فصل 3: علّیت
بودا مدعی بود که وقتی در جستجوی ماهیت اشیا بود، یکپارچگی فرایند عِلّی را کشف کرد. او با فهم و شناخت الگوی علی، علت امیال آلوده کننده را شناخت و به آزادی دست یافت. یکی از مهم ترین گفتارهای بودا در مورد علیت است. قبل از بودا و در زمان بودا، نظریه های متافیزیکی بسیاری حاکم بر فضای فلسفی هند بود. حتی مفهوم علیت نیز متافیزیکی تفسیر می شد. سه نظریه اصلی در باب علیت وجود دارد: خود علیتی، علیت خارجی، ترکیب خود علیتی و علیت خارجی.
نظریه اول را مکتب جوهرگرا (ذات گرا) مطرح کرد که واقعیت خود یا آتمن را پذیرفت. تلویحا علت فاعلی هر عاملی بیرون از خود را انکار می کند. نظریه دوم را طبیعت گرایان بیان کردند که واکنشی در برابر متافیزیک ایده آلیست جوهرگرایان بود و معتقد بودند که کارکرد پدیدارها معلول طبیعت ذاتی آن هاست. نظریه سوم هم تلاشی در ترکیب دوتای اول است که جینه ها مطرح کردند. البته پیش فرض های متافیزیکی دو نظریه اول را هم به همراه دارد. به نظر می رسد نظریه بودا در مورد علیت، متاثر از نظریه دوم است. اما از دو جنبه مهم با آن متفاوت است:
1. نظریه بودا برخلاف طبیعت گرایان تنها در مورد علیت مادی نیست. او الگوی علی را در قلمرو روانی، اخلاقی، اجتماعی و معنوی نیز جاری و ساری می داند. اما طبیعت گرایان می گویند هرچیزی تابع علیت مادی است.
2. طبیعت گراها معتقدند اصل طبیعت ذاتی مقدرشده است و جبری است و هیچ چیز نمی تواند فرایند طبیعت را تغییر دهد، اما بودا اصل علی را تقریبا یک نظریه مشروط دانستند.
در گفتار بودا در مورد علیت، وی 4 ویژگی علیت را ذکر می کند: عینیت، ضرورت، ثبات و شرطیت. این چهارتا در تمام ارتباطات علی حاکم بر پدیدارها وجود دارد. اولی رد ادعای برخی فیلسوفان ایده آلیست سنت اوپانیشادی است که می گوید علیت ساخته ذهن است و عینیت ندارد. اما از نظر بودا علیت به اندازه هر چیز دیگر واقعی است.
دومی و سومی بر فقدان استثنا یا در واقع وجود نظم تاکید می کند. یعنی دسته خاصی از شرایط، معلول خاصی را سبب می شود نه چیزی کاملا متفاوت. در واقع رخدادهایی که ما تصور می کنیم تصادفی رخ داده اند، در واقع به دلیل نادانی ما از الگوی علی حاکم بر آن هاست. شرطیت به مراتب مهمتر از قبلی هاست، زیرا موجب دوری از افراط و تفریط می شود. یعنی نه جبرگرای مطلق است نه به پیش فرض صدفه گرایی معتقد است. بودا بر این ویژگی زمانی تاکید کرد که مکتب جبرگرایی اجیویکه و صدفه گرایی نظریه های حاکم بودند.
در واقع برداشت بودا از علیت، حقیقتی درباره جهانی است که بودا مدعی کشف آن بود و بعد آموزه اصلی بودیسم شد. این برداشت پاسخی به نظریه خلودگرایان جوهرگرایی بود که خود را ثابت و تغییر ناپذیر می دانستند و هم به نظریه غیرجوهرگرایان نیست گرا که یکپارچگی را مطلقا انکار می کردند. بودا گفته است برای کسی که پیدایش اشیا جهان را از راه بینش درست ادراک می کند، اعتقاد به نیستی رخ نمی دهد و برای کسی که از بین رفتن اشیا جهان را از راه بینش درست ادراک می کند، اعتقاد به هستی رخ نمی دهد.
یکی از ویژگی های مهم این برداشت بودا از علیت، فقدان پیش فرض های متافیزیکی است که عموما در نظریه های عقلی علیت یافت می شود و در مکاتب فلسفه هندی متاخر وجود دارد. اما بودا توانست بدون در نظر گرفتن یک پیش فرض متافیزیکی، یک نظریه تجربی در مورد علیت ارائه دهد. معرفت به علیت، معرفت به حقیقت است. گفتار بودا این است: کسی که علیت را ادراک می کند، درمه را ادراک می کند. در واقع هیچ چیز از تجربه بیرون نمی ماند و هرچیزی در جهان در چارچوب علیت مد نظر بودا قرار می گیرد. (زنجیره علی دوازده گانه)
تولد مجدد علت رنج است و ناگزیر با نابودی و مرگ هم پیوند خورده، پس هدف زندگی دینی اجتناب از تولد آینده یا شدن آینده است. چگونه؟ بر طبق فرایند علی، وقتی فهم درست جایگزین نادانی شود و حذف تشنگی و خواسته ها که منجر به عدم دلبستگی می شود، فرایند زادمرد را متوقف می سازد. بی مرگی و نامیرایی، یعنی بی تولدی. بی مرگی هم نتیجه نهایی دستیابی به روشنی یافتگی و حذف تشنگی است. نتیجه بودگی دستیابی به شادی و خوشی ابدی و کامل است.