مایکل کَریدِرز
کریدرز می گوید افسون بودا پس از 2500 سال در ما کارگر است و نه تنها در ما، که حتا در پیشتازترین اندیشمندان امروز فرهنگ غرب از جمله کلود لوی اشتراوس. چرا؟! بودا که در دیار شرق و در نیمه های هزاره اول پیش از میلاد در شرایطی کاملا متفاوت و بیگانه از روزگار معاصر می زیست، چه دارد که امروز و اکنون برای دنیا ما به ارمغان آورد؟ برای دستیابی به تعالیم بودا چیزی بهتر از اثر والپوله راهوله به نام «آنچه بودا تعلیم داد» (1967) نیست. دفاعی جانانه از آیین بودا از چشم انداز راهی که خود عملا از این تعالیم پیروی می کند و بر سنت تروده استوار است.
کریدرز اعتقاد دارد شخصیت تاریخی بودا و تعالیمی که برای نجات بشر آورد منحصربه فرد بوده است. وی در پاسخ به این سوال که چرا بودا جهانی شد، می گوید «به دلیل این که آنچه را یافت در مفاهیم جهان شمول ریخت.» البته یافته های او تنها اندیشه هایی به زبان پالی نبود، بلکه محتوا و معنای جهان شمول آن برای گسترش آیینش کافی بود. بودا توجهی به عقل و نقل و شهود اوپانیشادی نداشت. طبقات اجتماعی هندویی (کاست) را انکار کرد و معنی تازه ای از انسان برای جامعه آورد.
به اعتقاد کریدرز آموزه های بودا انتزاعی، عام و جهان شمول است و انفعال بودیسم نیز به همین دلیل انتزاعی و کلی بودن است. پس هر دینی می تواند خود را با بودیسم سازگار کند؛ چون در نهایت سادگی خودش را بیان کرده است.
تعالیم بودایی تجربه گرایانه است. نه عقلی و نه نقلی یا شهود اوپنیشادی. تجربه باطنی اساس این دین است و تفسیر کریدرز از آن عمل گرایانه (پراگماتیست) به نظر می رسد. منظور از عمل نیز چیزی جز تجربه نیست. قالب تجربه نیز غیر بومی (آن لوکال) و عام است. مولفه های الهیاتی ندارد و از قید هر واژه ای خنثی است. متافیزیک بودا چنان نحیف و کم حجم است که شاید دلیل گسترش جهانی آن نیز همین باشد.
بودیسم فلسفه به معنای راه زیستن و سبک زندگی ای دارد که مبتنی بر مفاهیم تجربی است. به نظر نویسنده بودا یافته های جهان شمول را به زبانی جهان شمول بیان کرده است. تصویر کریدرز از بودیسم، رنگ الحادی دارد و آن را دینی روان شناختی می داند. در اوپانیشادها خود فردی مطرح است، و بودا خود را نفی می کند. اصل علیت نیز تجریدی است نه مبتنی بر دلایل و مفاهیم دینی. بودیسم یک دین انسان گرای فراتاریخی به نظر می رسد. مواجهه کریدرز با متون مقدس بودایی یک مواجهه درون دینی نیست، بلکه غیر دینی و سکولار است و از این متون به عنوان سندی برای بررسی و شناخت بودیسم اولیه استفاده می کند. روش وی نیز تا حدودی پوزیتیویستی است.
او معتقد است بودا یافته های فراتاریخی خود را در قالبی جهانی ریخته، چون به جهانی شدن می اندیشیده است. او رنج را اصل گرفته که در زندگی هر بشری به چشم می خورد. رنج فارغ از معانی ساده، ابتدایی و عرفی اش، به یک معنا به دلیل ناپایداری، گذرا بودن و سیلان داشتن همه چیز در جهان است. چنان که بودا خود مثال می زند که انسان یک رودخانه را دو بار نمی بیند. علت این ناپایداری لحظه به لحظه نیز میل به بودن یا زیستن است. مراقبه اما برای رفع میل به هستی کافی نیست. برای نجات باید علاوه بر مراقبه، نسبت به این امر نیز آگاهی یافت و نادانی را از بین برد. هرگاه انسان با درون بینی به این معرفت رسید که چیزی جز ذراتی ناپایدار در جهان نیست و اشیا را چنان که هستند مشاهده کرد، اشراق باطنی روی داده است. یعنی به واقعیت وجود خود، چنان که هست دست می یابیم و این میل از بین می رود. کریدرز می گوید همین مساله نشان دهنده عمل گرایانه بودن راه بودا به معنی تجربه گرایی است. یعنی یک بودایی حقیقت وجود را با روش باطنی و توجه به اصل مراقبه در سنت های بودایی می یابد.
برخی می گویند واقعیت دو سطح دارد: قراردادی و نهایی. رنج در واقعیت نهایی و در نهانی ترین بخش وجود رخ می دهد. پس برای نجات باید با مراقبه و اخلاق و معرفت با نهانی ترین لایه وجود روبه رو شویم. اگر مشکلات را در آن جا حل کردیم، دیگر تولد بعدی نداریم.
البته ممکن است کسی نظر وی را نفی کند و مدعی شود که نویسنده با پیش فرض جلو آمده است، اما به هر صورت، هیچ کتابی هم خارج از پیش فرض نیست. کریدرز برای نتیجه گیری خود، روزگار بودا را بازسازی نموده است، زیرا معتقد است فرد بخشی از جامعه و تاریخ است، پس باید فضای آن دوره را بازسازی کرد. بدین منظور می توان از واژه ها و اصطلاحات موجود در متن دینی که دو پهلو هستند استفاده نمود. بنابراین کریدرز لزوما باید معتقد باشد که سرشت انسان ها مشترک است و می توان قالبی جهانی برای یک آموزه یافت. بودیسم نیز سعی کرده خود را در سطح روان شناختی نگه دارد و توقف در این سطح، یعنی جهانی شدن دین.
پیام نویسنده این است که دین بودا برای این روزگار هم حرف اول را می زند و جذابیت امروزش نه به به خاطر تغییرات این کیش در فرقه ها و سنت های بودایی، بلکه به دلیل تعالیم بودیسم اولیه است. چون سنت ها ویژگی اولیه را ندارند. مبنای وی برای بررسی آیین بودا مدرن و تجربی است و بودیسم اولیه را به صورتی کاملا روان شناختی بررسی کرده و روش وی منجر به این نتیجه می شود که آیین بودا یک دین الحادی است.