بارت گروزالسکی
آموزه های بودا باریک بینانه و از نظر فلسفی پیچیده اند. بودا در زمینه مسائل فرانمودین (transcendental) خاموش پیشه است و روش او در پرداختن به این مسائل، 2500 سال از روش شناسی پیشنهادی لودویگ ویتگنشتاین جلوتر بود. شیوه تحلیل بودا از خود تا قرن 18 در فلسفه غرب وجود ندارد و این وجه تحلیل در مراحل اولیه بحث های فلسفی معاصر باقی مانده است.
در فلسفه بودا، برخلاف خیلی از فلسفه های غربی معاصر بین نظر و عمل واگرایی دیده نمی شود. آموزه های بودا همیشه اشاره به چیزهایی اند که می شود آن ها را تجربه کرد. بودا نه مشوق عقیده به فرانمودینه ها بود و نه آن ها را لازم می دانست. او اصرار داشت از جایی شروع کنیم که هستیم، نه نظریه واقعیت متعالی و دیدگاه عقلانی. اِی. بِرت معتقد بود که این برای بودا به این معنی است که باید تجربه را فرایندی دانست که پویایی آن نامحدود است. گروزالسکی معتقد بود: «چالش این فکر به هیچ وجه نه کاملا در فلسفه های شرق درک شده است و نه در فلسفه های غرب.»