مدرنیسم و رمانتیسم
چنان که دیده شد، در مورد محتوای واژه مدرن اختلاف کم نیست. به گمان برخی از پژوهشگران در سده شانزدهم، رویارویی مسائل تازه با سنت های کهن، تبدیل به مهم ترین دلالت ضمنی واژه مدرن شد که از حدود سال 1460 در زبان فرانسوی به کار می رفت. این معنای ضمنی واژه مدرن، تا امروز همراه با معنای اصلی آن یعنی کنونی و امروزی باقی مانده است. واژه مدرن به پشتوانه داشتن چنین پیشینه ای از زبان فرانسوی به زبان های انگلیسی و آلمانی وارد شد و به تدریج، واژگان مدرنیست و مدرنیزه در سده هجدهم در آثار روشنگران، و واژه مدرنیته در سده نوزدهم، پدید آمدند. شاتوبریان[1] در 1849 در خاطرات آن سوی گور واژه مدرنیته را احتمالا برای نخستین بار به معنای «تازگی مسائل اجتماعی ای که با آن ها رویاروییم» به کار برد. واژه چندان مورد استفاده نبود تا در پایان سال 1863، شارل بودلر معنایی دقیق تر از آن را پیش کشید؛ معنایی که دیگر به جنگ با گذشته ها خلاصه نمی شد. واژه مدرنیته که شاتو بریان به کار برده بود، ریشه در مفهومی رمانتیک داشت. رمانتیک ها این مسأله را مطرح کرده بودند که «ما باید به روزگار خودمان تعلق داشته باشیم.» استاندال[2] این نکته را مورد توجه قرار داد و در رساله راسین و شکسپیر نوشت «رمانتیسم هنر امروز است، و به مردمانی امروزی تعلق دارد، در حالی که کلاسیسیسم به اجداد آن ها تعلق دارد.»[3]