رالف والدو
امرسون
شاعر، مقاله نویس
تعالی گرای
آمریکایی، رالف والدو امرسون (1882- 1803) با اقتباس از فرهنگ هند، [لازم
نبود] تغییر زیادی در شعر خود به نام «برهما» انجام دهد، چرا که در اصل ریشه در
متنی خلاصه شده در مجله اش که در سال 1845 چاپ شده بود داشت. آن چکیده از ویشنو
پورانه
نوشته اچ.اچ. ویلسون
بود: «چه مخلوق زنده ای می میراند یا خود می میرد؟ چه مخلوق زنده ای حافظ است یا
محفوظ؟ هر یک از صفات هالک یا حافظ مربوط به شخص خود اوست، چنان که از خیر یا شعر
تبعیت می نماید.» «برهما» ابتدا در ماهنامه آتلانتیک در نوامبر
1857 منتشر شد، سالی که انگلیسی ها، آن را سال شورش و طغیان هندی نام نهادند.
امرسون می داند
برهمایی که دارد درباره اش می نویسد، اولین تشخّص منحصر به فرد از واژه «برهمن»
است. برهما وجود مطلق است، فاقد صفات، فاقد شکل و صورت، غیر قابل طبقه بندی یا
تقسیم، غیر قابل شناخت، و وجود حاضر در تمام عالم است که بی آن که تنفس کند، زنده
است و نفس می کشد. توصیه به جستجوگر خیر حقیقی در پایان شعر این است: «... و تو به
بهشت بازگرد.»
بهشت پاداش سهل و ساده ای است برای کردارهای نیک، حال آن که آن چه بدان نیامندیم،
انجام اعمالی عاری از نفس پرستی و خودپرستی است.
ویلیام باتلر
ییتس
سه هندی که دو تن
از ایشان بنگالی هستند، در زندگی شاعر، نمایشنامه نویس اتریشی، دبلیو. بی. ییتس
(1939- 1865) تاثیرگذار بوده اند. در دسامبر 1885 ییتس در گفتگویی در دوبلین در باب
فلسفه اوپانیشادی حضور
داشت، با عارفی به
نام موهینی مُوهُون چَتِرجی .
ییتس در مقاله اش با عنوان «راه معرفت» می گوید: «آه! که چه سال های زیادی
طول کشید تا از خواب غفلت برخیزم!» دقیقا 43 سال، چون وی شاید تنها شعرش را به
زبان انگلیسی، در 1928 نوشت که عنوان آن، نام یک هندی زنده را بر خود داشت:
«موهینی چترجی.»
تفسیر چترجی از زندگی
و عشق برای ییتس در 1885، به طور عجیبی ساده و بی تکلف بود: «هیچ چیز
درخواست مکن، زیرا آن را به دست می آوری، و بعد دیر یا زود نسبت به آن تنفر شدیدی
حس می کنی. مخصوصا در طلب عشق و محبت مباش. از موضع قدرت سخن بگو،
نه ضعف؛ امتلاء نه تهّیت؛ عطا کردن، نه گدایی. تنها با عشق ورزیدن [به دیگران] است
که می توانی محبت را به دست آوری. زندگی بزرگ ترین هدیه است، زندگی امتلاء است، نه
عشق.»
این اظهار عقیده
رسمی، ظاهرا ییتس را به طور شگفت انگیزی از آن خواب طولانی بیدار کرد. در سومین و
چهارمین رباعی
از «رباعیات و جملات قصار» (ژانویه 1886)، به نظر می رسد که وی بر فلسفه موهینی صحّه
می گذارد:
میل به هیچ چیز
نداشته باش، نه غم و نه شادی؛
هیچ مخواه، نه شب
و نه روز؛
حتی یک فرشته
غمگین یا مشتاقی هم
مگو: «بسیار
مشتاق دیدار توام.»
