دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۸ مطلب با موضوع «بودیسم :: زندگی بودا» ثبت شده است

رهبری بودا چهل و پنج سال به طول انجامید و در این دوران با رقیب جدی مواجه نشد. بقیه عمر بودا در زندگی به سفرهای تبلیغی و سازماندهی سنگه اختصاص یافت. او گروه عظیمی از پیروان کاملا انضباط یافته را تربیت کرد. در ضمن یک مسافرت که در صحبت پسرعمویش پیش گرفته بود، آخرین رمق حیات جسمانی خود را هم از دست داد و در سن هشتاد سالگی به نیروانای کامل که فنای بی بازگشت بود پیوست. شباهت روایات مرگ او با سقراط قابل توجه است.

اندک زمانی قبل از مرگ بودا، مرید محبوب و پسرعموی او آناندَه گریان بود. بودا با سخنانی وی را تسلی بخشید «اما اینک ای آنانده!، آیا پیش از این تو را آگاه نکردم که در نهاد همه امور و پدیده ها، هر قدر هم که نزد ما عزیز باشند، درگذشتن است؟ پس ای آنانده! با ملاحظه این امر که هرچه هستی می یابد در ذات خود ضرورت ذاتی به انحلال دارد، حال چگونه است که چنین موجودی همچون گوتمه جسمانی نباید نابود شود؟ آنانده، دیرزمانی است که بر اثر کردارهای عاشقانه، قرین من گشته ای؟ نیکو عمل کرده ای، اما جهد بلیغ پیشه کن که تو هم از مهلکه شهوات، از رنجِ شدن، از تصورات کاذب و رنج جهالت، رهایی خواهی یافت.» و آخرین سخن او در بستر مرگ با پیروانش این بود «اکنون وقت جدایی از شما فرارسیده است، همه چیزهای مشروط گذرا هستند، سعی کنید با تلاش و کوشش به هدف خویش برسید.»

اهل قبیله اش یک هفته بعد بدن او را سوزاندند. علیرغم وصیت بودا در هنگام مرگ که از گذرایی اشیای مشروط (اعمال، افکار و میل و خواسته ای که هنجارهای اجتماعی یا غریزه طبیعی بر ما تحمیل می کند) برحذر داشته بود، خانواده و پیروانش بر سر در اختیار گرفتن آثار به جای مانده از او به نزاع پرداختند. در نهایت، با تقسیم آن به هشت قسمت، همه راضی شدند. مکان تولد، مرگ، روشنگری و اولین موعظه او اکنون از مراکز مهم زیارتی بودایی است.

شهرت منحصر به فرد بودا بیشتر ریشه در قدرت فکری و توانایی اش در زمینه رهبری دارد تا این که معلم بزرگی بوده باشد. اما تازگی فکر بودا در آن بود که همه افراد بشر را مخاطب قرار داد. از حالت بودن برای اقلیتی خاص درآورد و آن را در دسترس همگان گذاشت. رهبانیت و راه ریاضت میانه دسترسی مردم را برای رستگاری و نجات از سمسره آسان تر کرد. برای همین مرزها را درنوردید و ملت ها و قبایل گونه گون را از حالت اختصاصی برای طبقه برهمنان و اشراف کشتریه در آورد تا همه از معرفت و حقیقت برخوردار گردند. حتا خدایان، حیوانات و جانوران. دین وی گویا دو سطحی بود. هم تعالیمی برای راهبان تارک دنیا داشت و هم مردم عادی. کارل یاسپرس می گوید «بودا قدرت بیان و توان انتقال مفاهیم خوبی هم داشت. از حکایت و تمثیل و تخیل شاعرانه بسیار استفاده می کرد.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۲:۵۷
زهره شریعتی

تعالیتعلیم بودا در اولین خطابه اش در باغ غزالان در حوالی شهر مقدس بنارس، در چهار حقیقت شریف خلاصه شده است:

1.      زندگی آکنده از رنج (دوکَّه) یا ناخشنودی است. واژه دوکَّه از نظر لغوی به معنی بدبختی است که در مقابل سعادت یا خوشبختی قرار می گیرد.

2.      ریشه رنج ها در امیال است.

3.      توقف رنج تنها از راه برطرف کردن میل ممکن است.

4.      طریقه انقطاع میل هم راه شریف هشتگانه است.

قراردادن اصول اعقادی بودا در قالب چهار حقیقت، روش کهن هندی را در شناسایی بیماری نشان می دهد. ابتدا پزشک اختلال را تشخیص می دهد، آن گاه علت را به نحو روشن و دقیق بیان می کند، سپس تعیین می کند که آیا درمان ممکن است یا خیر و سرانجام درمان مناسب را تجویز می نماید. بنابراین آشکار است که بودا خود را در نقش یک پزشک می دید، پزشکی روحانی که به درمان رنج های روحی و جسمی می پرداخت.

