دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

وبلاگ تخصصی ادیان شرق: زهره شریعتی

دینا

*دینا در آیین زرتشت، ایزدبانوی وجدان و دانش است. در آخرت شناسی زرتشتی، وقتی بی گناهی از پل چینوَد (صراط) عبور می کند، دینا با چهره ای بسیار زیبا به پیش باز او می آید. نام او برساخته از دین است، و از ریشه دی (به معنی دیدن) که از فارسی به عربی وارد شده است.
*از دین خواهم گفت؛ ادیان شرقی: زرتشت، هندو، بودا، جین، سیک، کنفوسیوس، تائو و شینتو.

پربیننده ترین مطالب

۳۶ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

فصل 3: علّیت

بودا مدعی بود که وقتی در جستجوی ماهیت اشیا بود، یکپارچگی فرایند عِلّی را کشف کرد. او با فهم و شناخت الگوی علی، علت امیال آلوده کننده را شناخت و به آزادی دست یافت. یکی از مهم ترین گفتارهای بودا در مورد علیت است. قبل از بودا و در زمان بودا، نظریه های متافیزیکی بسیاری حاکم بر فضای فلسفی هند بود. حتی مفهوم علیت نیز متافیزیکی تفسیر می شد. سه نظریه اصلی در باب علیت وجود دارد: خود علیتی، علیت خارجی، ترکیب خود علیتی و علیت خارجی.

نظریه اول را مکتب جوهرگرا (ذات گرا) مطرح کرد که واقعیت خود یا آتمن را پذیرفت. تلویحا علت فاعلی هر عاملی بیرون از خود را انکار می کند. نظریه دوم را طبیعت گرایان بیان کردند که واکنشی در برابر متافیزیک ایده آلیست جوهرگرایان بود و معتقد بودند که کارکرد پدیدارها معلول طبیعت ذاتی آن هاست. نظریه سوم هم تلاشی در ترکیب دوتای اول است که جینه ها مطرح کردند. البته پیش فرض های متافیزیکی دو نظریه اول را هم به همراه دارد. به نظر می رسد نظریه بودا در مورد علیت، متاثر از نظریه دوم است. اما از دو جنبه مهم با آن متفاوت است:

1.      نظریه بودا برخلاف طبیعت گرایان تنها در مورد علیت مادی نیست. او الگوی علی را در قلمرو روانی، اخلاقی، اجتماعی و معنوی نیز جاری و ساری می داند. اما طبیعت گرایان می گویند هرچیزی تابع علیت مادی است.

2.      طبیعت گراها معتقدند اصل طبیعت ذاتی مقدرشده است و جبری است و هیچ چیز نمی تواند فرایند طبیعت را تغییر دهد، اما بودا اصل علی را تقریبا یک نظریه مشروط دانستند.

در گفتار بودا در مورد علیت، وی 4 ویژگی علیت را ذکر می کند: عینیت، ضرورت، ثبات و شرطیت. این چهارتا در تمام ارتباطات علی حاکم بر پدیدارها وجود دارد. اولی رد ادعای برخی فیلسوفان ایده آلیست سنت اوپانیشادی است که می گوید علیت ساخته ذهن است و عینیت ندارد. اما از نظر بودا علیت به اندازه هر چیز دیگر واقعی است.

دومی و سومی بر فقدان استثنا یا در واقع وجود نظم تاکید می کند. یعنی دسته خاصی از شرایط، معلول خاصی را سبب می شود نه چیزی کاملا متفاوت. در واقع رخدادهایی که ما تصور می کنیم تصادفی رخ داده اند، در واقع به دلیل نادانی ما از الگوی علی حاکم بر آن هاست. شرطیت به مراتب مهمتر از قبلی هاست، زیرا موجب دوری از افراط و تفریط می شود. یعنی نه جبرگرای مطلق است نه به پیش فرض صدفه گرایی معتقد است. بودا بر این ویژگی زمانی تاکید کرد که مکتب جبرگرایی اجیویکه و صدفه گرایی نظریه های حاکم بودند.