اشباح با لب هایی
جدا از هم رفتند
از سستی دیرهنگام
مرگ
چنان که من این خطوط
را خواندم
بر دروازه برهما:
«آنان با تمام وجود، روح را بر فراز خاکسترهای قلب خود حس کرده اند.»
اما ییتس هنوز در
طلب عشق بود. او شیفته ماود گانه بود.
وقتی ماود درخواست او را رد کرد و با جان مک براید
ازدواج نمود (یک دائم الخمر، بی دست و پا و خودستای لاف زن)،
ییتس بعد همین پیشنهاد را به دخترخوانده ماود، یعنی ایزولت داد،
اما او نیز به توصیه ماود پیشنهاد ازدواج وی را رد کرد. ویلیام توصیه خردمندانه
موهینی را نپذیرفت که وی را به عنوان یک «مرد جوان خوش قیافه با چهره ای مسیح
وار» توصیف کرده بود
[زیرا مسیح هرگز ازدواج نکرده بود]. [تنها] یک هندی به وی آموخت «همه اعمال و واژه
های موجب حرکت و انجام عمل بسیار کم مایه و مبتذل هستند.»
(البته منظور موهینی عمل به دوش کشیدن بار مسئولیت نفس و ضمیر خود بود.)
پیچ و تاب غربی
ای که ییتس به باور هندویی موهینی داد، [کاملا] مشهود است. ما باها و بارها زاده
می شویم، چنان که ییتس آن را تعبیر می کند: «کفن بر کفن پشته و جمع می گردد / گور
بر گور توده می شود» تا در نهایت عشق کامل را بتوان یافت. دلیل این
که عشق، امتلاء نیست، [بلکه] خودفریبی است، آن است که عشق، موکشه
(نجات یا رهایی از تغییر مدام جهان و چرخه زادمرد یا سَمسَره) است. موهینی چترجی با
لبخند پذیرای آن بود.
دومین فرد هندی
موثر در زندگی ییتس، رابیندرانات تاگور بود که تا سال 1930 با وی به صورت
متناوب مکاتبه داشت. او ترجمه شعرها و نثرهای تاگور را از گیتنجلی بنگالی پیدا کرد
و آن ها به قدر کافی خوب بودند که مشمول گزیده نظم و نثر کتاب آکسفورد شعر مدرن
گردند.
سومین هندی یک سُوامی بود
که اشعار او نیز در گزیده ادبی ییتس جای گرفت. با سوامی پوروهیت بود
که ییتس وارد قلمرو رازآمیز نمادگرایی و اساطیر دینی هندو شد. ییتس سوامی را در
سال 1930 ملاقات کرد و در ترجمه اوپانیشادها و دیگر متون مقدس سنسکریت با
وی همکاری کرد.
انتشارات فابر و
فابر این مجموعه را از طریق یکی از دفاتر مدیران خوبش، یعنی تی. اس. الیوت، به
صورت کتاب منتشر نمود که برحسب اتفاق، پیش تر در «مبادی الحاد مدرن» ییتس
را نیز به همراه جیمز جویس و دی.
اچ. لارَنس
به خاطر ایجاد تردید اخلاقی و ادبیات فاسد، به جهنم تبعید کرده بود! «مبادی
الحاد مدرن» عنوان مناسبی هم داشت: «تقلید از خدایان بیگانه».