همه موجودات زنده از جمله خدایان، تمایل به حفظ حیات دارند. با ریشه کردن این میل و دیگر آرزوها انسان می تواند به آرامش و بینشی دست یابد که نیروی کرمه را دفع کند. در واقع تفسیر بودا از کرمه و تناسخ است که بدیع است. از نظر وی کرمه آن گونه که جین ها می پنداشتند ماده نیست، اسارت انسان در بند سمسره به یک معنا نتیجه اعمال خود اوست، زیرا این بندگی از گرایش ها و تمایلات فردی ناشی می گردد. اما با تهذیب نفس این گرایش ها متوقف خواهد شد.

وی روند بازپیدایی یا تناسخ را با تداوم یک شعله مقایسه می کرد. همان طور که یک چراغ روشنی خود را از چراغی دیگر می گیرد، اگر فردی هنوز هم هنگام مرگ در عطش میل و اشتیاق بسوزد، مشتعل از تمایلات خطا و غلط، چراغ دیگری فروزان خواهد گشت و حیات دیگری آغاز خواهد شد. این روند بی نهایت ادامه خواهد یافت تا این که شخص بتواند سوخت آن را که همین میل است قطع کند. در این هنگام سمسره متوقف شده و نیروانه نهایی به دست خواهد آمد. این پنداشت می تواند واژه نیروانه را توضیح دهد که از نظر لغوی به معنی فروکش کردن یا خاموش شدن یک شعله است.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۷
زهره شریعتی

دغدغه بعدی بودا شناخت افرادی بود که استعداد دریافت درمه را داشته باشند. بودا تصمیم گرفت به سراغ پنج مرتاض برود که در آن زمان در بنارس بودند. ایشان را در باغ غزالان یافت. حالت روشن شدگی خود را برای آن ها بیان نمود و تقاضا کرد که در بصیرت نسبت به درمه با او شریک شوند. آن ها او را متهم کردند که برای برخوردای از تمایلات نفسانی و ادعای نیل به نوعی روشن شدگی، ریاضت را ترک کرده است. زمانی که بودا از آن ها خواست تا فقط بی طرفانه به سخنان او گوش دهند، آن ها نومیدی و بیزاری خود را از او تکرار کردند. او یک بار دیگر از آن ها خواهش کرد و آنان برای بار سوم تندی و تنفر خود را نشان دادند. می گویند که بودا آن ها را با این سوال کوتاه به چالش کشید: «ای راهبان! آیا قبول دارید که من هرگز قبلا این گونه سخن نگفته بودم؟» پنج مرتاض که با صداقت و ثبات قدم او مواجه شده بودند، گفتند: بله. سپس بودا نخستین سخنرانی خود را ارائه کرد که در نتیجه همه این پنج مرتاض از اولین پیروان او شدند. وی گاه با شیوه گفت و شنودی که محاورات سقراط را به یاد می آورد، و گاه با طرز بیانی که رسم معمول خطابات تمام دعوتگران است، جماعت را مخاطب می ساخت.

پیروانش نیز به مرور در سال های بعد سنگه یا سازمان رهبانی را تاسیس کردند. انجمنی که بعدها سازمان اجتماعی بوداییان گردید و تعالیم بودا را ادامه داد. در واقع پیرو بودا وفاداری خویش را با تایید سه گوهر یا رکن دین بودا، یعنی بودا، درمه (تعلیمات) و سنگه (انجمن بودایی) رسما ابراز می کند. بنابراین رهبانیت راهبان و راهبه هایی که بعدها از سوی بودا پذیرفته شدند، بخش جدایی ناپذیر دین بودا بوده است.

در این زمان بودا خود را وقف تبلیغ آیین جدید کرد. بسیاری از کاهنان هندو از طبقه برهمنان نیز به سنگه پیوستند. جنش جدید آن چنان جذاب بود که بودا به زودی شصت ارهت یا انسان کامل در میان پیروانش داشت که به نیروانه و روشن شدگی رسیده بودند. بودا به آن ها ماموریت داد که به تمام هند و نقاط مختلف عالم سفر کنند و پیام صلح، حقیقت و همدردی او را به همه جا برسانند. چنین بود که تا پایان عمر همچنان در حال سفر و تبلیغ به سر برد و مثل مرتاضان دیگر از صدقات و هدایایی که به وی داده می شد معیشت می کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۱
زهره شریعتی

سیذارته با باز یافتن سلامتی، خودش در طلب حقیقت به راه افتاد. به نقطه ای که رسید از جاده اصلی خارج شد و در پای درختی که اکنون به درخت بودی یا معرفت و علم معروف است، به صورت چهار زانو نشست و با خود عهد کرد تا به روشن شدگی نرسد از آن جا برنخیزد. متون اولیه گزارش می کنند که این تجربه سیذارته با وسوسه ماره همراه بود که نمی خواست وی به هدف خود برسد. سیذارته با غلبه بر ماره شب را در کنار درخت در مراقبه ای عمیق به سر برد. در اثر بینش هایی که از این معرفت پدید آمد، ناگهان به علت تناسخ و بازپیدایی آگاهی یافت. او راز رنج انسان ها را یافته بود و به روشن شدگی رسیده بود.

