دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

عوامل دیگری که مرتبط با مدرن شدن هستند، شامل فرم های جدید هنر و ادبیات، افزایش و تسهیل سفر به سراسر جهان و ایدئولوژی ها و تفکرّات متنوعی که بسیاری از این فرایندها را خلق، تجدید نظر یا قانونی می کنند هستند. توفان زندگی مدرن شامل همه این ها و تهدیداتی است که بعضا قابل مدیریت در زندگی نیستند. بنابراین بیایید آن ها را در سرفصل های قابل مدیریت تر تقسیم بندی کنیم.

«چارلز تیلور[1] در کتابش با عنوان «منابع خود: ساخت هویت مدرن» (1989) درباره مدرنیته از منظر فلسفی، دینی و اجتماعیِ این توفان عظیم نوشته است. هرچند او به طور آشکار بودیسم یا ادیان آسیایی را ذکر می کند، ترسیم او از منابع مدرنیته تحلیل ارزشمندی دارد و شرایط مواجهه بودیسم با تفکر غربی را به خوبی بررسی کرده است. بدون تلاش برای قضاوت در مورد استدلال پیچیده و مفصل او، من از کتابش در برخی مضامین مهم استفاده کرده ام.

او عناصر کلیدی مدرنیته را به سه قلمرو بزرگ از هویت مدرن و اخلاق تقسیم می کند:

1.      یکتاپرستی غربی

2.      عقل گرایی و ناتورالیسم و طبیعت گرایی علمی

3.      رمانتیک گرایی در بیان

هرچند من ترجیح می دهم با این سه چارچوب با عنوان سخن مدرنیته روبرو شوم، اما این امر ریشه در دوران تاریخی و فرم زندگی غربی دارد و البته برای فهم تحولات مدرنیسم و بودیسم نه تنها در غرب، بلکه در سراسر جهان لازم هستند.

قلمرو خداپرستانه شامل مفاهیم سنتی در مورد خدا، فرد و وظایف اخلاقیِ مبتنی بر مسیحیت است. گفتگو میان بودیسم و مسیحیت در آسیا و تبلیغی بودن این دو دین. از اعلام جرم میسیونرهای مذهبی در سرزمین های آسیایی و تقلید از پروتستانیسم تا جنبش گفتگوی بودایی مسیحیِ معاصر، مسیحیت تنها منبع همیشه حاضر از امتداد خلاقانه مدرنیزه کردن بودیسم بوده است. اخیرا یهودیت نیز برای مدرنیسم بودایی اهمیت قائل شده، چنان که درصد یهودیان آمریکایی که بودایی می شوند یا طرفدار آن هستند، بی تناسب با جمعیت خودشان به نظر می رسد.

قلمرو دوم هویت مدرن طبیعت گرایی علمی و سنت عقل گرایی است که ریشه در دوران روشنگری اروپایی دارد. بخشی از جاذبه بودیسم برای غرب، شبیه نفوذ و اعتباری که مجددا در آسیا پیدا کرده است، چشم انداز آن است که آن را به عنوان دینی عقلانی که به شکل بی نظیری مطابق با علم مدرن است معرفی می نماید. این جنبه مهمی از ساختمان مدرنیسم بودایی به طور تاریخی است و امروزه به عنوان بخش ضروری و اساسیِ ادعای حقانیت آن باقی مانده است. هنوز بسیاری از بودایی ها که منتقد ماده گرایی علمی، تکنولوژی های جنگی، ویرانی محیط زیست و امید به مفدی بودن تکنولوژِ برای بشر هستند وجود دارند. بنابراین مدرنیسم بودایی تا زمانی که تلاش می کند خودش را در مسیر درستی بیندازد، ارتباط دو جانبه خود را با علم ادامه می دهد.

قلمرو سوم هویت مدرن که تیلور آن را تلاش برای بیان رمانتیک می نامد، شامل جنبش های ادبی، هنری و فلسفی است که با افزایش انتقاد به عقل گرایی، مکانیکی کردن و تقدس زدایی از جهان غرب و صنعتی شدن انقلاب علمی به وجود آمده است.

