دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

نقد نیچه بر بودیسم (1)

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۵۲ ب.ظ

دوکّه، ناکنش و نیروانه: رنج، ماندگی و مرگ؟

نگاهی به نقدهای نیچه بر فلسفه بودایی

                                              مقاله ای نوشته عُمَر ادوارد مُعاد، دانشگاه میسوری کلمبیا

 ترجمه زهره شریعتی

مقایسه میان بودیسم و انواع مکاتب اگزیستانسیالیسم مشابهت هایی را میان آن ها آشکار کرده است. برخی مطالعات اغلب تمرکزشان بر مشی متافیزیکی هر سنت بوده است و البته واقعیت این است که به برخی صور روش شناسی پدیده شناختی انجام شده اند. هرچند به نظر می رسد در محدوده اخلاق، به طور بنیادین باهم متفاوتند. این تفاوت در مورد نیچه کاملا بارز است.

امروزه نیچه به عنوان یکی از بزرگترین پیشروان اگزیستانسیالیسم در غرب شناخته می شود که یقینا با بسیاری از همان مشکلات موجود در فلسفه بودایی هم سروکار دارد. هرچند نیچه صریحا به نسخه اخلاقی بودا حمله می کند و آن را در تخالف با آموزه خودش از اثبات زندگی می داند. برخی محققان ادعا می کنند که نیچه احتمالا یکی از بهترین مطالعه کنندگان و سفت و سخت ترین عنوان کننده بودیسم در زمان خود میان اروپاییان بوده است. اگر چنین باشد که احتمالا هم هست، وقتی نظرات فیلسوفان را کنار هم می گذاریم و باهم مقایسه می کنیم، می بایست تشخیص دهیم که این فیلسوفان تا چه حد ایده هایی را که به آن ها حمله می کند فهمیده و درک کرده اند و آن را برای مخاطب به درستی تشریح نموده اند.

وقتی به نقدهای نیچه از بودیسم نگاه می کنم، به نظرم عدم درک معنای حقیقی آموزه های بودایی رخ داده است و این امر تنها به نیچه هم محدود نیست و برداشت های سطحی از این دین در غرب معمول است. هدف من در این مقاله اشاره به این عدم فهم است و اثبات آن با آزمودن سه مفهوم اصلی و مهم بودایی: دوکه، یا رنج، ناکنش و نیروانه. با توجه به معنای این مفاهیم برای خود بودایی ها، بعید می دانم بتوانم نیچه را با بودیسم بتوان آشتی دارد، بنابراین فقط می خواهم برخی قسمت هایی را که نیچه فهمش از بودیسم اشتباه بوده است برجسته کنم. علاوه براین با انتخاب این سه قسمت برای تحلیل، نمی خواهم مانعی برای بررسی دیگر عناصر مهم موجود در بودیسم ایجاد کنم که نیازمند تحلیل در پرتو انتقادات نیچه است.

در پایان، امیدوارم توجه داشته باشیم که برای مطالعه مقایسه ای میان این دو فلسفه، امکانات و احتمالات بی شماری هست، حتی اگر طرح اکنون من تنها به معنی یک نگاه ابتدایی به رابطه میان این دو باشد که در واقع به دنبال فهم روشن تری ازمفاهیم بودایی هستم. اولین گام ضروری برای این تحلیل، به طور خلاصه، ارائه یک طرح اجمالی مهم است که میان دو آموزه بودایی و نیچه ای مشترک است. سپس، نقد نیچه را از واکنش بودا به این موضع شرح خواهم داد و توصیف او را از این واکنش نشان می دهم و این که نظر خود او چگونه متفاوت است و در انتها، مفاهیم دوکه، ناکنش و نیروانه را بررسی می کنم و نشان می دهم که فهم نیچه از این مفاهیم نقش مهمی در بدفهمی او از بودیسم داشته است.

نکته جالب در مورد مقایسه میان نیچه و بودا همان طور که اشاره کردم، این است که هر دو از یک اندیشه مشترک در مورد طبیعت و ذات جهان و شرایط انسانی شروع کردند. این اشتراک وابسته به نظرات معرفت شناسانه ایشان و نگرش نیهیلیستی آنان نسبت به امور متافیزیکی است.

گفتگویی در سوتّه نیپته هست که بودا را در حال پاسخ به سوالات پیروانش هنگام بحث در باب تئوری های متافیزیکی تصویر می کند. او می گوید: «غیر از آگاهی و شعور، هیچ حقیقتی وجود ندارد. مغالطه است که بگوییم این نظر درست یا آن نظر غلط است.» گفته مشابهی در کتاب اراده معطوف به قدرت نیچه هم هست: داوری و قضاوت قدیمی ترین اعتقاد ماست. ما عادت داریم که به غلط بودن این چیز و آن چیز باور داشته باشیم، یا از چیزی دفاع و دیگری را رد کنیم، یقین ما به این که قطعیت درست و غلطی برخی چیزها درست است و باور ما به این که ما واقعا می دانیم عجیب است. از کجا معلوم است که آن چه ما واقعا می دانیم در تمام قضاوت هایمان درست باشد؟

حاصل این عادت به باور، هم برای بودا و هم نیچه، شامل جوهر، ذات، خود، امور فراگیر و زمان و استمرار است. هر دو این فیلسوفان به طور بنیادین واقعیت این امور را با توجه به پویایی و جریان وابسته و متکی به همِ پدیده های غیر عینی کاملا رد می کنند. به جای آن در لایه زیرین ادراک و آگاهی ما چیزی وجود دارد که فیلسوف بودایی ناگارجونَه آن را شونیَتَه می نامد و نیچه نام مغاک یا بی پایان به آن می دهد، یک تهیت، فراتر از دسته بندی های وجود و عدم یا غلط و درست.