وی مصمم بود تا هم حقیقت نهایی پدیده ها و هم هدف نهایی از هستی را درک کند. او دریافت که مرگ و تولد دوباره موجودات تحت تاثیر ویژگی اخلاقی کردارهای پیشین آن ها تعیین می گردد. مطابق متون مقدس، طبیعت نیز در مقابل این رویداد خطیر واکنش نشان داد. زمین به جنبش درآمد، نسیم دلپذیری وزیدن گرفت، آسمان شکوفه باران شد. تمامی موجودات زنده مسرور بودند، تنها ماره افسرده بود، زیرا قدرت او درهم شکسته شده بود. از آن پس بودا (به معنی راه یافته و به روشنی رسیده) در تفکر آرام باقی ماند، و به این نتیجه رسید که برای تبلیغ تعالیم نجات بخش خود اقدام کند. اگرچه ماره او را وسوسه می کرد تا در جایگاه خویش بماند و بدون مشغول کردن خود به وظیفه ملال انگیز تبلیغ مردمان و بنیانگزاری آیینی که آن ها را به راه شریف هدایت کند، در آرامش نیروانه ناپدید گردد، اما بودا این پیشنهاد خودخواهانه را رد کرد. آموزگار بزرگ، خود را به شهر مقدس بنارس در کنار رودخانه گنگ رساند تا تعالیم خویش را در آن جا تبلیغ کند.

یکی از ویژگی های جالب توجه در روایات مربوط به روشنگری بودا، نوع مراقبه ای است که وی بدان مبادرت می ورزید. مراحل دیانه در تطهیر ذهن از تمامی تصورات و اندیشه های سرگردان تاثیر دارند. با دنبال کردن مراحل دیانه، قدیس یا ارهت بودایی می تواند سطحی عالی از آگاهی را به دست آورد. این تمرین مراقبه، یکی از فنون گوناگونی است که به نام یوگا مشهور است، یعنی نیروهای فکری و جسمی را مهار کردن، و با تسلسل فراگشتی تفکر که در جاهای دیگر دنیا عرفا تجربه کرده اند شباهت هایی دارد. تجربه بودا البته هیچ اشاره ای به خداوند را در بر نمی گرفت.

تجربه او تنها یک تجربه عرفانی صرف نبود، بلکه درون بینی اش با وجود اتکا به سطحی متعالی از آگاهی، در قلمرو تجربه عادی نیز کاربرد داشت. طریقی که طی آن بودا در طی مرحله بیداری خویش علل رنج را درک کرد، بر مرتبه ای دلالت می کند که بر مبنای آن، به واسطه سرگردانی ها و تاملات پیشین و از طریق ارزیابی منتقدانه اش از آموزه هایی که از راهبان دیگر شنیده بود، اندیشه های فلسفی را که در برهه ای خطیر پویا شده بودند، تکامل بخشید.

بودا  کاربرد و برداشت نوینی از عقاید روزگار خویش را عرضه کرد. مفهوم تناسخ، کرمه و امکان رهایی از سمسره که در آن هنگام عمومیت داشت و وی آن ها را پذیرفت، و علل و معلول های جهان تجربی مورد توجه او قرار گرفتند. از این نظر بودا فرزند روزگار خویش بود. این بود که تعالیم وی ترکیب منحصر به فرد قدرت فکری با تاکید عملی بر اهمیت تجربه درونی بود.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۲۰:۴۲
زهره شریعتی

سنت بودایی خاطرنشان می کند که بودا در سن بیست و نه سالگی به دنبال راهی برای رفع نگرانی برای رنج بشر که او را به طلب حقیقت کشاند، دگرگون شد. این چهار منظره را سبب بحران روحی و معنوی او تلقی می کنند: اولین منظره پیرمرد فرتوتی بود که در هنگام راه رفتن بر عصای خود تکیه می کرد؛ دومین منظره بیماری بود که در اثر ضعف نمی توانست ادرار و مدفوع خود را کنترل کند و تمام بدن او کثیف شده بود؛ سومین منظره جسد انسانی بود که برای مراسم سوزاندن می بردند؛ و چهارمین منظره راهب زاهد و آرامی بود که لباس زرد پوشیده و سر خود را تراشیده بود. مجموع این مناظر الهامی را در قلب سیذارته وارد کرد که همه انسان ها در رنج اند. او که بینش اش متحول شده بود، تصمیم گرفت تا خانه و زندگی را برای حل رنج انسانی ترک کند. بدین ترتیب ترک بزرگ آغاز شد و او زندگی زاهدانه و آوارگی را بر زندگی شاهانه برگزید. (شبیه قدیس سن فرانسیس یا فرانچسکو آسیسی ایتالیایی در دین مسیحیت).

