دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

مدرنیته و هویت (2)

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۵ ب.ظ

در سرآغاز مدرنیته، مونتنی می پرسید «من چه می دانم؟»، و دانایی را با هویت خود نزدیک می دید، یا نزدیک می کرد. او در واقع می پرسید «من که هستم؟». قهرمان دوران مدرن، از رنسانس به بعد، کسی بود که به خوبی نشان دهد که در پی هویتی تازه است. فلسفه مدرن با تلاش دکارت در یافتن هویت «من» آغاز شد، اما یک سوژه دانای پویای شناسا را مطرح نکرد، بلکه «نوع انسان» را به بحث گذاشت. اوج این برداشت دکارتی را می توان در روزگار روشنگری یافت.

سوژه ای خودشناسا که به موقعیت خود رد جهان بسیار می اندیشد، و هر دم بیشتر از توانایی های نهفته اش باخبر شده و به هویت انسانی و  کامل خود پی می برد. و مطمئن است که از این راه، یعنی از مسیر خرد و شناخت، زودتر و بهتر سعادتمند خواهد شد. این تصویری است فردگرا، اروپا محور و مردسالار. الگوی راستین این تصویر، یعنی نمونه کامل از نظر روشنگران، مرد دانای موفق غربی بود.

آن چه میان عقل کلاسیک ها و احساس رمانتیک ها تغییر نیافته باقی ماند، همین «من» بود. کسی که روسو می کوشید تا از راه توسل به بیان کامل حقایق، او را معرفی کند. روسو در زندگینامه خود نوشتش اعترافات، وظیفه خود را شرح حقیقی و راست گویانه ی زندگی خویش معرفی کرد. اما کتاب او پیش از هرچیز، روایتی است استوار به تاویل مردی در اواخر عمر که می کوشد تا با بیان صادقانه رذایل نفسانی خود، فضیلت های اخلاقی اش را به رخ خواننده بکشد. کتاب به خوبی نشان می دهد که هویت مدرن، قصه مانند است.

هیدگر نوشته است که هویت از تفاوت جدایی ناپذیر است. هویت، برابری است و این همان گویی نیست. هویت وقتی مطرح می شود که بخواهیم دو چیز متفاوت را برابر معرفی کنیم. هویت مدرن نیز استوار به تفاوت است و در تفاوت های اجتماعی معنا دارد. هویت فقط در جنبه ظاهری خود شخصی است. در واقع امری است اجتماعی و وابسته به مناسبات بیناذهنی. این است راز دشواری و معضل هویتی که مدرنیته وعده می دهد. کسی هرگز نمی تواند مطمئن شود که آیا هویت درستی یافته، یا اصلا هویتی یافته است یا نه. ناهمخوانی و تعارض هویت های سوژه نشان می دهد که آن سوژه دانا، شناسا و از خود مطمئن دکارتی، چه موجود هزارپاره و مضطربی است. موقعیت فرّار مدرنیته، او را ناگزیر از مواجهه با وضعیت های تازه ای می کند که هویت های تازه ای هم می طلبند.  خویشتن مدرن، پیش از آن که نوستالژی هویت از دست رفته ای را داشته باشد، درگیر عدم پایداری هویت هاست. خویشتن مدرن هرگز در مکان خود جا نمی افتد و از این رو به قول مشهور هیدگر، همواره بی خانه است.

«من» بیان یک هویت است و نه خود هویت، حس یا مکاشفه ناروشن و غیر منطقی هوست است. اما همین امر مبهم تبدیل به ستون فقرات شخصیت مدرن و تضمین موجودیت اجتماعی او می شود. این سان، پرسش «من کیستم؟» همواره تبدیل به قصه گویی می شود. چون هویت وجود ندارد، پیش فرض و بازنمودی نمادین است. در عمل نیز، به قول نیچه، انسان مدام باید کسی بشود که هنوز نیست.

فلسفه، پندار هویت را با نیچه کنار نهاد، اما علم انسانی نوظهوری، یعنی جامعه شناسی، همچنان به شکل گیری سوژه اندیشید. این پندار شکل گرفت که انسان در مجموعه ای جای می گیرد و با همان نیز تعریف می شود.

هرکس به محض این که از «من» حرف می زند، این من را در جریان روایتی قرار می دهد. به همین دلیل ما هرگز نمی توانیم خویشتن را موجودی به طور قطع شکل گرفته تصور کنیم. بحران هویت، در واقع بحران رابطه «من» با «غیر من» (جهان، دیگری و دیگریّت) است که بنا بر آن باید هویت تازه ای شکل گیرد. این بحران همواره در جریان زیر سوال بردن فردیت شخص جلوه می کند. هویت با این پرسشگری پیگیر و پیوسته مرتبط است. زندگینامه خود نوشت و خاطرات روزانه، دو شکل ادبی مهم هستند که این تلاش در ساختن من یکه یا شخصیت مرکزی و هویت ثابت را در کنار آن پرسشگری مداوم نمایان می کنند.

یک نمونه از شناخت هویت پاره پاره فرد، در روان کاوی فروید مطرح شده است. فروید درونمایه بحران هویت را در مرکز کار خود قرار داده بود. پس از فروید، سوژه فقط می تواند بحث از امری خیالی و پندارگون باشد. تنها می توان هویت را با هویت یابی جایگزین کرد. سوژه باید با تصویرهای ناخودآگاه هویت یابد، با تصویر پدر، مادر، من و غیره. در روان کاوی پس از فروید، ژاک لاکان نشان داد که کودک تصویر خویشتن را همچون یک کل، یعنی تجسم یا تاویلی از یک تمامیت مرکزگرا، به تدریج پدید می آورد. کودک این تصویر را تنها در جریان مناسباتش با دیگران و از راه قبول خودش همچون تصویر، یعنی در آغاز ادراک نمادین جهان، می سازد. خویشتن در هیات شخصی دیگر چون یک تمامیت ساخته می شود. من باید خود را در دیگری ببینم تا باور کنم که موجودی ارگانیک هستم. کودک رابطه خود را با نظام نمادین خارج از خودش، به تدریج می آموزد.

نمونه ای دیگر از فهم هویت تکه تکه فرد در مباحث زبان شناسانه آغاز سده بیستم پدید آمد. روشن شد که هیچ یک از ما مولف گزاره ها و حکم هایی که به کار می بریم، و سازندگان معناهایی که خود گمان می بریم آن ها را آفریده ایم، نیستیم. ما درون قاعده های زبان جای می گیریم. و چنین شد که نظریه مرگ مولف مطرح گردید. ما درون نظام های نمادین معنایی و فرهنگی ای که پیش از ما وجود داشتند قرار داریم. زبان به عنوان نظامی اجتماعی، و نه فردی، پیش از ما وجود داشته است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۳۱
زهره شریعتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">