به نظر می رسد این جنبش دوباره در حال تایید تقدس و عرفان است و تلاش می کند تا اعماق پنهان آن را در طبیعت، هنر و روح انسانی بیابد. این جنبش طبیعت و احساس را به مثابه منابع اخلاق و دانش معنوی می بیند و خلاقیت هنری، خودبانی و تجربه شخصی را در سطوحی کاملا دینی تعریف می کند. جانشینان اخیر جنبش رمانتیک بر مدرنیسم بودایی تاثیر مهمی نهاده اند: تعالی گرایان آمریکایی، تئوسوفی ها و پیروان دیگر آیین های معنویت گرا و در نهایت شاعران بیت[2] که در دهه شصت میلادی زندگی می کردند.

رمانتیسم در این گستره وسیع، مضامین بسیاری را که برای مدرنیسم بودایی مهم هستند، به ویژه در غرب فراهم می آورد. فلسفه رمانتیک، هنر و ادبیات اغلب بیان احساسِ از خودبیگانگی است که از ویژگی های کلیدی جهان مدرن است و به ویژه در خنثی کردن تاثیرات صنعتی شدن، سرمایه داری ماده گرایانه و ماده گرایی نقش دارد. رمانتیک ها امیدوارند تا بیماری های جامعه غربی را با معنویت و حکمت شرقی درمان کنند. فردریش شیلر رمانتیک ها را تبعیدیانی در جستجوی سرزمین مادری می داند.»

دونالد لوپز در کتاب دیگر خود به نام اصطلاحات انتقادی برای مطالعه بودیسم، بودیسم و مدرنیته به تاثیرات بودا و عقاید او اشاره می کند و به عناوینی چون هنر، مرگ، اقتصاد، آموزش و پرورش، جنسیت و مدرنیته در بودیسم می پردازد. وی با مروری بر اهداف کتابش می نویسد:

«شاید بودیسم بیش از هر دین غیر غربی دیگری موضوع جذاب و مورد توجهی در غرب بوده است، هم در سطح عموم مردم و هم در سطوح آکادمیک دانشگاهی. این دین به عنوانی شکلی از بت پرستی، دینی بدون خدا، دین عقلانی و منطقی و دینی علمی معرفی شده است و حتی گاه از بردن نام دین برای آن پرهیز کرده اند و آن را دین ندانسته اند.

در قرن نوزدهم، تصویر بودیسم به عنوان یک دین فردی، آزاد از اجبارِ اعمال و مناسک خاص، نهادهای روحانی و یک خالق الهی مطرح شده بود که آن را هم در لندن و هم بوستن مد کرده بود. پس از جنگ جهانی دوم، نوع خاصی از ذن به مثابه منبع الهام شاعران بیت قرار گرفت و در طول آخرین دهه قرن بیستم، بودیسم تبتی و نماینده مشهور آن دالایی لامای چهاردهم، ترکیبی اجباری از معنویت و سیاست را به مخاطبان رو به افزایش بودیسم ارائه دادند که هم شامل دانشجویان و هم ستارگان فیلم ها بود.

اما این جذبه شدید بودیسم، کم و بیش پدیده ای جدید است. کاشفان اروپایی، میسیونرها و سربازان، قرن هاست در تمام قسمت های آسیا با بوداییان روبرو شده اند. اجزای هویت بودایی تنها آموزه های آن نبوده، بلکه مکان ها، حامیان و آثار هنری قابل حمل آن نیز بوده است. کشف این هویت یکی از اهداف کتاب حاضر است.