پیش از ملاقات با
سوامی، ییتس در 1920 و دو سال پس از ویرانی جنگ جهانی اول، شعری سروده بود با
عنوان «دومین رجعت». او می نویسد: «اشیا خرد و تکه تکه می شوند؛ مرکز نمی تواند [آن
ها را] نگه دارد... ظهور [رجعت دوباره مسیح] نزدیک است... چه هیولای دهشتناکی... آیا
به سوی بِتِلهِم خمیده خمیده می آید تا تولد یابد؟» ییتس دیدگاه
سنت جان را
از رجعت ضد مسیح[دجّال]، به تصویری رعب انگیز از اَوَتاری از
ویشنو، نَرَ- سیمهَه (مرد
شیرنما) تبدیل می کند، هیولایی آخرالزمانی
که در پایان سال 2000 دوره تمدن مسیحی، به سوی گهواره کودک- مسیح می خزد. به عبارت
دیگر، ارزش های مسیحی در باب عشق و معصومیت، در مورد بشر به هدر رفته اند [بشر
ارزش این دو را درک نکرده است]. بتلهم به بِدلَم تبدیل شده است (در ریشه شناسی این واژه، بدلم فساد و تباهی تیمارستان بتلهم در
لندن است). نَرَ- سیمهَه بینوا یکی از 9 تجلّی ویشنو است که درمه را هر زمان که در یوگَه ها (دوره
های) متوالی [زمان] کاهش یافته باشد، دوباره بازمی گرداند. در این شعر یک اوتار هندوی کاملا شعورمند که ناجی دوره
(بشرهای شیرنما) است، در تصوّر مسیحی گونه ییتس به یک هیولای ویران کننده جهان
تغییر ماهیت داده است (با لمس ابوالهول).
در 1934، ییتس
غزلی جالب و عالی با عنوان «مِرو»
سرود. مرو یکی از کوه های اسطوره ای هندویی، و نمادی از درک معنوی است. قله
اِوِرِست
بلندترین کوه واقعی در دنیاست که از لحاظ ارتفاع مورد تحقیق و توجه زیادی قرار
داشته است. کدام بهتر است؟ ییتس نتیجه می گیرد: «هیچ کدام.» فتح معنوی مرو و فتح
زمینی و مادی اورست (زهد ورزیدن بر کوه مرو یا اورست) هر
دو موجب «ویرانی واقعیت» می
گردند. معنویت شرقی و تکنولوژی غربی، هر دو موهوم و موقتی اند. «پیش از سپیده دم/
عظمت و بنای شگفت آورش از بین خواهد رفت.»
پس چه چیز باقی
می ماند؟ اگر بتوان گفت این شعر پیامی دارد، پیامش چیست؟ «دومین رجعت» دقیقا پس از
جنگ جهانی اول نوشته شد، و «مِرو» 5 سال قبل از آغاز جنگ جهانی دوم. آیا ییتس
می خواهد بگوید [بالاخره] زمانی خواهد رسید که بشر از این امور درس بگیرد؟
تی.اس. الیوت
تاثیر هندی ها،
چه هندو و چه بودایی، در تمام آثار شاعر، منتقد و نمایشنامه نویس انگلیسی (متولد
آمریکا) تی. اس. الیوت (1965- 1888) قابل مشاهده است. به طور مثال سه شَنتی
(برکات صلح) که به وِیست لَند
(سرزمین بایر) نزدیک است، شعر طولانیِ (سروده در 1920) الیوت را عملا به یک
اوپانیشاد تبدیل می کند، چون در سنت هندی تنها اوپانیشادها اجازه
دارند که به دعای خیر سه گانه ختم شوند. چنان که الیوت بریهَدآرَنیَکَه – اوپانیشاد را تایید و
تصدیق می کند، توصیه های پَرَجاپَتی را
به سه نوع شکل ذی شعور که نزد او چون مریدان و پیروان آمده اند، تغییر می دهد:
خدایان، ضد خدایان، و بشر. در متن سنسکریت اصلی، پرجاپتی به خدایان توصیه می کند
که منظم و منضبط باشند و خویشتن داری پیشه کنند، زیرا خدایان [ذاتا] تمایل به
تکبرورزی دارند؛ و از ضد خدایان می خواهد که مهربانی و رافت
بورزند، زیرا به خشونت و شرارت میل دارند؛ و از بشر خواسته است تا بخشنده باشد،
زیرا گرایش بشر این است که خویش را قربانی خودخواهی خویش کند.