سیذارته شش سال برای یافتن پاسخ یا راه حلی برای رنج بشری تلاش کرد. او ابتدا به یک فرزانه مشهور هندی متوسل شد و او نیز به وی یاد داد تا به قلمرو لاشیء راه یابد. سیذارته به سرعت به این مقصود نائل شد، اما آن را قرین توفیق نیافت. او به خدمت استاد هندی دیگری رفت که نیل به قلمرو «نه ادراک و نه عدم ادراک» را به او یاد داد. این مرتبه عرفانی بالاتر همانند مرتبه قبل او را راضی نکرد. بنابراین از مراقبه فلسفی دست کشید و در طلب حقیقت مطلق به ریاضت بدنی پرداخت.

سیذارته بعد از مدت کوتاهی سرگردانی، به دهکده ای رسید و به گروه پنج نفره ای از زاهدان ملحق شد. در جمع این گروه خود را در معرض یکی از سخت ترین ریاضت های بدنی قرار داد. متون دینی این اعمال سخت را به تفصیل بیان کرده اند (بودا چَریتَه، فصل 12، 90- 106). می گویند که او در کنار کارهای دیگر، بر تختی از تیغ می نشست، هر نوع غذای تهوع آور و نفرت انگیزی را می خورد، و بدنش پر از کثافت بود. در نتیجه این خودآزاری سلامتی اش به حدی به خطر افتاد که دوستانش تصور کردند در حال مرگ است. زمانی که کمی حالش بهتر شد، به این نتیجه رسید که این راه نیز همانند راه های قبلی او را به معرفت حقیقت مطلق نخواهد رساند. بنابراین به خوردن و آشامیدن عادی روی آورد تا سلامتی اش را باز یابد. رفقای زاهدش که تصور کردند وی از ادامه راه باز مانده است، او را رها کردند و رفتند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۲۰:۴۱
زهره شریعتی

سیذارته گوتمه[1] نیز مانند مهاویره به گروه دینی غالب تعلق نداشت. او برهمن نبود، بلکه یک کشتریه بود. وی در شمال هند و یکصد مایلی شمال شهر بنارس متولد شد. پدرش یک راجای محلی یا رئیس قبیله بود و آرزو داشت که فرزند او یک جهانشاه شده و بر سراسر کشور هند سلطنت کند. اندکی پس از ولادت او، مادرش درگذشت. نام خانوادگی او گوتمه و نام کوچکش سیذارتا بود. اما در افسانه ها و ادبیات متاخر بودایی به نام شاکیامونی[2] یعنی فرزانه دودمان شاکیا[3] و تتاگته[4] (آن که چنین رفته) خوانده می شود. یعنی آن که راهش وصف ناکردنی است، زیرا این راه تنها اشاره کردنی و وصف ناپذیر است.

طالع بینان به پدر گوتمه گفته بودند که فرزندش در جوانی از خانه فرار کرده و راهبی بیابانگرد و بی خانمان خواهد شد؛ اما اگر از او مراقبت کنند تا چهار منظره ای که را که باعث توجه نفس به مبادی دینی می شود را نبیند، پادشاه هند می شود. پیشگویی شده بود که اگر وی با حقایق پیری، بیماری و مرگ آشنا شود یا اگر راهبی را ببیند، جهان را ترک گفته و مرتاض می گردد. پدرش مصمم بود تا او را از مواجهه با این چهار منظره حفظ کند.

شاهزاده جوان در ناز و نعمت پرورش یافت و خیلی زود با دخترعمویش ازدواج کرد و از وی صاحب پسری به نام راهوله[5] شد. اما در این ایام، علی رغم تمامی احتیاط ها، حقایق رنج را درک کرد. دیدن مرتاضی سرگردان، آرمان چشم پوشی از دنیا را در او برافروخت تا راز رنج و فرونشاندن آن را کشف کند و بدین سان شبی مخفیانه خانواده خویش را ترک کرد و از آن زمان به بعد به شیوه راهبی دوره گرد گذران نمود. در پیشگاه یوگی های متعدد و آموزگاران دینی می نشست (هرچند در آموزه های ایشان، آرامش نهایی را نیافت) و شیوه های مختلف ریاضت نفسانی را به جا می آورد. این روش ها در او اثری نکرد و در نهایت از ریاضت های شاق درست کشید و به زودی به روشنگری رسید.



[1] Siddhartha Gautama

[2] Sakyamuni

[3] Sakya

[4] Tathagata

[5] Rahula

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۵
زهره شریعتی

آیین بودا در واقع اصلاحاتی در دین هندو بود. این اصلاحات دیر یا زود به دلیل سختگیری برهمنان (روحانیون هندو) و تفصیل و تشریفاتی شدن قربانی های فراوان رخ می داد. شاکیه مونی که بعدها به بودا ملقب شد، معاصر با مهاویره، رهبر آیین اصلاحی جین هم بود. این دو آیین از دل هندوییسم درآمدند. اصلاحات بودا شامل مخالفت با تقدس وداها (متون مقدس هندو)، تعصب برهمن ها، اختلاف طبقاتی (کاست) و آیین های متعدد قربانی بوده و اصول آن بر اخلاق، ترک دنیا، تهذیب نفس، تامل، مراقبه، وصول به نیروانه و تلاش برای رهایی از گردونه زندگی پر رنج این جهان متمرکز است.