در واقع برداشت بودا از علیت، حقیقتی درباره جهانی است که بودا مدعی کشف آن بود و بعد آموزه اصلی بودیسم شد. این برداشت پاسخی به نظریه خلودگرایان جوهرگرایی بود که خود را ثابت و تغییر ناپذیر می دانستند و هم به نظریه غیرجوهرگرایان نیست گرا که یکپارچگی را مطلقا انکار می کردند. بودا گفته است برای کسی که پیدایش اشیا جهان را از راه بینش درست ادراک می کند، اعتقاد به نیستی رخ نمی دهد و برای کسی که از بین رفتن اشیا جهان را از راه بینش درست ادراک می کند، اعتقاد به هستی رخ نمی دهد.

یکی از ویژگی های مهم این برداشت بودا از علیت، فقدان پیش فرض های متافیزیکی است که عموما در نظریه های عقلی علیت یافت می شود و در مکاتب فلسفه هندی متاخر وجود دارد. اما بودا توانست بدون در نظر گرفتن یک پیش فرض متافیزیکی، یک نظریه تجربی در مورد علیت ارائه دهد. معرفت به علیت، معرفت به حقیقت است. گفتار بودا این است: کسی که علیت را ادراک می کند، درمه را ادراک می کند.  در واقع هیچ چیز از تجربه بیرون نمی ماند و هرچیزی در جهان در چارچوب علیت مد نظر بودا قرار می گیرد. (زنجیره علی دوازده گانه)

تولد مجدد علت رنج است و ناگزیر با نابودی و مرگ هم پیوند خورده، پس هدف زندگی دینی اجتناب از تولد آینده یا شدن آینده است. چگونه؟ بر طبق فرایند علی، وقتی فهم درست جایگزین نادانی شود و حذف تشنگی و خواسته ها که منجر به عدم دلبستگی می شود، فرایند زادمرد را متوقف می سازد. بی مرگی و نامیرایی، یعنی بی تولدی. بی مرگی هم نتیجه نهایی دستیابی به روشنی یافتگی و حذف تشنگی است. نتیجه بودگی دستیابی به شادی و خوشی ابدی و کامل است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۲ ، ۱۳:۱۱
زهره شریعتی

  فصل 2: معرفت شناسی

آرزوی نجات از رنج، ذاتی انسان است؛ که بودا را برانگیخت تا حقیقت وجود انسان را بیابد. او نه تنها به فلسفه های مختلف زمانه خود، بلکه به اعمال دینی نیز آگاه بود. او مراقبه یوگی را آموخت و پذیرفت، بنابراین به محدودیت های ادراک حسی و فراحسی را دریافته بود. او پس از روشنی یافتگی، تلاش کرد تا منابع مختلف معرفت را نشان دهد و هم محدودیت ها و اعتبار آن ها را. البته در دام لاادری گری نیفتاد. متفکران قبل از بودا بنابر تاکید خاص بر روش کسب معرفت، در سه گروه جای می گیرند: عقل گرایان، سنت گرایان و تجربه گرایان. (گویا همه قسمتی از فیل داستان مولوی اند و در تاریکی آن را دیده اند. چرا جزءنگری بر منابع معرفتی حاکم است؟ چرا انسان را با کلیتش در نظر نگیریم؟ وقتی که انسان هم قلب دارد، هم عقل و هم حس؟ جزء نگری در حد پروفسور فوق تخصص کشکک زانو!)

نگرش بودا به این سه گروه به اختصار این است که دسته دوم یعنی سنت گرایان گفتارشان یا صادق است یا کاذب. اما چون صدق و کذب آن ضمانت ندارد، تکیه بر آن به عنوان ابزار معتبر شناخت، درست نیست. بر اساس چنین معرفتی نباید داوری های قطعی در مورد ماهیت واقعیت داشت. پس همان طور که بودا بیان می کند، باید داوری را تعلیق کرد، این جمله به معنی رد سنت یا وحی به عنوان منبع معتبر معرفت است. عقل گرایان هم چون طبق آیین بودای اولیه در مورد صدق و کذب یک نظریه در مطابقت آن با واقع بر اساس سازگاری استدلال نمی شود داوری کرد. یک نظریه خوش استدلال ممکن است نظر به واقعیات ممکن، کاذب باشد و یا نظریه ای با استدلال ضعیف صادق.

