وولفگانگ شومان
شومان متفکری است که همچون دمیان و سیذارتا (شخصیت اصلی دو رمان از هرمان هسه) نزد دو استاد شاگردی کرده و در نهایت استادانش را رها نموده است. او نیز از آموزش رسمی گریزان است و معتقد به اصلی که عصاره رمان ها و داستان های هسه است: «خود، آموزگار خود باش.»
وی در آخرین جمله کتابش می گوید «به رغم همه دانشی که داریم و می توانیم به یاری ماشین های گوناگون آقایی کنیم، هنوز نتوانسته ایم پیری، مرگ و ناپایداری را چاره کنیم. دانش و کردارهای ما در سپهری محدود می گذرد. آیا می توانیم خطر کنیم و نامحدود را آن گونه که در آیین فرزانه ای دلسوز و هم درد پیش گویی شده، نادیده بگیریم؟ (ص 206)
بودا از وضعیت اورژانسی کل بشریت سخن می گوید. تمثیل او در این مورد جالب است: زمانی که تیر در بدن انسان فرو رفته و زخم در حال خون ریزی است، وقت پرسش از الهیات و فلسفه نیست. این که خدا وجود دارد یا ندارد، چه دردی از این بیمار دوا خواهد کرد؟!
قرائت عمل گرایانه (پراگماتیستی) شومان با این شعار شروع می شود که این دین متافیزیکال نیست، بلکه فلسفی است؛ اما فلسفه ای عمل گرایانه. این خوانش نیز مدرن است و رنگ زمانه را دارد. روش او تاریخی است و تجربه گرا به معنای تجربه معنوی و عرفانی، روان شناختی و ... نیست. رویکرد شومان به دلیل آن که با مدل فکری برخی از دیگر متفکران غربی هماهنگ است، طرفدارانی نیز دارد.