کیش بودایی با وجود اختلاف فکری و مباحثه با دیگر مکاتب هندو، جوهر درمه هندی را دارد. بنیادی ترین تفاوت بین سنت اوپانیشادی کیش هندو و بودیسم، در روش رسیدن به نجات، آزادی و رستگاری است. سنت اوپانیشادی وحدت آتمن و برهمن، و علم و معرفت را قبول دارد ولی بودا با این که جهل را علت آلودگی و امیال می داند، اما روش او مانند طب سنت پزشکی روزگار خود است. پزشک در آن زمان با چهار اصل یا مرحله به درمان می پرداخت: یک: شناخت بیماری، دو: شناخت منشا بیماری، سه: شناخت درمان پذیری یا درمان ناپذیری، چهار: اگر درمان پذیر است راه علاج چیست. در واقع هدف مهم بود نه وسیله.

مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب قلمرو وجدان می نویسد «باری جنبه جهانی که در تعلیم بودا هست، اگر آن را در خارج از هند با اشتیاق طالبان و در داخل هند با مخالفت طبقات برهمن مواجه کرده باشد غریب نیست. نزد طبقات برهمن تعلیم بودا بدان سبب که هم اقوال و آرای فلسفی آن ها را خالی از اهمیت و هم آداب و مناسک مورد توصیه آن ها را عاری از فایده می خواند بیشتر موجب ناخرسندی آن ها می گشت.»

 پیش از تولد بودا فارغ از سنت اوپانیشادی که عمدتا مربوط به آریایی های مهاجر به هند بود، زندگی زاهدانه و ریاضت مرتاضان بومیان هند نیز رواج داشت. علاوه بر آن، مکتب چارواکه (مادی گرایی) نیز پیروان خاص خود را داشت. در آن میان، مهاویره که هم زمان با بودا می زیست، دین جین را بر مبنای دین بومیان هند که بر ریاضت های سخت متمرکز بود و توجهی به خدایان آریایی نداشت، بنیان نهاد. تشابه آیین بودا و جین در این موارد بیشتر به چشم می خورد: اصل ترک دنیا که حرکتی برای خلاصی از دردهای روحی است؛ و در عین حال هم بودا و هم مهاویره از طبقه کشتریه ها و شاهزاده ها بودند، ضد نظام طبقاتی، منکر تقدس وداها و بی توجه به خدایان آریایی. تفاوت این دو دین معاصر نیز در آن است که بودا اعتدال و میانه روی در زهد دارد و هرچند وجود خدایان را انکار نمی کند، اما به چنین پرسش های متافیزیکی پاسخ نمی دهد. اما جین ریاضت مفرط و زهد مطلق را می پذیرد و خدایان آریایی را کاملا انکار می کند. جان بایرناس. در حقیقت ادیان جین و بودا، عنصر یوگا و اعتقادات وابسته به آن را در تعالیم خود حفظ کرده اند، اما در تاثیربخشی نهایی، خدایان آریایی را نادیده می گیرند.

به هر حال تعلیم گوتمه بودا که او خیلی بیشتر از تعلیم معاصرش مهاویرا رنگ تعادل دارد، خیلی کمتر از آن با طبایع اهل هند توافق یافته است و با آن که به اندازه آن در خود هند ریشه ندارد، تاثیری بس قویتر از تاثیر آیین جین باقی گذاشته است. این که جامعه هندو با علایق دیرینه ای که با سنت های برهمنی داشته است نسبت به حفظ و بقای این تعلیم چندان علاقه ای نشان نداده است تا حد زیادی از آن روست که تعلیم وی مبنی بر تجارب روحانی شخصی بوده است و خیلی بیش از آیین جین با آداب و رسوم جاری جامعه هند ناسازگاری داشته است.

آیین بودا با آن که که پیام آور آن داعیه نبوت و تشریع شریعت نداشت، از وی در نزد پیروانش تجسم وجودی ایزدی ساخت، و شاید همین طرز تلقی به علاوه بعضی روایات متناقض موجب شده باشد تا برخی محققان در باب وجود تاریخی او هم اظهار تردید کنند، با این حال به نظر الیاده نفی جنبه تاریخی وجود بودا ظاهرا مستندی جز مجرد توهم ندارد و نمی توان آن را تایید کرد. چنان که اکثر قریب به اتفاق5 محققان، مانند کرن آرمسترانگ نیز وجود تاریخی بودا را می پذیرند.