بودا مدعی است گوشه نشین است و معرفت شخصی دارد، پس مدعی نیست که راه منحصر به فرد معرفت را یافته، اما استادان دینی قبل از خود و زمان خود را رد می کند. نکته مهم این است که بودا در اثر این معرفت به همان نتیجه ای نرسید که سلف او رسیده بودند. مثلا متفکران اوپانیشادی که معرفت تجربی دارند، به این نظریه رسیده بودند که آتمن و برهمن، یعنی خود فردی و خود جهانی یا کیهانی یکی هستند و نجات یعنی فهم این واقعیت. (سوال: اگر متفکران اوپانیشادی و بودا با یوگا به دو معرفت متفاوت رسیده اند، چه معیاری برای قبول یکی و رد دیگری داریم؟)

بودا محتوای معرفت خود را با حقیقت جهانی یکی نگرفت و این معرفت را نجات آفرین ندانست. معرفتی که از راه ادراک فراحسی بدست آید، از نظر بودا راه رسیدن به هدف است، نه خود هدف. و چون رنگ عشق و نفرت به خود می گیرد، به اعتقادات جزمی می انجامد و انسان را از دست یابی به آزادی از دلبستگی ها بازمی دارد. اما وقتی با عشق و کینه مسدود نشود، بینش به ماهیت اشیا را به فرد می دهد که موجب سلوک او و رسیدن به آزادی کامل می شود. (همان حب و بغض خود ماست هل الدین الا الحب؟)

برخلاف اوپانیشادها که در نهایت می گوید معرفت و بینش نتیجه تلاش های فرد نیست، بلکه نتیجه لطف یا مداخله خداست و نتیجه اش تبیین ناپذیر و رازآمیز است؛ بودا می گوید معرفت یک رخداد طبیعی است نه فراطبیعی. واقعیت مهم این است که بودا به محدودیت همه منابع معرفت آگاه بود و فهم این محدودیت ها موجب شد تا او علم مطلقی را که سلفش مدعی بودند نفی کند. او مدعی یک معرفت سه لایه بود، مرکب از: گذشته دانی، نهان بینی و معرفت به نابودی محرک های آلوده ساز.

سوال نویسنده در کتاب چنین مطرح می شود: آیا بودیسم را چون بر محدودیت منابع معرفت تاکید می کند، باید شکاکیت دانست؟ نه، برعکس. دلیل تاکید بودا بر محدودیت این است که فرد را از افتادن در دام نظریه های تئوریک بازدارد که نیستی را هستی نشان می دهند. بودا به دلیل فهم این نکته که پیش داوری های ذهنی نفش مهمی در فهم یا ادراک حقیقت دارد، پس از روشنی یافتگی از سر اکراه درمه را تبلیغ کرد. اما متوجه این نکته بود که افراد دارای مزاج و استعدادهای مختلفند، پس در آموزش روش تدریجی را به کار گرفت.

وقتی از بودا درمورد راه هایی که می شود فهم درست به دست آورد سوال کردند، دو منبع اولیه نام برد: گواهی دیگران و تامل درست. پس گرچه وحی و گواهی را به عنوان منبع معرفت نقد کرد، اما مطلقا نفی نکرد. در واقع نقد او بر ضد کسانی بود که معتقد بودند این ها تنها منابع معتبر معرفت هستند. پس گواهی قدم نخست رسیدن به معرفت یا فهم است. (با رد شخص و شخصیت گرایی بودا تضاد ندارد؟) این گواهی یا گزارش دیگران با تجربه خود فرد تایید می شود. گواهی به تنهایی ممکن است صادق یا کاذب باشد. تامل درست هم شامل تجربه و تامل و استدلال است. پس بودا تجربه را اعم از حسی و فراحسی و استدلال یا استنتاج را که مبتنی بر تجربه است، منابع معرفت دانست. او معتقد بود که صرف ادراک حسی فرد را گمراه می کند. البته اشکال مختلف ادراک فراحسی نمی تواند اساس اعتقادات متافیزیکی باشد. بنابراین به نظر می رسد بودا شکلی از آمپریسیسم را می پذیرد که بر تجربه حسی معمولی و ادراک فراحسی استوار است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۲۳:۳۷
زهره شریعتی
فصل 1: پیش زمینه تاریخی

 در وداها و ریگ ودا بومیان هند بی فرهنگ تصویر شده اند، زیرا وداها را آریایی ها فاتح هند نوشتند. اما تحقیقات باستان شناسی ثابت کرده که ایشان فرهنگی پیشرفته و جامعه ای شهری با امکانات لازم برای یک شهر داشته اند. آریایی ها به مرور با بومیان درآمیختند و از ایشان تاثیر پذیرفتند که این آمیختگی با یکی شدن ادبیات آریایی و ماقبل آریایی در اوپانیشادها آغاز شد.

