایات مرگ او با سقراط قابل توجه است.

تقریر مبانی و اصول تعلیم بودا از روی مجموعه متون پالی و سنسکریت دشوار نیست، دشوار آن است که تصویری موجز این از این مجموعه تعلیم در حد فهم خواننده ای که با مبادی آن و با تاریخ فکر و فلسفه قوم آشنایی ندارد بتوان در چند سطر محدود عرضه کرد. در واقع خلاصه این تعالیم که وجود آلام حیات و ارتباط آن با تعلق به حیات و طریق رهایی از آن است در موعظه بنارس، معروف به باغ غزالان، طی عنوان چهار حقیقت شریفه تعبیر شده است، که شریف ناظر به جنبه اخلاقی مفهوم آن است.

هدف این تعلیم هم ارشاد طالبان کمال به مرحله ای از سکون و آرام قلبی است که در آن میل به زندگی و عشق به استمرار حیات جسمانی جای خود را به میل و علاقه به رهایی از تمام علایق و سعی در اتصال به امری که ورای آن تجدید حیات و ادوار تناسخ و آلام وابسته به آن ها وجود ندارد می دهد، و بدین گونه انسان از طریق نفی انانیت و ترک تعلقات به آن چه کمال سلوک روحانی او محسوب است می رسد.

در واقع آن چه بودا آن را نفی و تقبیح می کند مجرد جسم نیست، انانیت است که جسم فقط نمایش آن محسوب است، و چنان که نفی جسم به نفی انانیت نمی انجامد، نفی انانیت هم بالضروره به نفی جسم نیاز ندارد، مستلزم نفی تعلق به آن و لوازم آن است و این همه هم تصور وجود روح مجرد فردی را که در حلقه توالی در تناسخ درگیر باشد ضروری نشان نمی دهد.

البته انانیت که حاصل ترکیب اجزا و شامل جسم، حس، ادراک، شعور غریزی، و عقل می شود، مثل هر ترکیب دیگر که در عالم هست محکوم به فساد و انحلال است و در این میان جایی برای وجود روح فردی باقی نمی ماند.

صورت جامع تعالیم بودا همان موعظه باغ غزالان است، و بعدها موجب پیدایش مذاهب و فرقه های بودایی در تفسیر و تلقی مفهوم آن ها گشت، پیروی از طریقه ای را الزام می کرد که یاران وی از آن به «طریق اوسط» تعبیر کردند.

طرق هشت گانه البته مبنای اخلاقی تعلیم بودا محسوب است و از لحاظ مورخ ادیان کمتر از اصل چهار حقیقت که مبنای فلسفی این تعلیم است اهمیت و تاثیر ندارد. نزد بودا نجات از تعلق به حیات، نیکخواهی در حق خلق، اجتناب از هرگونه اضرار به آن ها، و حتی نیکی و گذشت و فداکاری در حق آن ها را هم الزام می کند. این التزام نیکی نه فقط احتراز از قتل نفس را ضروری نشان می دهد، بلکه نثار جان و عمر را هم برای تحقق این مفهوم در حق خلق امری قابل توصیه و شایان تاکید جلوه می دهد و پیداست که این سجایای اخلاقی اگر در وجود طالب راسخ نباشد، و در حد تظاهر بدان ها متوقف گردد، داعی به نجات نیست و رهایی کامل از بازگشت مجدد دست نمی دهد.

به هر حال در تعلیم بودا نیل به این مرتبه از کمال و سعی در جستجوی آن از طریق اوسط، چنان که در خود هند اختصاص به طبقه خاص ندارد، این امر به قوم هندو هم مخصوص نیست و تمام خلق عالم از هندی و غیر هندی می توانند از این طریق به نجات نهایی فایز گردند و با نشر این تعلیم ممکن است روزی برسد که جمیع خلق عالم با ترک آن چه مانع رهایی است خود را مستعد نیل به نجات بیابند و از آلام حیات برهند. برای تحقق این اندیشه است که بودا و پیروانش مانند سایر دیانات و مذاهب هند به ریاضات مقرون با مراقبه و تفکر اهمیت می دهند.

