دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

فلسفه رمانتیک (1)

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ

پیوند معنوی میان جنبش های ایده باور و رمانتیک وجود داشته است. احساس دلبستگی به بیکران زمینه مشترکی میان رمانتیسم و ایده آلیسم است. ایده مطلق بیکران که همان زندگی بیکران است، در فلسفه بعد از فیشته پدیدار می شود و در فلسفه های شلینگ، شلایرماخر و هگل، «مطلق» موضوع اصلی است.

رمانتیسم، شلایرماخر را به آن جا رساند که بدفهمی و عدم اطمینان از فهم صحیح مراد  مؤلف را امری عام تلقی کند؛ اما برخلاف تاریخ گرایان قرن نوزدهم، هیچ تلاشی برای صورت بندی کردن این بدفهمی نکرد.

یکی از جنبه های ایده باوری متافیزیکی ارتباطش با جنبش رمانتیک در آلمان است. البته نباید گمان کرد که ایده آلیسم آلمانی فلسفه جنبش رمانتیسم است. فلسفه فیشته و شلینگ در برخی رمانتیک ها اثر گذاشتند. فیلسوفان ایده آلیست روابط مختلفی با رمانتیک ها داشتند. شلینگ زبان گویای روح جنبش رمانتیک شد. البته فیشته ایراداتی تند بر رمانتیک ها وارد کرد هرچند اندیشه اش تا حدودی برای رمانتیک ها الهام بخش بود.

رودولف کارناپ فیلسوف آمریکایی (1970- 1891) هوادار عمده پوزیتیویسم منطقی بود که معتقد بود سیستم های متافیزیکی بیانگر احساسی از زندگی یا نگره ای نسبت به آنند. این اصطلاحات با روح رمانتیک سازگارتر است تا سیستم دیالکتیکی هگل. از نظر او فلسفه رمانتیک نوعی «احساس از زندگی یا «دیدگاه نسبت به زندگی» است.[1]

هر دو مورد یعنی ایده آلیسم متافیزیکی و رمانتیسم پدیده های فرهنگی کمابیش همزمان بودند و پیوند معنوی بنیادین داشتند. تعریف روح رمانتیک بسیار دشوار است. اما می توان ویژگی های آن را برشمرد. هر قدر جنبش روشنگری یا انلایتمنت بر فهم علمی تحلیلی و سنجش گونه (کریتیکال) تاکید می کرد، رمانتیک ها قدرت تخیل آفریننده و نقش احساس و بینش را ارج می نهادند. نبوغ هنرمندانه اهمیت بسیار داشت. تاکید بر رشد آزادانه و کامل شخصیت انسانی و بر نیروهای آفریننده انسان و برخورداری از ثروت تجربه های ممکن بشری.

رمانتیک ها بر اصالت هر فرد انسانی تکیه می کردند نه بر آنچه تمامی مردمان در آن هم بهره اند. بنابراین اصالت بخشی به اخلاق ذهن فرد. نه این که رمانتیک ها عنایتی به اخلاقیات و ارزش های اخلاقی نداشتند؛ بلکه فردریش شلگل هم می گفت فرد به جای پیروی از قانون های جهان شمول که عقل عملی جمعی فرمان می دهد، آزادانه باید به دنبال آرمان اخلاقی خویش برای دستیابی به «ایده» خود برود.

برخی از رمانتیک ها از جمله شلگل و نووالیس در گسترش ایده هایشان در باب شخصیت آفریننده از اندیشه های نخستین فیشته الهام گرفتند. هرچند با نیت فیلسوف متفاوت بوده است. فردریش شلگل می گفت از جهان هنر بزرگ تر، جهانی نیست و این هنرمند است که «ایده» را در صورت محدود نشان می دهد. نووالیس: شاعر همان جادوگر حقیقی و مظهر مجسم قدرت خلاقه نفس بشری است. فیشته می گفت فلسفه دانش دانش هاست. یعنی علم بنیادین، نه تلاش برای گفتن آنچه ناگفتنی است. تکیه رمانتیک ها بر نبوغ آفریننده آن ها را به شلینگ نزدیک تر می کند تا با فیشته. شلینگ بود که بر اهمیت متافیزیکی هنر و نقش نبوغ هنرمندانه تکیه کرد.

جنبه دیگر رمانتیسم، برداشت رمانتیک ها از طبیعت بود. ایشان طبیعت را سیستمی مکانیکی و ساده نمی دیدندو مانند دکارت انسان و طبیعت را رویارو قرار نمی دادند. بلکه طبیعت را تمامیت زنده ارگانیکی (اندامواری) می دیدند که به گونه ای با روح بشر پیوند خورده و جامه زیبایی و راز به تن دارد. این دید از طبیعت وجهه دیگر اشتراک رمانتیک ها با شلینگ است.

فلسفه طبیعت شلینگ در برخی رمانتیک ها اثر قوی انگیزنده داشته است. شلایرماخر فیلسوف و الهی دان مانند رمانتیک ها با اسپینوزا همدلی داشت. از نظر رمانتیک ها طبیعت در روح انسان به کمال می رسد. درک روشن از پیوستگی سیر تاریخ و فرهنگ (پیوستگی تاریخ و سیر کمالی آن) و اهمیت دوره های فرهنگی گذشته برای شکوفایی توانایی های نهفته روح بشری لازم است. رمانتیک ها به شدت دلبسته ایده «روح ملی» و نمودهای این روح مانند زبان بودند. بالاترین ویژگی رمانتیسم احساس آن نسبت به وجود بیکران و اشتیاقش برای دستیابی به آن است.[2]

طبیعت و تاریخ نمودهایی از یک زندگی بیکران یعنی مانند جنبه هایی از نوعی شعر خدایی اند. بنابراین مفهوم زندگی بیکران عامل وحدت در جهان نگری رمانتیک ها شد. متفکر رمانتیک نمونه گرایش بدان دارد که کلیت بیکران را از دیده زیباشناسی بنگرد، یعنی تمامیت ارگانیکی که انسان خود را با آن یکی حس می کند و وسیله دریافت این یگانگی بیشتر شهود و احساس است تا اندیشه مفهومی. زیرا اندیشه مفهومی مایل است حد و مرزهای معینی را استوار و پایدار کند، حال آن که گرایش رمانتیسم به این است که حدود و مرزها را محو کند و آن ها را به دست جریان بیکران زندگی بسپارد. دلبستگی به هستی بی حد و مرز است و درهم آمیختن مرز میان هستی بیکران و کرانمند فلسفه و شعر و باقی هنرها و در واقع درآمیختن انواع تجربه های بشری است.



[1] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، چاپ چهارم، 87، ص 26.

 

[2] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، چاپ چهارم، 87، ص 36.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۳
زهره شریعتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">