 فرهنگ ریاضت برای تمدن ماقبل آریایی است. نگرش فرهنگ آریایی بر مبنای اشعار وداها که سروده هایی در ستایش طبیعت است، عمدتا مادی گرا بود. سنت مادی گرایی در ابتدا بر هند غلبه کرد، اما به مرور سنت ریاضت دوباره با حیاتی تازه سربرآورد و تاریخ فلسفه هند را می توان داستان نبرد میان این دو سنت دانست. آثار مکتوبی از دوره ماقبل آریایی نداریم و مکتوبات از وداها آغاز می شود. مفهایم ودایی مبتنی بر تامل در مورد ماهیت پدیدارها و پذیرش یکپارچگی و هماهنگی طبیعت است. این برداشت از نظم مادی به تدریج به نظام قربانی و بعد قانون اخلاقی تبدیل شد.

 اغلب پرجاپتی را خالق وداها می دانستند و بعدها وقتی مفهوم برهما شکل گرفت و برهما با پرجاپتی یکی شد، پیدایش وداها هم به وی نسبت داده شد. در یکی از اوپَه نیشَدهای اولیه کهن، به وضوح آمده که معرفت ودایی ناشی از برهماست که آن را به پرجاپتی نشان داد و او هم به نوبه خود آن را به مَنو (انسان نخستین) گفت و او هم به انسان ها منتقل کرد. نتیجه این که معرفت از سنت مبتنی بر متن مقدس و تفسیر آن اخذ شده و برهمنان مرجعیت قدسی وداها را حفظ کردند. جایتیلیکه متفکران هند را که هرکدام بر راه خاصی از معرفت تاکید دارند در سه دسته نام می برد:

1.   سنت گرایان/ معرفت خود را از نقل یا وحی می گیرند که برهمنان و سنت ودایی و براهمنه ها چنینند.

2.   عقل گرایان/ معرفت خود را از استدلال و نظر می گیرند و ادعایی در مورد ادراک فراحسی ندارند. متافیزیک دانان اوپایی اولیه، شکاکان، ماتریالیتسها و بسیاری از آجیویکه ها در این دسته اند.

3.    تجربه گرایان/ بر معرفت و تجربه شخصی و بی واسطه از جمله ادراک فراحسی تکیه دارند: آتمن و برهمن در اوپه های اولیه که نخست از راه دلایل عقلی به دست آمد و بعد در توجیه آن به تجربه متوسل شدند.

 تعالیم اصلی اوپانیشادهای اولیه مفاهیم خود فردی آتمن و خود جهانی یعنی برهمن بود و نوعی از آگاهی یا علم و دانش که یوگی در بالاترین حالت مراقبه به آن دست می یابد (یکی شدن با واقعیت غایی). به نظر نویسنده احتمالا نخستین متفکران اوپایی توجهشان معطوف به توجیه عقلانی نتایج تاملات عرفانی بود، اما به ادراک فراحسی و شهود یوگی مستقیما اشاره نمی کردند. شاید دلیل این که سنت ودایی و برهمنی به ادراک فراحسی اشاره نمی کرد، این بود که می خواست از سنت ریاضتی که مدتها در برابرش مقاومت می کرد فاصله بگیرد. اما در اوپانیشادهای میانه و متاخر شاهد غلبه فرهنگ ریاضتی بر سنت آریایی هستیم.

 تفاوت حکمای اوپانیشادی و بودا در چه بود؟ نویسنده این سوال را مطرح می کند و چنین پاسخ می دهد: تفاوتی اساسی میان تعالیم اوپانیشادها و بودیسم اولیه و حتی متاخر وجود دارد. بودا راه میانه ای میان ماتریالیست هایی که ادراک فراحسی و شهود یوگی را نامعتبر می دانستند و نظریات متافیزیکی متفکران اوپایی که بر تجارب عرفانی تکیه داشتند، برگزید. یعنی بر محدودیت شهود تاکید کرد و به طور افراطی بر جذبه های یوگی تاکید نداشت. با آن که ادراک فراحسی را راه معتبری برای معرفت می دانست، اما مانند اوپانیشادها این ادراکات را در مورد مسائل خاصی مانند آغاز و انجام جهان و واقعیت غایی که ایشان بر آن تاکید می کردند، معرفت بخش ندانست. در واقع باید بالاترین مرحله جذبه را که یوگی می یابد، مرحله انقطاع ادراک و احساسی که موقتی است دانست.