کارل یاسپرس می گوید «ویژگی شخصیت بودا این بود که فاقد تعین و تشخص بود و پیروانش هم هر یک بودای کوچکی بودند  با وجود نفی من، بر فرد فرد جهانیان اثر گذاشت. بودا مفاهیم را فقط تکمیل کرد. از خدایان چشم پوشید و آن ها را فرعی دید.»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۱۱:۰۳
زهره شریعتی

این بخش خلاصه ای است از دیدگاه دکتر زرین کوب در کتاب در قلمرو وجدان در مورد بودا و کیش او:

آیین جین فقط در خاک هند پیروان و معتقدان یافت، اما آیین بودا از هند تا چین و مغولستان و تبت و برمه و کره هم انتشار پیدا کرد، هرچند در خود هند تدریجا از اهمیت افتاد. این هر دو مذهب، برخلاف آیین هندو، به مساله طبقات توجه ندارند و افراد مردم را قطع نظر از این که متعلق به کدام یک از طبقات هستند با همدیگر متحد و مربوط می کنند تا هر یک جداگانه و با آزادی تمام کمال مطلوبی را که از جانب یک فرد بشری تبلیغ می شود بپذیرند و برای نشر و تبلیغ این آیین جدید با یکدیگر همراه باشند. پیروان هر دو مذهب از فدیه و قربانی رایج در آیین هندو و شعایر مربوط به وداها تبری دارند و رهبران آیین خود را هم در شمال آلهه در نمی آورند و آیین خود را قبل از هر چیز آیین نجات تلقی می کنند.

تعلیم بودا بیشتر نوعی طریقت بود که استاد و مرشد آن هم برای خود در سلوک آن جز عنوان بیدار یا همان بودا مرتبه ای قایل نبود، اما شاگردان و پیروان که در تعلیم او طریق نجات را به اعتقاد خود پیدا کردند، در حق او به دیده تعظیم فوق العاده می دیدند و تدریجا چنان که همواره کاملان طریق در نزد مریدان تلقی می شوند وی نیز در نظر آن طایفه به عنوان واصل کامل مرتبه تاله پیدا کرد و با آن که اصل تعلیم او متضمن قول به الوهیت نبود و نهایت کمالش هم متضمن وصول به فنای ذات (نیروانا) محسوب می شد، اقوال و احوالش اسوه طالبان کمال تلقی شد، و طریقت او تدریجا به نوعی شریعت تبدیل گشت که از آن تعبیر به دین بودایی شد و بعد از او یک چند در هند بر سایر دیانات و حتی بر آیین برهمن تفوق پیدا کرد، چنان که آشوکا امپراتور هند در اواسط قرن سوم قبل از میلاد آن را آیین رسمی کشور ساخت... و با آن که چندین قرن بعد آیین بودا از هند طرد شد در قسمت عمده قاره آسیا رواج فوق العاده یافت و مثل آیین عیسی عنوان یک شریعت جامع مورد تبلیغ واقع شد.

آیین بودا که پیام آور آن داعیه نبوت و تشریع شریعت نداشته است، از وی در نزد پیروانش تجسم وجودی ایزدی ساخته است، و شاید همین طرز تلقی به علاوه بعضی روایات متناقض موجب شده باشد تا برخی محققان عصر در باب اصلات وجود تاریخی او هم اظهار تردید نمایند، با این حال نفی جنبه تاریخی وجود بودا ظاهرا مستندی جز مجرد توهم ندارد و نمی توان آن را تایید کرد.

به هر حال تعلیم گوتمه بودا که او خیلی بیشتر از تعلیم معاصرش مهاویرا رنگ تعادل دارد، خیلی کمتر از آن با طبایع اهل هند توافق یافته است و با آن که به اندازه آن در خود هند ریشه ندارد، تاثیری بس قویتر از تاثیر آیین جین باقی گذاشته است. این که جامعه هندو با علایق دیرینه ای که با سنت های برهمنی داشته است نسبت به حفظ و بقای این تعلیم چندان علاقه ای نشان نداده است تا حد زیادی از آن روست که تعلیم وی مبنی بر تجارب روحانی شخصی بوده است و خیلی بیش از آیین جین با آداب و رسوم جاری جامعه هند ناسازگاری داشته است. در واقع به قول اولدنبرگ، این آیین با هرگونه بحث مابعدالطبیعی که هیچ فایده اخلاقی بر آن مترتب نباشد بیگانه بود.

در گفت و شنودهایی که از بودا منقول است داستانی هست که درباره جستجوی او در منشا و منتهای عناصر چهارگانه نقل می شود. در این جستجو، در عالم کشف و رویا به انواع آلهه رجوع کرد و هیچ یک نتوانست مشکل او را حل کند، بالاخره به پیشگاه برهما راه یافت و آن جا هم برهما محرمانه به وی اقرار کرد که در این باب چیزی نمی داند. قصه نشان می دهد که نزد وی اشتغال به این معانی اتلاف عمر است، برای نیل به نجات، بودا نه تنها از طرح مسایل مابعدالطبیعه و از قول به وجود آلهه و روح فردی خودداری می کند، از اجرای مناسک و تقدیم قربانی هم که لازمه اش قتل موجودی زنده است تحذیر می کند، و با تعلیم این نکته که نیل به رستگاری و وصول به سعادت در دست خود انسان و بسته به سعی و کوشش خود او در تزکیه نفس و اجتناب از تعلقات دنیوی است، به این اندیشه که موجود دیگری اسباب سعادت یا شقاوت ما را فراهم می کند از سر شک لبخند می زند.