به طور ویژه در قرن اخیر، تصویر خاصی از بودیسم شکل گرفته است که بودیسم را یک دین جهانی می بیند که در تعداد طرفداران و از نظر قدیمی بودن، بر مسیحیت فائق آمده است. آشنایی با کتاب های مقدس بودایی در میان مردم عادی افزایش یافته است و مردم آن را دینی عقلانی می بینند که می خواهد به رنج بشری پایان دهد، همان که دغدغه همه ابنای بشر از آغاز تا امروز بوده است. این دین از جنبه اخلاقی بسیار غنی است و عدم خشونت را در اجتماع ترویج می کند و خودِ بودا نیز نمونه مجسم این ویژگی ها به شمار می رود.»[3]

فلسفه بودایی، یک تحلیل تاریخی[4] کتابی است از یک بودایی اصیل به نام دیوید جِی. کالوپاهانَه که با بررسی پیش زمینه تاریخی بودیسم اولیه، معرفت شناسی آن، اصل علّیّت، کرمه و تولد دوباره، اخلاق، نیروانه، متافیزیک و نظر بودا در مورد آن و تفاوت های آن ها با بودیسم متاخر می پردازد. وی معتقد است که بودیسم اولیه و متقدم نسبت وثیق و تناظر یک به یکی با مدرنیسم متاخر می یابد و در واقع بودا در دو هزار و پانصد سال پیش مدرن ترین و علمی ترین مفاهیم هستی را در قالب آیین خود ارائه داده است.

شباهت های زیادی میان بودیسم و مدرنیسم وجود دارد که از آن جمله به موارد زیر می توان اشاره نمود:

1.      انسان گرایی به معنای دقیق کلمه. انسان در بودیسم برترین موجود است. از همین باب است که حیوان نمی تواند مادامی که هنوز حیوان است، به رهایی کامل برسد. حتی خدایان نیز توان رسیدن به نجات را ندارند. در مدرنیسم نیز انسان به واسطه عقل ابزاری، به جای خدا نشسته است و همه عالم را در خدمت خود می پندارد و می خواهد.

2.      تفسیر عالم مبنی بر علل طبیعی و نه متافیزیکی؛ همه به لحاظ وجود شناختی و هم معرفت شناختی. بودیسم اهمیتی به وجود یا عدم وجود خدایان نمی دهد. پرسش های متافیزیکی را به دلیل آن که مفید نمی داند بی پاسخ می گذارد و مبتنی بر این دیدگاه، به نظام علّی و معلولی خاص خود و تفسیر ویژه از کرمه و سمسره می پردازد. مدرنیسم نیز از تفاسیر و تعابیر و صدق و کذب گزاره های متافیزیکی می گریزد و پس از اعلام مرگ خدا توسط نیچه، حتی مومنان به مسیحیت نیز محور زندگی معمول بشر بر روی زمین را دین و آموزه های آن نمی بیند، بلکه با جدا کردن حیطه دین از زندگی این جهانی و محدود ساختن آن به یک تجربه معنوی و شخصی، جایگاه برتری برای خداوند در نظر ندارند. چنین است که تجربه هم در مدرنیسم و هم بودیسم، حرف اول را می زند.

نسبیت و نیروانه، ترجمه ای است از کتابی با عنوان انیشتین و بودا گفتارهای مشابه چاپ 2002، که بر اساس نقل قول مستقیم از متفکران بودایی و فیزیک دانان نوین تنظیم شده است. توماس مک فارلین استاد برجسته فلسفه و الهیات درباره علم و مذهب است که در دانشگاه استنفورد فیزیک خوانده و مدارکی در ریاضی و فلسفه و الهیات دارد. یکی از مدرسان اصول مراقبه و فلسفه بودایی در همایش ها و کارگاه های آموزشی بین المللی به نام وِس نیسکر نیز مقدمه کتاب را نگاشته است.

این مجموعه منحصر به فرد نقل قول های مشابه این مطلب را آشکار می کند که چطور علم مدرن غرب و افکار باستانی شرق ما را به حقیقتی واحد هدایت می کند. از جمله نقل قول هایی از آلبرت انیشتین و دیگر فیزیک دانان معروف را با بودا مقایسه می کند. نویسنده معتقد است این کتاب بینش هایی ساده و نقل شدنی را در اختیار خوانندگان می گذارد که می تواند شکاف بین علم و معنویت را پر کند. در مقدمه به این نکته اشاره شده است که دو متفکر در دو زمان و مکان متفاوت که شیوه متفاوتی هم برای درک و بررسی ماهیت واقعیت به کار می بستند، حقایق مشابهی را کشف کرده اند. از جمله  ماهیت زمان و ماده، یکپارچگی همه پدیده ها، توصیف واقعیت از راه تناقض، رابطه ناظر و نظاره شونده، نیاز به آزمایش دانش از طریق تجربه، فلسفه آسیای کهن شرق و فیزیک نوین غرب.[5]