باری جنبه جهانی که در تعلیم بودا هست، اگر آن را در خارج از هند با اشتیاق طالبان و در داخل هند با مخالفت طبقات برهمن مواجه کرده باشد غریب نیست. نزد طبقات برهمن تعلیم بودا بدان سبب که هم اقوال و آرای فلسفی آن ها را خالی از اهمیت و هم آداب و مناسک مورد توصیه آن ها را عاری از فایده می خواند بیشتر موجب ناخرسندی آن ها می گشت.

در جنوب آسیا شخص بودا هرچند به عنوان مرشد و هادی مورد تکریم بود، جنبه الوهیت نداشت. بعدها در شمال و نواحی غربی هند و چین و ژاپن در عین آن که این مذهب برای شخص بودا جنبه الوهیت قایل شد آن را تاحدی با ادراک عامه نزدیک تر ساخت و مخصوصا در آن چه به تفسیر مفهوم نیروانا مربوط می شد از رنگ بدبینانه آن کاست. این مذهب بودایی نواحی شمالی که خود را مهایانه می خواند، به مذهب بودایی نواحی جنوب عنوان هینه یانه داد که اشارت به محدودیت آن بود. هینه یانه به نجات شخصی اکتفا می کند اما مهایانه طالب نیل به مرتبه بودی ستوه است. که بودای آینده است.

فرقه سومی هم در تبت به وجود آمد و بین مغول هم مقبول گشت که خود را گردونه الماس می خواند. این مذهب با بقایای از سحر و کهانت و کیش های توتمی درآمیخته است و صورت خاصی پیدا کرده که با سایر طرق بودایی تفاوت دارد. دالایی لاما در نزد پیروان خویش به تجسد بودا محسوب است. اینان معتقدند که از طریق پاره ای اعمال سحر و ریاضت می توان به قلمرو ابدیت پیوست و مثل الماس پاک از خرق و تبدل در امان ماند، از این روست که مذهب خود را گردونه الماس خوانده اند.

انحطاط تدریجی آیین بودا در قرن دوازدهم میلادی با توسعه قدرت پادشاهان اسلامی هند به انقراض این مذهب در هند انجامید و موجب گسترش آن در دیگر سرزمین های شرقی و جنوبی هند شد.

برای مورخ اندیشه که از دیدگاه فلسفی به آرا و مقالات هندوان بنگرد، چیزی که در ورای این رسوم و آداب متنوع و احیانا نامطبوع یا غیر قابل تایید جالب توجه می نماید، رشته پیوندی است که در این مجموعه دیانات، تمام آلهه و ارواح و افراد انسان را با سایر کائنات عالم به نحوی باهم متصل می دارد. علو جنبه اخلاقی این آرا به رغم غربات و حتی سخافت ظاهری که دارد، در خور شان انسان واقعی است. نکته ای که برای مورخ در این باب معمایی غریب شاید از مقوله مباحث روانشناختی می نماید، تحقیق این نکته است که پس تمام تبعیض ها، خشونت ها و احیانا تعدی ها که در سراسر تاریخ پر فراز و نشیب این قوم هست و افتراق و انحطاط روزافزون اکثر ارباب این مذاهب و دیانات گونه گون حاصل آن است، با این مقالات و آرای تسامح آمیز و صلح جوی غالبا مبتنی بر نفی نفس، چه رابطه ای دارد؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۶:۲۵
زهره شریعتی

مقدمه کتاب

تعالیم بودا پس از 2500 سال از ظهور او تغییر کرده است، چنان که خود او گفت، هرچیزی در این جهان ناپایدار است. وی آموزه های غیر بودایی را نیز پذیرفت و به سنت های دینی فلسفی مختلفی که با آن ها تماس داشت کمک بسیاری کرد. بنابراین نمی شود مرز روشنی میان بودیسم اولیه و متاخر کشید.