او   اوپانیشادها فرهنگ ریاضتی را دارای جنبه ای عرفانی می دانست، اما به سنت ودایی تعلق داشت و بنابراین نوعی هم تضاد با ریاضت داشت. در واقع بیشتر اثبات خود و خودمدارانه بود، چرا که ایشان بیشتر در جستجوی آتمن، خود نامیرا، جاودان و خودآگاه بودند. 

 در برابر استادان اوپانیشادی، ماتریالیست ها (چارواکه، لوکایتیکه، بارسپتیه) برعکس ایشان تنها ادراک حسی را منبع معتبر معرفت دانستند و تنها جهان مادی را واقعیت شمردند و گفتند آگاهی ناواقعی است، زیرا متَعَلّقَ حواس پنج گانه نیست. ایشان شکل افراطی طبیعت گرایی در اندیشه هندی اند که واکنشی در مقابل متافیزیک ایده آلیست اوپانیشادهای اولیه نشان دادند. آن ها معتقد به پیروی طبیعت از یک مجموعه الگو به نام طبیعت ذاتی (قانون مادی) هستند که به نفی اخلاق یا کرمه و موضوعات معنوی و اعتقاد به نابودی حیات پس از مرگ می انجامد. (شبیه کمونیسم)

  جَین: وابسته به سنت ریاضت و افراط در آن بود. جبرگرا در مورد رفتارهای اخلاقی. معتقد بودند از عواقب اعمال نمی توان گریخت. انسان قربانی افعال خود است و باید با ریاضت کفاره اعمال گذشته را بپردازد. عموما معتقدند که ایشان نامطلق گرا هستند. فلسفه آن ها مخلوطی از مفاهیم تجربه، ناپایندگی، زمان و ... است.

 ویژگی برجسته هریک از این مکاتب فلسفی تاکید بر اشکال مختلف مطلق گرایی است. سنت اوپانیشادی تغییر و ناپایندگی را موهوم و خود نامیرا را واقعی دانست. سنت ماتریالیستی ماده را واقعیت غایی دانست. جینه ها هم پایندگی و هم ناپایندگی را ویژگی واقعیت غایی می دانستند. متفکران اوپانیشادی نجات را در وحدت آتمن و برهمن دانسته و ماتریالیست ها هر نوع معنویت را انکار کرده و جین ها برای نجات خود از اسارت در هستی که ذرات کرمه خود ذاتا ناب را در خود گرفته اند، بر شکل افراطی ریاضت تاکید کردند. این گزارشی از فضای فلسفی دینی بود که آیین بودا در آن ظهور کرد. سهم بودا مخالفت با برخی یا همه این مفاهیم بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۰:۴۲
زهره شریعتی

مقدمه کتاب

تعالیم بودا پس از 2500 سال از ظهور او تغییر کرده است، چنان که خود او گفت، هرچیزی در این جهان ناپایدار است. وی آموزه های غیر بودایی را نیز پذیرفت و به سنت های دینی فلسفی مختلفی که با آن ها تماس داشت کمک بسیاری کرد. بنابراین نمی شود مرز روشنی میان بودیسم اولیه و متاخر کشید.

در این کتاب به شکل اصلی آیین بودا و مکاتب متاخر پرداخته شده و بر نگرش فلسفی بودیسم اولیه تاکید می شود. این تاکید هم با رجوع به متونی که از گفتارهای اولیه خود بودا نمایندگی می کنند، یعنی در نیکایَه های پالی و آگَمَه های چینی انجام می پذیرد که به نظر نویسنده به دلایلی، قدیمی ترین منابع مطالعه بودیسم هستند. این متون 150 سال پس از درگذشت بودا نوشته شده اند و اولیه ترین منابع مورد تایید و تصدیق همه مکاتب بودایی است. در فصل هشتم منشا و نحوه تحول مکاتب اَبی درمه و مهایانه در زمان خود بودا جستجو شده است.