الیوت این ترتیب
را بدین صورت تغییر می دهد: دَتَّه
(بخشش)، دَیَدبوَم(مهربانی)، و دَمیَتَه(خویشتنداری). وی ترتیب شَسترَه ها(قوانین) را عوض کرده است، اما خود شستره ها به بهترین وجه حفظ شده و
دست نخورده باقی مانده اند. هرچند به نظر می رسد این شعر طولانی واژه هایی از یک اوپانیشاد
در خود دارد، اما در حقیقت اوپانیشاد نیست، بلکه توسط یک مومن به مسیحیت،
جرح و تعدیل یافته است.
در 1944، بخش «کشتی
روی خشکی» از «چهار کوارتت»،
توصیه کریشنَه
به آرجونَه را در میدان جنگ کوروک شِتره بیان می کند: «به نتیجه کار فکر مکن.»
شاید خطاب الیوت در این قسمت، با سربازان دشمن در جنگ انگلستان است (الیوت در جنگ
جهانی دوم یک نگهبان ARPاز جمله نگهبانانی که داوطلبانه هنگام شب میان مردم اعلام
خاموشی می کردند تا از حملات هوایی در امان بمانند بود). آیا او سعی داشت بگوید انسان می بایست
بجنگد، اما در عین حال فراموش کند که جنگ برای نجات دموکراسی از [خطر] نازیسم و
فاشیسم است؟ وی با تردید تامل می کند: «من گاهی اوقات از منظور کریشنه حیرت می کنم
که می گوید: ... پیش بروید... اما وداع نکنید ای دریانوردان.» شاید نه حتی آن،
بلکه فقط خداحافظی کنید. چه کسی می تواند بگوید آیا وداع ما خطی است (در فهم غربی
از زمان) یا دَوَرانی (در
فهم شرقی، کرمه) ؟
الیوت تردید
مشابهی را در 1943 در شعر خود به نام «تقدیم به هندی هایی که در آفریقای جنوبی
مردند» بیان می دارد. این شعر به درخواست دوشیزه کورنلیا سورَبجی به
خاطر کتاب ملکه مری برای هند
نگاشته شد:
... عمل
اگر ما و شما
نباشیم، هیچ ثمره ای ندارد
بدان، در زمان داوری
پس از مرگ
[خواهی دانست] آن
چه را که نتیجه عمل است.
در 1950 ، در
کوکتل پارتی
سِلیا کاپلِستون (که به خاطر بی عفتی ها و زناکاری هایش وی را بسیار گناهکار می دانستند)، نزد سِر
هارکورت رایلیِ روانپزشک می رود تا شخصیت و رفتارش را تحلیل
کرده و به او توصیه یا نصیحتی نماید. دکتر به وی می گوید:
آرام باش دخترم،
رستگاری [از
گناه] را با سخت کوشی تمرین کن.
واژه های بودا به
یکی از پیروانش آناندا این بود: «سو کَروهی دیپَم اَتّانو(فانوس خود باش، و نیروانه خود را تمرین کن.)»
تفاوت میان «رستگاری» و «نیروانه» بسیار زیاد است. رستگاری خودامتلائی پس
از خودکاوی را پیشنهاد می کند؛ و نیروانه به طور ضمنی دلالت بر خودخاموشی و
اطفاء امیال خود دارد. چه نوع خودخاموشی ای را می توان در راهروهای شلوغ یک کوکتل
پارتی به دست آورد؟! اگر شعرهای الیوت را در دوره های مختلف باهم مقایسه کنیم،
آشکار می گردد که او با [استفاده از] استعاره ها و صور خیال از هر دو سنت فلسفی
غرب و شرق، نمودار کیهانی
دنیای خویش را خلق می کند.
نگهبانانی که در طول جنگ جهانی دوم، داوطلبانه هنگام شب
میان مردم اعلام خاموشی می کردند تا از حملات هوایی در امان بمانند. م