فقط با رهایی از تعلقات دنیوی می توان به نیروانای کامل که قطع مراتب تناسخ و رهایی از بازگشت مجدد به عالم حیات و تحمل آلام و مصایب مترتب بر آن است رسید. اشراق و شهود با القای این معنی وی را از خواب هستی و جهل ناشی از آن بیدار کرد، ور دعین حال زندگی های سابق خود او که طی رجعت های تناسخی و در طول ادوار برای خود وی حاصل شده بود و همچنین حقایق عالم چنان که بود و هست و خواهد بود در یک سلسله توالی حوادث که رویدادها را تصویر می کرد بروی به طریق مکاشفه معلوم و مشهود گشت. گوتمه با ادراک این حال، نیل به مرتبه بودا را که به معنی بیدار و صاحب بصیرت و مکاشف عالم غیب است، در مورد خود محقق یافت و در عین حال مکاشف این معنی هم شد که وی ناچار اولین بودا در تمام عالم نیست، اما تعلیم این کشف و ارشاد طالبان که تمسک به طریق براهمه عمر آن ها را بی حاصل به هدر می دهد بر وی ضروری است... چنین بود که تا پایان عمر همچنان در حال سفر و تبلیغ بسر برد و مثل مرتاضان دیگر از صدقات و هدایایی که به وی داده می شد معیشت می کرد.

وی گاه با شیوه گفت و شنودی که محاورات سقراط را به یاد می آورد، و گاه با طرز بیانی که رسم معمول خطابات تمام دعوتگران است، جماعت پیروان را مخاطب می ساخت. در ضمن یک مسافرات که در صحبت آناندا پسرعمویش پیش گرفته بود، آخرین رمق حیات جسمانی خود را هم از دست داد و به نیروانای کامل که فنای بی بازگشت بود پیوست. شباهت روایات مرگ او با سقراط قابل توجه است.

تقریر مبانی و اصول تعلیم بودا از روی مجموعه متون پالی و سنسکریت دشوار نیست، دشوار آن است که تصویری موجز این از این مجموعه تعلیم در حد فهم خواننده ای که با مبادی آن و با تاریخ فکر و فلسفه قوم آشنایی ندارد بتوان در چند سطر محدود عرضه کرد. در واقع خلاصه این تعالیم که وجود آلام حیات و ارتباط آن با تعلق به حیات و طریق رهایی از آن است در موعظه بنارس، معروف به باغ غزالان، طی عنوان چهار حقیقت شریفه تعبیر شده است، که شریف ناظر به جنبه اخلاقی مفهوم آن است.

هدف این تعلیم هم ارشاد طالبان کمال به مرحله ای از سکون و آرام قلبی است که در آن میل به زندگی و عشق به استمرار حیات جسمانی جای خود را به میل و علاقه به رهایی از تمام علایق و سعی در اتصال به امری که ورای آن تجدید حیات و ادوار تناسخ و آلام وابسته به آن ها وجود ندارد می دهد، و بدین گونه انسان از طریق نفی انانیت و ترک تعلقات به آن چه کمال سلوک روحانی او محسوب است می رسد.

در واقع آن چه بودا آن را نفی و تقبیح می کند مجرد جسم نیست، انانیت است که جسم فقط نمایش آن محسوب است، و چنان که نفی جسم به نفی انانیت نمی انجامد، نفی انانیت هم بالضروره به نفی جسم نیاز ندارد، مستلزم نفی تعلق به آن و لوازم آن است و این همه هم تصور وجود روح مجرد فردی را که در حلقه توالی در تناسخ درگیر باشد ضروری نشان نمی دهد.

البته انانیت که حاصل ترکیب اجزا و شامل جسم، حس، ادراک، شعور غریزی، و عقل می شود، مثل هر ترکیب دیگر که در عالم هست محکوم به فساد و انحلال است و در این میان جایی برای وجود روح فردی باقی نمی ماند.

صورت جامع تعالیم بودا همان موعظه باغ غزالان است، و بعدها موجب پیدایش مذاهب و فرقه های بودایی در تفسیر و تلقی مفهوم آن ها گشت، پیروی از طریقه ای را الزام می کرد که یاران وی از آن به «طریق اوسط» تعبیر کردند.

