روشن شدگی
سیذارته با باز
یافتن سلامتی، خودش در طلب حقیقت به راه افتاد. به نقطه ای که رسید از جاده اصلی
خارج شد و در پای درختی که اکنون به درخت بودی یا معرفت و علم معروف است، به صورت
چهار زانو نشست و با خود عهد کرد تا به روشن شدگی نرسد از آن جا برنخیزد. متون
اولیه گزارش می کنند که این تجربه سیذارته با وسوسه ماره همراه بود که نمی خواست وی
به هدف خود برسد. سیذارته با غلبه بر ماره شب را در کنار درخت در مراقبه ای عمیق
به سر برد. در اثر بینش هایی که از این معرفت پدید آمد، ناگهان به علت تناسخ و
بازپیدایی آگاهی یافت. او راز رنج انسان ها را یافته بود و به روشن شدگی رسیده
بود.
وی مصمم بود تا هم حقیقت نهایی پدیده ها و هم هدف نهایی از هستی را درک کند. او دریافت که مرگ و تولد دوباره موجودات تحت تاثیر ویژگی اخلاقی کردارهای پیشین آن ها تعیین می گردد. مطابق متون مقدس، طبیعت نیز در مقابل این رویداد خطیر واکنش نشان داد. زمین به جنبش درآمد، نسیم دلپذیری وزیدن گرفت، آسمان شکوفه باران شد. تمامی موجودات زنده مسرور بودند، تنها ماره افسرده بود، زیرا قدرت او درهم شکسته شده بود. از آن پس بودا (به معنی راه یافته و به روشنی رسیده) در تفکر آرام باقی ماند، و به این نتیجه رسید که برای تبلیغ تعالیم نجات بخش خود اقدام کند. اگرچه ماره او را وسوسه می کرد تا در جایگاه خویش بماند و بدون مشغول کردن خود به وظیفه ملال انگیز تبلیغ مردمان و بنیانگزاری آیینی که آن ها را به راه شریف هدایت کند، در آرامش نیروانه ناپدید گردد، اما بودا این پیشنهاد خودخواهانه را رد کرد. آموزگار بزرگ، خود را به شهر مقدس بنارس در کنار رودخانه گنگ رساند تا تعالیم خویش را در آن جا تبلیغ کند.
یکی از ویژگی های جالب توجه در روایات مربوط به روشنگری بودا، نوع مراقبه ای است که وی بدان مبادرت می ورزید. مراحل دیانه در تطهیر ذهن از تمامی تصورات و اندیشه های سرگردان تاثیر دارند. با دنبال کردن مراحل دیانه، قدیس یا ارهت بودایی می تواند سطحی عالی از آگاهی را به دست آورد. این تمرین مراقبه، یکی از فنون گوناگونی است که به نام یوگا مشهور است، یعنی نیروهای فکری و جسمی را مهار کردن، و با تسلسل فراگشتی تفکر که در جاهای دیگر دنیا عرفا تجربه کرده اند شباهت هایی دارد. تجربه بودا البته هیچ اشاره ای به خداوند را در بر نمی گرفت.
تجربه او تنها یک تجربه عرفانی صرف نبود، بلکه درون بینی اش با وجود اتکا به سطحی متعالی از آگاهی، در قلمرو تجربه عادی نیز کاربرد داشت. طریقی که طی آن بودا در طی مرحله بیداری خویش علل رنج را درک کرد، بر مرتبه ای دلالت می کند که بر مبنای آن، به واسطه سرگردانی ها و تاملات پیشین و از طریق ارزیابی منتقدانه اش از آموزه هایی که از راهبان دیگر شنیده بود، اندیشه های فلسفی را که در برهه ای خطیر پویا شده بودند، تکامل بخشید.
بودا کاربرد و برداشت نوینی از عقاید روزگار خویش را عرضه کرد. مفهوم تناسخ، کرمه و امکان رهایی از سمسره که در آن هنگام عمومیت داشت و وی آن ها را پذیرفت، و علل و معلول های جهان تجربی مورد توجه او قرار گرفتند. از این نظر بودا فرزند روزگار خویش بود. این بود که تعالیم وی ترکیب منحصر به فرد قدرت فکری با تاکید عملی بر اهمیت تجربه درونی بود.