این تهیت همان شرایط بشری است که هم بودیسم و هم نیچه به آن واکنش نشان می دهند. موشکافی و پیچیدگی های این دیدگاه در هر دو فلسفه به قدر کافی عمیق هست که درباره اش چندین جلد کتاب نوشته شود و تمرکز این مطالعه به نزاع میان این دو واکنش محدود شود. پاسخ به سوال عمل مناسب در صورت وجود داشتن. گفته شده که بودا از فانی بودن و موقتی بودن ذات واقعیت، زمانی آگاهی یافت که برای اولین بار یک بیمار، یک پیر و یک مرده را دید. نیچه واکنش بودا را در کتاب چنین گفت زرتشت چنین تفسیر می کند: آنها وجود دارند، اما در حال زوال. به سختی دنیا می آیند و می میرند و زمانی طولانی نیاز است تا از این دنیا قطع علاقه کنند. آن ها می خواهند بمیرند و ما باید به آرزوی شان احترام بگذاریم. بیایید از بیداری مرده و آزار این تابوت های زنده حذر کنیم! آن ها با یک بیمار، پیر و یک جسد مواجه می شوند و بلافاصله می گویند زندگی یک دروغ بزرگ است، اما آن ها تنها خودشان دروغ هستند و چشم هایشان کور است که تنها این صورت از وجود را می بینند...

نیچه بودیسم را به دلیل نقص های مشابهی که به مسیحیت هم نسبت می دهد نقد می کند، هرچند احترام بیشتری برای بودیسم قائل است، چون واقعیت گراتر است و در مخالفت با انتقام (او باور داشت که مسیحیت بروز یک خشم پنهان و رنج نهفته است). او بودیسم را به دلیل تنظیم رفتار بشر در مقابل رنج و در تقابل با گناه تحسین می کرد، اما عقیده داشت که رفتار خودش نمایانگر تسلیم شدن به زندگی است و نهایتا یک پاسخ ضعیف تر به شرایط بشری نسبت به خودش. در متن پیش رو از کتاب فراسوی نیک و بد ، نیچه تفسیر خود را از بودیسم با پیش نویسی از واکنش ایده آل خودش تبیین و مقایسه می کند (همراه با شوپنهاور که یکی دیگر از مهمترین مفسران آن است): هرکسی مانند من که سعی کرده با کمی اشتیاق و میل مبهم فلسفه بدبینی را در طول عمقش و آزادی آن از کوته فکری نیمه مسیحی و نیمه آلمانی و سادگی در آن که در نهایت خود را در قرن ما نمایانده است، یعنی در شکل فلسفه شوپنهاور؛ کسی که واقعا با چشمی آریایی و فوق آریایی به درون می نگریست و تمام راه های ممکن تفکر را رد می کرد، فراتر از خیر و شر مانند بودا و شوپنهاور، تحت افسون و فریب اخلاق، احتمالا فقط بدان وسیله بدون معنای واقعی این که چه باید کرد، چشم هایش را به ایده آل مخالف باز کرد:

ایده آل با جرات ترین و زنده ترین تصدیق دنیایی نوع بشر که نه تنها به جهان آمده تا دوره ای را طی کند و هرچه بوده و هست را بیاموزد، بلکه می خواهد هر آنچه بوده و هست را با تکرار در ابدیت هم داشته باشد. این متون تفسیر نیچه را از بودیسم به عنوان فلسفه نفی زندگی ترسیم می کند که در جستجوی فرار از وجودی است که رنج بر آن مسلط است. در کتاب اراده معطوف به قدرت، نیچه تعبیر دیگری از بودیسم دارد و آن را به عنوان تلاشی برای دوری از رنج به وسیله عدم (نیستی) شرقی که آن را نیروانه می نامد توصیف می کند. به روش پیروی از قاعده و پند اخلاقی، فرد نباید عملی انجام دهد. در کتاب تبارشناسی اخلاق، نیچه بودیسم را به عنوان یکی از گروه های ایدئولوژی مترقی تقسیم می کند: روی گردانی نیهیلیستی از زندگی، اشتیاقی برای هیچی و عدم، یا برای تضاد زندگی، برای یک جور متفاوت از بودن یا وجود... بر اساس نظر نیچه، بودیسم را می توان به عنوان تلاشی توصیف کرد که با منع عمل و فعالیت، از رنج فرار می کند و به سوی عدم وجود مطلق می رود. اما آیا این توصیف درست و صحیحی از این مفهوم است؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۱۳
زهره شریعتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">