طرق هشت گانه البته مبنای اخلاقی تعلیم بودا محسوب است و از لحاظ مورخ ادیان کمتر از اصل چهار حقیقت که مبنای فلسفی این تعلیم است اهمیت و تاثیر ندارد. نزد بودا نجات از تعلق به حیات، نیکخواهی در حق خلق، اجتناب از هرگونه اضرار به آن ها، و حتی نیکی و گذشت و فداکاری در حق آن ها را هم الزام می کند. این التزام نیکی نه فقط احتراز از قتل نفس را ضروری نشان می دهد، بلکه نثار جان و عمر را هم برای تحقق این مفهوم در حق خلق امری قابل توصیه و شایان تاکید جلوه می دهد و پیداست که این سجایای اخلاقی اگر در وجود طالب راسخ نباشد، و در حد تظاهر بدان ها متوقف گردد، داعی به نجات نیست و رهایی کامل از بازگشت مجدد دست نمی دهد.

به هر حال در تعلیم بودا نیل به این مرتبه از کمال و سعی در جستجوی آن از طریق اوسط، چنان که در خود هند اختصاص به طبقه خاص ندارد، این امر به قوم هندو هم مخصوص نیست و تمام خلق عالم از هندی و غیر هندی می توانند از این طریق به نجات نهایی فایز گردند و با نشر این تعلیم ممکن است روزی برسد که جمیع خلق عالم با ترک آن چه مانع رهایی است خود را مستعد نیل به نجات بیابند و از آلام حیات برهند. برای تحقق این اندیشه است که بودا و پیروانش مانند سایر دیانات و مذاهب هند به ریاضات مقرون با مراقبه و تفکر اهمیت می دهند.

باری جنبه جهانی که در تعلیم بودا هست، اگر آن را در خارج از هند با اشتیاق طالبان و در داخل هند با مخالفت طبقات برهمن مواجه کرده باشد غریب نیست. نزد طبقات برهمن تعلیم بودا بدان سبب که هم اقوال و آرای فلسفی آن ها را خالی از اهمیت و هم آداب و مناسک مورد توصیه آن ها را عاری از فایده می خواند بیشتر موجب ناخرسندی آن ها می گشت.

در جنوب آسیا شخص بودا هرچند به عنوان مرشد و هادی مورد تکریم بود، جنبه الوهیت نداشت. بعدها در شمال و نواحی غربی هند و چین و ژاپن در عین آن که این مذهب برای شخص بودا جنبه الوهیت قایل شد آن را تاحدی با ادراک عامه نزدیک تر ساخت و مخصوصا در آن چه به تفسیر مفهوم نیروانا مربوط می شد از رنگ بدبینانه آن کاست. این مذهب بودایی نواحی شمالی که خود را مهایانه می خواند، به مذهب بودایی نواحی جنوب عنوان هینه یانه داد که اشارت به محدودیت آن بود. هینه یانه به نجات شخصی اکتفا می کند اما مهایانه طالب نیل به مرتبه بودی ستوه است. که بودای آینده است.

فرقه سومی هم در تبت به وجود آمد و بین مغول هم مقبول گشت که خود را گردونه الماس می خواند. این مذهب با بقایای از سحر و کهانت و کیش های توتمی درآمیخته است و صورت خاصی پیدا کرده که با سایر طرق بودایی تفاوت دارد. دالایی لاما در نزد پیروان خویش به تجسد بودا محسوب است. اینان معتقدند که از طریق پاره ای اعمال سحر و ریاضت می توان به قلمرو ابدیت پیوست و مثل الماس پاک از خرق و تبدل در امان ماند، از این روست که مذهب خود را گردونه الماس خوانده اند.

انحطاط تدریجی آیین بودا در قرن دوازدهم میلادی با توسعه قدرت پادشاهان اسلامی هند به انقراض این مذهب در هند انجامید و موجب گسترش آن در دیگر سرزمین های شرقی و جنوبی هند شد.

برای مورخ اندیشه که از دیدگاه فلسفی به آرا و مقالات هندوان بنگرد، چیزی که در ورای این رسوم و آداب متنوع و احیانا نامطبوع یا غیر قابل تایید جالب توجه می نماید، رشته پیوندی است که در این مجموعه دیانات، تمام آلهه و ارواح و افراد انسان را با سایر کائنات عالم به نحوی باهم متصل می دارد. علو جنبه اخلاقی این آرا به رغم غربات و حتی سخافت ظاهری که دارد، در خور شان انسان واقعی است. نکته ای که برای مورخ در این باب معمایی غریب شاید از مقوله مباحث روانشناختی می نماید، تحقیق این نکته است که پس تمام تبعیض ها، خشونت ها و احیانا تعدی ها که در سراسر تاریخ پر فراز و نشیب این قوم هست و افتراق و انحطاط روزافزون اکثر ارباب این مذاهب و دیانات گونه گون حاصل آن است، با این مقالات و آرای تسامح آمیز و صلح جوی غالبا مبتنی بر نفی نفس، چه رابطه ای دارد؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۶:۲۵
زهره شریعتی