 



[1] Charles Taylor

[2] نسل بیت :Beat Generation به گروهی خاص از هنرمندان امریکا اطلاق می‌شود که اندکی پس از جنگ دوم جهانی اشتهار یافتند و مشخصهٔ اصلی آن هنجارشکنی اجتماعی، اعتقادی و جنسی، مخالفت با ارزش‌های معمول و عرف جامعه و گرایش به شعر، موسیقی جز و تجربهٔ مواد مخدر و خلاصه ضدجریان بودن است.

[3] اصطلاحات انتقادی برای مطالعه بودیسم، دانشگاه شیکاگو، 2005، ص 15.

 

[4] فلسفه بودایی، یک تحلیل تاریخی، دانشگاه هاوایی، 1976.

[5] مک فارلین، تامس، نسبیت و نیروانه: گفتارهای مشابه، ترجمه آرزو احمی، نشر پیکان، 86، ص 8.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۴
زهره شریعتی

استیون هاینه[1] و چارلز اس. پِرِبیش[2] نویسندگان کتاب بودیسم در جهان مدرن، تطابق با یک سنت باستانی هستند که توسط دانشگاه آکسفورد منتشر شده، آن ها در مقدمه خود بر این کتاب آورده اند:

«چندین فیلم سینمایی که در سال های اخیر محبوبیت جهانی به دست آورده اند، احساس سختی و ترس در پذیرش ناگزیر و برخی اوقات چالش ها و تغییرات بنیادینی که موسسه های بودایی و پیروان شان در دوران مدرن متحمل شده بودند، پررنگ و مشخص کرده اند.

فیلم دهه هشتادی سوگواری، از مرحوم ایتامی جوزو، یک روحانی بودایی را تصویر می کند که اعمال و آیین دفن سنتی را انجام می دهد، مانند نام اعطای نام بوداییِ پس از مرگ به عنوان عملی که ریاکارانه و تحریف شده به نظر می رسد در دنیایی مدرنی که ویژگی هایش حرص، حسادت، طمع و از بین رفتن ساختار خانواده هاست.

شبیه به این فیلم، فیلم فنجان از کینتسه نوربو، یک لامای بودایی است که فیلمسازی می خواند و دستیار کارگردان مشهور برناردو برتولوچی است. این فیلم گروهی از راهبان جوان را نشان می دهد که با وجود رداهای رهبانی و سرهای تراشیده شان بیشتر علاقه مندند تا یک مسابقه مهم فوتبال را در تلویزیون تماشا کنند تا این که به برنامه های تربیتی سخت خودشان بچسبند که اجازه این طور حواس پرتی های سکولار را نمی دهد.

برخی تصویرهای بودیسم ناب و خالص است و برخی دیگر پاره پاره و ناخالص که اغلب توسط برخی ساختارهای بودایی تقویت شده اند. این ها شامل طرح های پست مردن بودی درمه است که به عنوان نوعی سامورایی نشان داده می شود. مانند مجله ای در مورد فرهنگ ژاپنی که در دهه نود محبوب بود، چنان که آگهی های تلویزیونی هم راهبان منزوی را در کوهستان های دوردست و پرت افتاده نشان می داد که استادِ نرم افزارهای کامپیوتری با تکنولوژی بالا بودند.

مانند دیگر دین های بزرگ جهان، تاریخ بودیسم نیز با تلاش هایی برای تعامل میان ایده آل های سنتی و نیاز به تطابق با تغییر شرایط فرهنگی و اجتماعی همراه شده است. به عبارت دیگر، تضادی بین ارزش های ظاهرا لازمان و بی تغییر یک سنت ناب و ادامه یافتن آن برای همراهی با فشار تغییرات، وجود دارد. بسیاری تحولات در تاریخ بودایی مانند تغییر مناسک و آیین ها رخ داده است و تغییرات زیادی در ساختار های این دین سنتی دیده می شود.

