آموزه های بودا (7)
انکار روح فردی
مشهور است که بودا گفته که در درون شخص روح یا نفس فردی و چیزی که متعلق به قلمرو متافیزیک باشد، وجود ندارد. اما به نظر می رسد که دغدعه اصلی او با توجه به زمینه تفکر اوپانیشادی این بوده است که هیچ وجود ثابت ابدی در شخص وجود ندارد که از شخصی به شخص دیگر منتقل شود. بنابراین انکار نفس به طور کلی یکی از تفسیرهای این ادعا می شود و تفسیر دیگری نیز وجود دارد که بودا صرفا نفس ثابت و بدون تغییر را که تفکر اوپانیشادی بر آن تاکید دارد، نفی می کند. اگر به پنج بخش وجودی انسان نیز دقت کنیم به بخشی برخورد می کنیم که بسیار شبیه به نفس فردی است که در ادیان و مکتب های دیگر مطرح می شود.
نفس در ادیان و مکاتب دیگر، چه ثابت و بدون تغییر شمرده شود و چه متغیر، یکی از ویژگی های اساسی اش آگاهی است و نزد بودا نیز یکی از پنج بخش وجود انسان آگاهی است. از طرف دیگر این آگاهی به عنوان یکی از بخش های وجود انسان نقش مهمی در تولد دوباره انسان بازی می کند و بعد از مرگ به کالبد دیگر منتقل می شود که این نیز می تواند نحوه ای از انتقال نفس در بحث تناسخ که در تمام سنت های فرهنگ هندویی برجسته است، به حساب آید. البته در اندیشه بودایی این مساله مطرح است که این آگاهی بعد از انتقال به کالبد جدید باقی نمی ماند و بعد از اثرگذاری و پدید آوردن حواس جدید از بین می رود. اما این مساله نیز می تواند توجیه خاص خود را داشته باشد که نفس نابود نمی شود، بلکه از یک حالت بسیط که به چیزی تعلق ندارد، به حالتی گسترده در سراسر بدن در می آید و تعلق و تدبیر خود را بر سراسر بدن اعمال می کند. بنابراین انکار نفس در اندیشه بودایی امری نیست که بتوان در مورد آن قاطعانه حکم کرد.
به هر حال، بودا ادعا کرد که وجود انسان از پنج اسکنَدَه یا اجزا درست شده است. بدن، احساسات، ادراک، امیال و آگاهی، انسان ها به خاطر فرایندی که وجود آن ها را پدید می آورد و به رشد و تکامل شان می انجامد، زنجیره علّی که به قانون ایجاد مشروط مشهور است، در چرخه تولد و مرگ گرفتارند. بر طبق این قانون، هر حالت از وجود به وسیله حالت دیگری ایجاد می شود که بدون واسطه قبل از آن قرار می گیرد و آن نیز به نوبه خود سبب حالت بعدی می شود. یک وضعیت با حالتی متفاوت از وضعیت دیگری پدید می آید که آن نیز از وضعیت قبلی خود پدید آمده است. سرمنشا زنجیره علت و معلول ها نادانی است که منجر به پیدایی زنجیره علت ها و معلول های بعدی می شود: تمایلات یا کرمه سازها، آگاهی، نام و شکل (یا شخصیت فردی)، اندام های حواس پنج گانه و ذهن، دیگر اشیا که متعلق حواسند، (خودها یا اشیا)، احساس، تشنگی، دلبستگی به وجود، فرایند صیرورت و تبدیل، حالت تدریجی وجود (هر یک بی شباهت به حالات پیشین است) و رنج بشر (دوکّه).
در واقع آن چه بودا آن را نفی و تقبیح می کند مجرد جسم نیست، انانیّت است که جسم فقط نمایش آن محسوب می شود؛ و چنان که نفی جسم به نفی انانیّت نمی انجامد، نفی انانیّت هم لزوما به نفی جسم نیاز ندارد، بلکه مستلزم نفی تعلق به آن و لوازم آن است. البته انانیت که حاصل ترکیب اجزا و شامل جسم، حس، ادراک، شعور غریزی، و عقل می شود، مثل هر ترکیب دیگر که در عالم هست، محکوم به فساد و انحلال است و در این میان جایی برای وجود روح فردی باقی نمی ماند.