در این کتاب به شکل اصلی آیین بودا و مکاتب متاخر پرداخته شده و بر نگرش فلسفی بودیسم اولیه تاکید می شود. این تاکید هم با رجوع به متونی که از گفتارهای اولیه خود بودا نمایندگی می کنند، یعنی در نیکایَه های پالی و آگَمَه های چینی انجام می پذیرد که به نظر نویسنده به دلایلی، قدیمی ترین منابع مطالعه بودیسم هستند. این متون 150 سال پس از درگذشت بودا نوشته شده اند و اولیه ترین منابع مورد تایید و تصدیق همه مکاتب بودایی است. در فصل هشتم منشا و نحوه تحول مکاتب اَبی درمه و مهایانه در زمان خود بودا جستجو شده است.

رویکرد این اثر عمدتا تاریخی است. متون تحلیل می شوند و براساس این تحلیل تصویر کاملی از بودیسم اولیه ترسیم می گردد. نویسنده خود معتقد است که دیدگاه بی طرفانه ای نسبت به ماهیت بودیسم اولیه دارد و نگره های هینه یانَه ای و مهایانه ای در او تاثیر نکرده است. او خود اذعان دارد که مفاهیم بودیسم اولیه و زندگی خود بودا، نیاز یک انسان معمولی را که دنبال یک موجود قدسی و متعالی پدر یا مهیب و خارق العاده و حتی نامرئی است، برآورده نکرده است (گویا نوعی ضعف و در عین حال نقطه قوتی در بودیسم باشد).

بودا اصل نهایی یا واقعیت غایی اوپانیشادی و خودِ فردی یا آتمن را انکار کرد. زیرا معتقد بود مشمول مابعدالطبیعه اند و مابعدالطبیعه حوزه ای است که حس مشترک انسانی در آن جا به ندرت یافت می شود و معیار قابل قبولی نیست که ثابت کند واقعیتی وجود دارد یا ندارد. بنابراین حکیمان اوپانیشادی از او به عنوان بدترین نیهیلیست یاد کردند. اما به نظر بودا تعالیم ماده گرایی و ماتریالیسیتی، نیهیلیستی بود. اما جالب این جاست که همین متافیزیک در سنت مهایانه بعدها جایگاه مهمی یافت، زیرا به نظریه پردازی در مورد ماهیت بودا پس از مرگ پرداخت. این که بعد از مرگ چه اتفاقی برای ما می بافتد، دقیقا همان پرسشی بود که بودا به آن پاسخ نداد، زیرا متافیزیکی بود.

حتی هندوها هم به مرور بودا را بالاترین تجسد (اَوَتارَه= آواتار) ویشنو دانستند. از عالمان بودایی کلاسیک و مدرن خواستند میان تعالی گرایی هندویی و بودایی تفکیک قائل شوند، اما نتیجه بی حاصل بود. چرا که مدعی شدند: بودا هندو زاده شد، هندو زیست و هندو مرد.

تعالی گرایی پس از مرگ بودا به تفکر بودایی حاکم شد. تاکید بر واقعیت متعالی به محتوای فلسفی آیین بودا ضربه زد. واقعیت، شناخت ناپذیر و تعریف ناپذیر گردید و در نتیجه از ارزش گفتار فلسفی آن فروکاسته شد. برخی که بودیسم را جنبش فلسفی مهمی نمی دانند، از سهم فلسفی آن غفلت کرده و بر تعالیم دینی آن بیش از حد تکیه کرده اند. هدف این کتاب به قول نویسنده این است که غنای فلسفی بودیسم اولیه را مطرح کند و به تعریف دوباره ابعاد دینی بپردازد که سرانجام آن را قادر ساخت تا یک دین جهانی شود. بخش دوم کتاب به سنت های دینی پس از بودا پرداخته، اما به مکاتب تبتی چینی ژاپنی سیلانی و ... نپرداخته است، زیرا معتقد است که مفاهیم مورد بحث در سنت ها را در بخش مهایانه و ذن بررسی کرده و دیگر مکاتب تا حد زیادی وابسته به این دو سنت هستند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۰:۲۳
زهره شریعتی