بد یا خوب، به نظر می رسد بودیسم به طور آگاهانه ای محبوب تر از آن چه مردم تصور می کنند یک دین باید آن طور باشد، است. این سنت های عرفانی، آیین و اصول اجتماعی به طور غیر قابل اجتنابی تحت تاثیر مواجهه مداوم با مدرنیزاسیون قرار دارد.»[3]

عموماً گفته می شود که فرایند مدرنیزاسیون در قرن نوزدهم به عنوان پاسخی به انقلاب صنعتی آغاز شده است که شامل عوامل متنوعی است. این عوامل شامل تمایلات روشنفکری ای چون علم گرایی، عقل گرایی، تغییر در سبک زندگی مانند سکولاریزاسیون و افزایش وابستگی به تکنولوژی، افزایش ایدئولوژی های دیگر یا دیدگاه های رقیب نیسبت به دین سنتی که تحت تاثیر عواملی چون مارکسیسم تا انقلابی در روان درمانی، جنبش های دینی و تلفیقی جدید و  تاثیر بحران های اخلاقی در نگرانی های زیست محیطی و پزشکی بود.

علاوه بر این عوامل گسترده و جهانی، مجموعه دیگری از عناصری نیز وجود داشتند که به نظر متمایز از تجربه بودایی در جامعه آسیایی می آمدند. این سری عوامل شامل عوامل فرهنگی، تمایلات روشنفکری، تحولات اجتماعی و عوامل سیاسی است. عوامل فرهنگی شامل تجزیه ناپذیری صنعتی شدن از غربی شدن است که هویت سطوح مختلف مدرنیته است. تمایلات روشنفکرانه شامل شرق گرایی یا علاقه زیاد غرب به شرق و توجه به رمانتیسم و ایده آلیسم است.

در کتاب ساخت مدرنیسم بودایی دیوید ال. مک ماهان[4] به مدرنیسم بودایی و غرب پرداخته است:

«وسوسه انگیز است که در مورد فرم های مختلف مدرنیزه کردن بودیسم به عنوان بودیسم غربی فکر کنیم که تحت تاثیر علم، فلسفه، روانشناسی غربی و درمه مدرن است که توسط نویسندگان آمریکایی و اروپایی به آن اشاره شده است. در واقع غربیان به تحول بودیسم با روش های خاص و گزینشی مانند گروه بندی ها، ایدئولوژی ها و روایت هایی از فرهنگ خودشان بسیار کمک کرده اند.

مدرنیزاسیون بودیسم هرچند به هیچ رو منحصرا غربی یا به طور ساده ای نماینده یک دیگرِ شرقی نیست، اما بسیاری خصوصیات لازم برای این فرایند توسط اصلاحگرانی که هم در تفکر بودایی و هم در تفکر غربی تحصیل کرده اند فراهم شده است. کسانی چون سوزوکی و دالایی لامای چهاردهم بودیسم را بسیار ساده انگارانه و تقلیلگرانه با فرم های غربی مدرنیته مطابق کرده اند.

منظورم از مدرنیسم بودایی تمام بودیسمی که در دوران مدرن وجود دارد نیست، بلکه بیشتر به فرم هایی از بودیسم که ظهور یافته از یک درگیری با نیروهای روشنفکری و فرهنگیِ حاکم بر مدرنیته بوده است پرداخته ام. مدرنیسم بودایی یک مجموعه چندگانه، پیچیده و پویا از فرایندهای تارخی با قید و بندهایی بی پایه و مرزهایی تیره است.

برای نشان دادن مواجهه بین بودیسم و مدرنیته ابتدا باید از چند سطح مدرنیته را تعریف کرد، چنان که واژه ی کلی بودیسم نیز با ابهاماتی روبه روست. بر سر واژه مدرنیته در علوم انسانی و علوم اجتماعی بحث و دعواست و شاید هیچ تعریفی برای آن بسنده یا حتی مناسب نباشد. (ص 9 کتاب)

به طور مثال وضعیت مدرن، تاریخ متفاوتی از فلسفه مدرن یا اقتصاد مدرن دارد، علاوه بر این روایت های چندگانه و رقیبی در مورد مدرنیته وجود دارد. باید گفت که مدرنیته عموما به جهانی روشنفکرانه و اجتماعی که ریشه در اصلاحات پروتستان، انقلاب علمی، دوان روشنگری اروپایی و رمانتیسم و دیگر عوامل تا به امروز دارد.»