رویکرد این اثر عمدتا تاریخی است. متون تحلیل می شوند و براساس این تحلیل تصویر کاملی از بودیسم اولیه ترسیم می گردد. نویسنده خود معتقد است که دیدگاه بی طرفانه ای نسبت به ماهیت بودیسم اولیه دارد و نگره های هینه یانَه ای و مهایانه ای در او تاثیر نکرده است. او خود اذعان دارد که مفاهیم بودیسم اولیه و زندگی خود بودا، نیاز یک انسان معمولی را که دنبال یک موجود قدسی و متعالی پدر یا مهیب و خارق العاده و حتی نامرئی است، برآورده نکرده است (گویا نوعی ضعف و در عین حال نقطه قوتی در بودیسم باشد).

بودا اصل نهایی یا واقعیت غایی اوپانیشادی و خودِ فردی یا آتمن را انکار کرد. زیرا معتقد بود مشمول مابعدالطبیعه اند و مابعدالطبیعه حوزه ای است که حس مشترک انسانی در آن جا به ندرت یافت می شود و معیار قابل قبولی نیست که ثابت کند واقعیتی وجود دارد یا ندارد. بنابراین حکیمان اوپانیشادی از او به عنوان بدترین نیهیلیست یاد کردند. اما به نظر بودا تعالیم ماده گرایی و ماتریالیسیتی، نیهیلیستی بود. اما جالب این جاست که همین متافیزیک در سنت مهایانه بعدها جایگاه مهمی یافت، زیرا به نظریه پردازی در مورد ماهیت بودا پس از مرگ پرداخت. این که بعد از مرگ چه اتفاقی برای ما می بافتد، دقیقا همان پرسشی بود که بودا به آن پاسخ نداد، زیرا متافیزیکی بود.

حتی هندوها هم به مرور بودا را بالاترین تجسد (اَوَتارَه= آواتار) ویشنو دانستند. از عالمان بودایی کلاسیک و مدرن خواستند میان تعالی گرایی هندویی و بودایی تفکیک قائل شوند، اما نتیجه بی حاصل بود. چرا که مدعی شدند: بودا هندو زاده شد، هندو زیست و هندو مرد.

تعالی گرایی پس از مرگ بودا به تفکر بودایی حاکم شد. تاکید بر واقعیت متعالی به محتوای فلسفی آیین بودا ضربه زد. واقعیت، شناخت ناپذیر و تعریف ناپذیر گردید و در نتیجه از ارزش گفتار فلسفی آن فروکاسته شد. برخی که بودیسم را جنبش فلسفی مهمی نمی دانند، از سهم فلسفی آن غفلت کرده و بر تعالیم دینی آن بیش از حد تکیه کرده اند. هدف این کتاب به قول نویسنده این است که غنای فلسفی بودیسم اولیه را مطرح کند و به تعریف دوباره ابعاد دینی بپردازد که سرانجام آن را قادر ساخت تا یک دین جهانی شود. بخش دوم کتاب به سنت های دینی پس از بودا پرداخته، اما به مکاتب تبتی چینی ژاپنی سیلانی و ... نپرداخته است، زیرا معتقد است که مفاهیم مورد بحث در سنت ها را در بخش مهایانه و ذن بررسی کرده و دیگر مکاتب تا حد زیادی وابسته به این دو سنت هستند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۰:۲۳
زهره شریعتی

نسبت های چهارگانه

از نظر نویسنده، بودیسم اولیه از چهار نسبت: انسان با خدا، انسان با جهان، انسان با خود و انسان با انسان، تنها به دو نسبت آخر پرداخته و در درجه اول نسبت انسان با خود (شناخت حقیقت خود و تجربه عرفانی نیروانه)، و در درجه دوم به نسبت انسان با انسان در مقوله اخلاق پرداخته است. بودا پرسش از دو نسبت اول را به دلیل متافیزیکی بودن رد می کند و اصولا این پرسش ها را قابل پاسخ نمی داند. زیرا برای اثبات صدق و کذب آن، تجربه کاری نمی تواند انجام دهد.