بیشتر تحلیلگران مدرنیته موافقند که مدرنیته فرم های سنتی را به صورتی ژرف و عمیق بی ثبات کرده است و یک یورش سرگیجه آور از موقعیت های فرهنگی جدید ایجاد کرده است. نثر پر حرارت مارشال برمن، یکی از متن هایی است که ویژگی های مدرنیته را به خوبی توصیف می نماید:

«توفان زندگی مدرن از منابع بسیاری تغذیه می شود: کشف های بزرگ در علم فیزیک، تغییر تصورات ما از جهان و مکانی که در آن هستیم، صنعتی شدن تولید که دانش علمی را به تکنولوژی تبدیل کرده است، خلق محیط زیست انسانی جدید و ویرانی نمونه های قدیمی آن، بالارفتن سرعت زندگی میلیون ها نفر از مردم که از زادگاه اجدادی خود جدا شده اند و ازحام در دنیای جدیدی که زندگی نوی خود را در آن آغاز کرده اند، سرعت بالای رشد تحولات عظیم شهری، سیستم های ارتباطی بزرگ و پویایی و تحولات آن ها، زندگی اجباری مردمانی بسیار متفاوت در نزدیکی یکدیگر در یک جامعه، افزایش دیوان سالاری، نزاع دائمی قدرت ها، جنبش های اجتماعی جدید، چالش های سیاسی و اقتصادی دولت ها برای حفظ منابع خود و کنار آمدن مردم و موسسات و نهادها باهم در بازارِ جهانِ سرمایه داری. در قرن بیستم، فرایندهای اجتماعی ای را ه این توفان را به وجود آورده اند و آن را در وضعیتِ شدنِ مداوم نگه می دارند، می توان مدرنیزاسیون نامید.»[5]



[1] Steven Heine

[2] Charles S. prebish

[3] بودیسم در جهان مدرن: تطابق با یک سنت باستانی، دانشگاه آکسفورد، 2003، ص 6.

 

[4] David L. Mcmahan

[5] ساخت مدرنیسم بودایی، دانشگاه آکسفورد، 2008، ص 10.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۳
زهره شریعتی

در کتاب آن سوی روشن شدگی: بودیسم، دین و مدرنیته، نوشته ریچارد اس. کوهن[1] در مورد انسان شناسی روشن شدگی، روشن شدگی و مشابهت آن با حالتی عرفانی در مسیحیت پروتستان آمده است:

«روشن شدگی برای بودایی ها شامل کشف حقیقت دوکّه (رنج) است که به دنبال فهم این نکته که رنج می تواند پایان یابد می آید. شبیه به این موضوع را در مسیحیت پروتستان در صحبت از روشنی یافتگی در لحظه ی برخورد شهودی با خداوند داریم، زمانی که فرد از فرار خود از لعنت ابدی آگاهی می یابد.

همچنین فیلسوفان اروپایی سنِّ روشن شدگی را زمانِ آزادی فردی و برابری اجتماعی تصور کرده اند. در تمام سه مورد، یعنی نزد بوداییان، مسیحیان پروتستان و فلاسفه اروپایی، روشن شدگی به مثابه نگرشی به واقعیت، به روشن شدگی به عنوان حالتی از هماهنگی و صلح و آرامش فراتر از سیاست می پیوندد.