ابعاد هفت گانه دین

نویسنده با استناد به متون اولیه بودایی (که به دلایلی آن ها را خالی از دخل و تصرف راهبان پس از بودا می داند)، یعنی گفتارهای بودا در سوته پیتکه (سوتره پیتکه) یا نیکایه (بخش) های پالی و آگمه (سنت) های چینی، این نتایج را می گیرد. در واقع از میان ابعاد هفت گانه دین از نظر نینیان اسمارت، بعد متافیزیکی یا اعتقادات متافیزیکی این دین توسط کالوپاهانه کاملا حذف شده، و اعتقادات در بودای اولیه صرفا اعتقاداتی مبتنی بر تجربه فراحسی معرفی شده است. از جمله چهار حقیقت، زنجیره علّی و ... که در این کتاب تمرکز نویسنده روی همین بعد اعتقادات غیر متافیزیکی و تجربی بودای اولیه است. به همین دلیل تمام تلاش خود را می کند که آموزه های حکمای اوپانیشادی را که متافیزیکی است، نقد کرده و بودا را در مقابل ایشان قرار دهد. او معتقد است که بودا برهمن(خدا) آتمن(نفس) را انکار کرد، اما نه به این معنا که وجود ندارند، به این معنا که متافیزیکی اند و تجربه در برابر متافیزیک ساکت است و آن را نه رد می کند و نه اثبات. اصولا پاسخ به این پرسش ها هم از نظر بودا دردی از بشر دوا نمی کند.

در این کتاب به بعد شریعت/ مناسک و فقهی بودیسم هم که در واقع به دو سطح خواص (راهبان دیرنشین و مراقبه رهروی) و عوام (دیانه غیر رهروی برای توده مردم) اختصاص دارد (متون وینیه پیتکه)، اشاره ای نشده؛ زیرا شامل سنت های دینی مهایانه، هینایانه و غیره دانسته شده است. بعد اسطوره ای نیز طبق مبانی نویسنده اصولا در بودیسم اولیه وجود ندارد. بعد مادی و ظاهری دین بودا (معبد و زیارتگاه و هنرهای مربوط به این دو از جمله نقاشی و مجسمه سازی) و بعد اجتماعی (نهادهای دینی، روحانیون دینی و سیاست و حکومت و جامعه) نیز مانند بعد مناسکی پرداخته نشده است. با مطالعه این کتاب به نظر می رسد که طبق استدلال ها و استنادات کالوپاهانه بعد تجربی عرفانی بودای اولیه اصیل ترین و درست ترین بعد این دین است و در درجه دوم نیز بعد اخلاقی آن که به نسبت انسان با انسان می پردازد. این دو هم البته به صورت کاملا تجربی و نه متافیزیکی مورد تاکید قرار گرفته اند.

هدف بودیسم اولیه نیروانه بوده و راه رسیدن به آن راه های هشت گانه. زندگی در معبد و ترک زندگی عادی برای راهبان و خواص؛ و زندگی بهتر در تولد بعدی برای توده مردم یا عوام. در واقع تمام انسان ها قادرند به نیروانه برسند، اما اگر زندگی عادی را ترک نکنند، سرعت رسیدن به نیروانه کند می شود و کاهش می یابد، در حالی که با زندگی در دیر، سرعت آن بسیار بیشتر می شود. (دینی دو سطحی است که یک هدف دارد اما برای دو سطح از مردم که این دو سطح در طول هم هستند).

 دکتر دیوید جِی. کالوپاهانه (   -1933)  کارشناس دین بودایی، متولد و ساکن سریلانکاست. از جمله کتاب های او می توان از فلسفه و فرهنگ بودایی، اصول روانشناسی بودایی، طریق درست، تحلیل تاریخی فلسفه بودایی، تفکر و آداب و رسوم بودایی نام برد. وی 9 جلد کتاب و بیش از سی مقاله نگاشته و همچنین نویسنده حدود 35 مقاله در مدخل های دایرةالمعارف بودیسم بوده است. فهرست این کتاب که برخی آموزه های بودایی و فلسفه بودایی را در خود دارد، شامل موارد زیر است:

پی گفتاری از جی. پی. مالالاسِکِرا، مقدمه نویسنده، بودیسم اولیه (پیش زمینه تاریخی، معرفت شناسی، علّیت، سه نشانه هستی، کرمه و سمسره، اخلاق و علم اخلاق، نیروانَه)، بودیسم متاخر (آغاز فلسفه مدرسی مهایانَه، تروَدَه، سروستی واده، شکل گیری مهایانه، تعالی گرایی مادیمیکَه و ایده آلیسم یوگاچارَه) پیوست یک: متافیزیک و بودا، پیوست دو: تاملاتی در مورد رابطه بین بودای اولیه و ذِن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۲
زهره شریعتی