آن سوی روشن شدگی تاثیرات سیاسی این ایده آل غیر سیاسی را بررسی می کند و به تمایل محققان برای جمع آوری مطالعه بودیسم به ویژه فرضیاتی در مورد روشن شدگی بودا و فهم ویژه ای از دین در میان شرق شناسان غربی نسبت به این امر و اصلاح طلبان پروتستان، محققان مطالعات تطبیقی ادیان و مورخان روشنفکر می پردازد.»[2]

دونالد اس. لوپز جونیور[3] در کتاب بودیسم و علم، بودیسم و مدرنیته که توسط دانشگاه شیکاگو منتشر شده است در ابتدای کتاب خود نقل قولی از انیشتین می آورد:

«دین آینده دینی کیهانی خواهد بود که بهتر است خدای متشخص و انسان وار را در همان تعالی خود رها کند و از عقاید تعصب آمیز و خداشناسی پرهیز نماید. توجه به طبیعت و معنویت هر دو، باید بر مبنای یک احساس دینی باشد که برخاسته از تجربه همه چیز است، مانند وحدت و یگانگی طبیعت و معنویت. اگر دینی وجود داشته باشد که مطابق نیازهای علمی مدرن باشد، «بودیسم» خواهد بود.»[4]

او در ادامه می نویسد که اگر بودیسم و علم یک کتاب مقدس داشتند، احتمالا با این جملات آغاز می شد و تمام فصل ها و گفته های آن تایید و تشریح همین جمله ها بود. این کلمات پیامبرانه هستند و دین آینده را که نباید به سیاره کوچک ما محدود باشد و شامل تمام کیهان است، تشریح می کند. به نظر می رسد همه ادیان چنین هستند، اما مفهومی که این جا از دین وجود دارد، آن است که دینِ آینده کاملا این طور است و کیهان شناسی آن مبتنی بر اسطوره نیست، بلکه بر پایه ی علم فیزیک است.

با دید علمی به ذات و طبیعت کیهان، دین آینده دیگر نیازی به تصور ابتدایی انسان از خدایی که جهان را خلق کرده و مخلوقاتش را پاداش می دهد یا مجازات می کند، وجود نخواهد داشت. این دین شامل هماهنگی طبیعت و معنویت است. چنین دینی نیازی به اعتراف به ایمان یا پذیرش موضوعاتی که ریشه در منبعی به نام کتاب مقدس یا کلیسا دارند، ندارد. در عوض مبتنی بر تجربه و احساس فردی از وحدت و یگانگی است و در نهایت، منطبق با علم است. این دین آینده خواهد بود، اما اکنون نیز این دین وجود دارد، در واقعی یک دین باستانی به نام بودیسم است که توسط بودا بنیان نهاده شده، فردی که دو هزار سال پیش روشنی یافته بود. این نیروی پیامبرانه ریشه در منبع پیامبری به نام آلبرت انیشتین، بودای دوره مدرن دارد.

اما به نظر می رسد انیشتین هرگز این جملات را نگفته باشد. در خوانش دوباره این جملات، چیزهایی هست که بیش از حد خوبند که درست باشند، زیادی کامل و بیش از حد ساده و راحت اند.

بودیسم و علم. این واژه ها با ارتباط شان با دو کلمه خاص چه می گویند؟ البته پاسخ به این پرسش بستگی دارد به آن چه از معنای بودیسم و علم و در درجه کمتر اهمیت، معنای حرف ربط «و» دریافت می کنیم. هرچند آن هایی که بیش از یک قرن است از این واژه های استفاده می کنند، عموما به برخی انواع بستگی ها و نسبت ها یا به حداقلِ تطابق میان بودیسم و علم توجه کرده اند.

به ذات و ماهیت این تطابق از جنبه های مختلفی می توان نگریست. مثلا با پیشنهاد بررسی هماهنگی میان آموزه های اصلی بودیسم که کاملا معلوم اند، و یافته های علمی. برخی هم معتقدند بودا از بسیاری از کلیدهای کشف علم در دوران خود پیشی گرفته بوده است و در دو هزار سال پیش، بیش از دانشمندان زمان خود از وضعیت کیهان و جهان اطلاع داشته و در واقع انیشتین زمان خود بوده است.

برخی از این ادعاها معمولاً بر اساس تحقیقات قرن بیستم تا بیست و یکم استوار است که با نگاهی سرسری و بدون دقت به کتابشناسی بودیسم و علم بیان شده اند. گزینش اتفاقی یک دو جین از عناوین جدید در این موضوع، هم شامل مقالاتی با عنوان ساده «بودیسم و علم» می شوند، و هم عناوینی خاص تر چون: زمان در مادیمیکه: بودیسم و فیزیک کوانتوم؛ روان درمانی و بودیسم: به سوی اتحاد؛ مکانیک کوانتوم و شفقت ورزی؛ ذن و مغز: به سوی درک مراقبه و خودآگاهی؛ تهیت و واقعیت؛ ذن بودیسم و فیزیک مدرن: مدرنیته و دین در هزاره جدید و ...»



[1] Richard S. Cohen وی استاد دانشگاه کالیفرنیا در ادبیات دینی آسیایی جنوبی است. این اولین کتاب اوست و قبلا مقالاتی در مجلات تخصصی ادیان چاپ نموده است.

 

[2] آن سوی روشن شدگی: بودیسم، دین و مدرنیته، روتلج، 2006، ص 10.

 

[3] Donald S. Lopez JR

[4] بودیسم و علم، دانشگاه شیکاگو، 2008، ص 12.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۱
زهره شریعتی

مدرنیسم و نگرش انتقادی به علم

در نگرش انتقادی به علم که پوزیتیویسم همواره آن را واکنش باورهای خرافاتی به علم یا نتیجه بی خبری عظیم ناقدان از سازوکار پیشرفت علم معرفی کرده، می توان نکته هایی را بازیافت که درست و منطقی است. نخستین انتقاد به علم که از نظر تاریخی سابقه بسیار طولانی دارد، این است که علم سبب پیدایش تکبر ناموجهی در دانشمند می شود و او را در ادامه راهش تشویق می کند تا واقعیاتی را کشف کند که نتایجی زیانبار در پی خواهند داشت. این واقعیت های ویرانگر می توانند علیه زندگی و سعادت افراد به کار روند. این یکی از مهم ترین نقطه هایی است که علم و اخلاق در آن به یکدیگر گره می خورند. ژان ژاک روسو در گفتاری درباره علوم و هنرها که از جمله مهم ترین نوشته های فلسفی علیه علم باوری است، تلاش کرد تا همین ادعانامه اخلاقی علیه علم را پیش ببرد.[1]

 

 



[1] همان، ص 299.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۱
زهره شریعتی


در سر آغاز پیدایی خواست مدرنیست های انگلوساکسون جهت به خاک سپردن سوژه، ویلیام باتلر ییتس[1]، نوشته بود «هرچه شخصی است و به آدمی خاص باز می گردد، در هنر خواهد پژمرد»[2] و توصیه کرده بود که بکوشیم تا شخصیت های روایی را تا آن جا که می شود، در واقعیت وجودی شان، یعنی در موقعیت چندپارگی نمایان کنیم. نکته جذاب اینجاست که پیشینه مرگ مؤلف نیز به سرآغاز مدرنیسم هنری می رسد. تی. اس. الیوت در مقاله سنت و قریحه شخصی نظر داد که شاعری، بازنمود شخصیت نیست، بلکه بیشتر گریز از شخصیت است. او یادآور فاصله عظیمی شد که میان آدمی که زندگی می کند و رنج می شکشد، با ذهنی که می آفریند وجود دارد. اسکار وایلد وقتی به آندره ژید نصیحت می کرد که تا می تواند از به کار بردن ضمیر اول شخص مفرد خودداری کند، همین نکته را در نظر داشت. باید «من» پنهان شود، تا نکته هایی باطنی راه خود را به سوی آشکارگی بیابند.[3]

انسان گرا به اصول مقدس مدرنیته و نهادهای آن وفادار است. اما اعلام می کند که بهتر است به گونه ای تازه، یعنی با نگرش ایدئولوژِیکی جدیدی به آن ها بنگریم. متافیزیک مدرن به این نتیجه رسید که انسان، اساس و محور هستی است، نه فقطه به این دلیل که وجودی است که از وجود داشتن خود باخبر است، بلکه به این دلیل که به خاطر خردورزی و نیروی عقلانی خویش، نمونه ای کامل است.



[1]

[2] همان، ص 121.

[3] همان.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۱
زهره شریعتی