خلاصه و بررسی کتاب فلسفه بودایی: یک تحلیل تاریخی

نوشته دیوید جِی. کالوپاهانه


مبانی نویسنده در بررسی آیین بودای اولیه

دیدگاه کالوپاهانه نسبت به آیین بودا، فلسفی است. البته نه فلسفه عقل گرا، بلکه فلسفه ای غیر متافیزیکی. پیش فرض مهم او در بررسی این دین، این است که بودا و حکمای اوپانیشادی هم دوره هستند. بنابراین آیین بودا واکنشی در برابر مبحث وحدت برهمن آتمن در اوپانیشادهاست که متافیزیکی است. بودا از نظر کالوپاهانه این مطلب را نه رد می کند و نه اثبات. او پرسش های متافیزیکی را بی پاسخ می گذارد و فلسفه ای کاملا تجربی از حس و فراحس انسان و عالم واقع ارائه می دهد. بنابراین نویسنده معتقد است که این آیین نه الحادی است و نه الهی.

روش و منطق آتمن و برهمن در اوپانیشاد چیست؟ تجربه فراحسی یوگیان و حکیمان اوپانیشادی به وحدت آتمن و برهمن اختصاص داشت و تجربه فراحسی بودا منجر به انقطاع احساس و ادراک و سپس نیروانه شد. اگر این تفاوت در محتوای تجربه هست، و ما هم از ماهیت این تجربه به طور فردی و شخصی هرگز آگاه نخواهیم شد و چه بسا محتوای تجربه ما متفاوت از این دو و یا هر کس دیگری باشد، با چه استدلالی بودا درست می گوید و اوپانیشادی ها غلط، یا برعکس؟ معیار قضاوت در درستی گفته کسی که نیروانه یا وحدت آتمن برهمن یا حتی محتوای تجربه عرفانی اسلامی و حتی مسیحی و یهودی را مطرح می کند چیست؟ اگر قرار است قضاوت کنیم، باید معیاری باشد. این معیار با توجه به بعضا تناقض و تفاوت های عمیق این تجربه های متنوع و متکثر، نتیجتا نباید نظر انسان یا انسانی باشد. چون محدودیت فهم دارد. باید به نقل متکی شد. کدام نقل؟ نقل انسان یا وحی؟ طبیعتا اگر به یک موجود متعالی معتقد باشیم که نسبت به انسان خالقیت داشته باشد، وی را معیار قرار خواهیم داد.

روش نویسنده در بررسی آیین بودای اولیه

نویسنده به روش تاریخی از آیین بودای اولیه تفسیر پوزیتیویستی ارائه می دهد. وی تمام آموزه های این دین را تجربی می داند؛ نه عقلی و نه نقلی. پوزیتویست ها معتقدند که فلسفه شان هم علمی است، زیرا علم مساوی با تجربه است و با گزاره های متافیزیکی یا مابعدالطبیعی کاری ندارد، زیرا غیر قابل اثبات از نظر صدق و کذب هستند. پس علمی نیستند. بنابراین نویسنده متعلق به دوران مدرن متاخر است. در واقع نویسنده به این روش ادیان متافیزیکالی چون ادیان ابراهیمی را مناسب دنیای مدرن و زندگی معاصر بشر نمی داند و تلویحا آیین بودا را مناسب روح دوران مدرن معرفی می کند. البته نویسنده معنای تجربه را هم توسعه داده است و تجربیات فراحسی را نیز به دلایلی قابل اثبات دیده که از نظر من استدلال های ضعیفی مثل این که دیگران و حتی برخی کودکان (در اثبات آموزه سمسره یا تناسخ) هم چنین تجربیاتی داشته اند ارائه می دهد، که عملا با اندازه گیری های علمی مدرن هم غیر قابل اثبات هستند. زیرا ما از محتوای دقیق تجربیات فراحسی حکمای اوپانیشادی، یوگی ها یا عرفا بی خبریم و تنها زبان الکنی توصیفاتی ارائه داده که مناقشات زبان شناختی و ساختاری هم در این باب موجود است.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۲ ، ۱۳:۴۱
زهره شریعتی