فلسفه بودایی (10)
فصل 7: نیروانه
اکنون مقدمات بررسی هدف آیین بودای اولیه فراهم شده است. بسیاری از دانشمندان در این مورد نوشته اند و نظر داده اند، که تازه ترین نظر را در ادبیات تفسیری، یوهانسون در کتاب روان شناسی نیروانه ارائه داده است. او در مقدمه کتابش می گوید که مشهور این است که نیروانه هدف بودیسم است و کسی که به آن رسیده، اَرهَت خوانده می شود. اما اختلاف نظر از این جا به بعد است و دلیلش این است که هر دانشمندی یک لایه متفاوت از این مفهوم را بررسی کرده و آن را به دیگر لایه ها تعمیم داده است.
اما به نظر کالوپاهانه یوهانسون هم تفسیر کهن از نیروانه را معتبر دانسته است. به نظر نویسنده تفسیرهای نادرست از نیروانه عمدتا معلول این واقعیت است که مفهوم نیروانه در بودای اولیه در پرتو آموزه های دیگری چون علیت، کرمه و سمسره بررسی نشده، بلکه به صورت جدا و انتزاعی از دیگر مفاهیم مورد بررسی قرار گرفته است. اگر نیروانه را در بافت و کانتکست واقعی خود مطالعه نکنیم، در دام این تفسیرهای نادرست می افتیم.
نویسنده نیروانه را در پرتو تجربه گرایی آیین بودای اولیه بررسی کرده و برای اجتناب از اشتباه و خلط مبحث، مفهوم آن را با توجه به دوجنبه اصلی مورد بحث قرار داده است: نیروانه ای که ارهت در این زندگی به آن دست می یابد؛ و نیروانه ارهت پس از مرگ. توصیف نیروانه در اتی وتکه در این باب راهگشاست. نیروانه همراه با باقی ماندن بنیاد، یعنی نیروانه ای که در این زندگی به دست می آید و دوم نیروانه بدون بنیاد یا نیروانه ارهت مرده.
ماهیت دستاوردهای ارهت زنده
بالاترین شکل مراقبه یوگی اوپانیشادی ها یکی شدن آتمن با برهمن یا خود فردی با خود جهانی یا واقعیت کیهانی بود. اما بالاترین شکل مراقبه یوگی که بودا به آن دست یافت، حالت انقطاع ادراک و احساس بود. نیل به این حالت نتیجه مراقبت شدید ذهنی یا تربیت ذهن است. پس در این حال نمی توان گفت که ارهت چیزی را ادراک می کند، او تنها از جذبه آرامش و سکون لذت می برد. اما این جذبه موقتی است و یوگی پس از لحظاتی به حالت عادی برمی گردد. بودا و دیگر ارهت ها به این شکل خاموشی رسیده اند. بودا دقیقا قبل از مرگ به این حالت دست یافت، شاید برای آن که بر دردهای شدید مرگ غلبه کند. فرزانه ما رها از میل و با آرامش مرد، با ذهن فعال درد را تحمل کرد و از دنیا رفت. آزادی ذهن مانند خاموشی یک چراغ است. پس درست نیست که حالت آگاهی در بالاترین حال مراقبه یوگی را نیروانه یا پری نیروانه (نیروانه ای که با مرگ به دست می آید) بدانیم.
نظر بودا درباره مرگ
مرگ بزرگ ترین اتفاقی است که انسان باید در این جهان با آن روبرو شود. همان طور که ناپایندگی، ناخشنودی و ناجوهریت در کسی که بر امیال خود غالب شده دلهره یا اضطراب ایجاد نمی کند، پس حتی مرگ هم بر او غلبه نمی یابد. نگرش ارهت به مرگ چنین است. پس ماهیت نامیرایی چیست؟ بی تولدی مجدد. انسان با ریشه کنی امیال و در نتیجه آزادی، اصولا به زندگی پس از مرگ علاقه ای نخواهد داشت.
کسانی که امیال، زندگی شان را رقم می زند، روندگان در امتداد رود وصف شده اند. اما کسانی که امیال زندگی شان را رقم نمی زند، همه امیال را فرونشانده اند و برخلاف رود حرکت می کنند، یا ثابت مانده اند یا از سیلاب هستی گذر کرده اند. حرکت برخلاف جهت رود یا ثبات یا گذر از رود، به دلیل فهم درست دنیا و فقدان میل به دنیا ممکن است. چون نیلوفری که آلوده کننده محیط آن را نیالوده است.
توصیفاتی از قدیس یا ارهت آزاد شده از رنج در اودانَه وجود دارد که تقریبا همه دانشمندان بودایی برای اثبات وجود واقعیت توصیف ناپذیر متعالی در آیین بودا آن را به کار برده اند. اما این ها تنها توصیف نیروانه به عنوان حالتی در مقایسه با سمسره اند.
فرق انسان معمولی با کسی که به نیروانه دست یافته را به روش زیر می توان فهم کرد: کسی که جسمش ضعیف است کمترین شوک الکتریکی رعشه براندامش می اندازد، اما کسی که جسمش قوی است با چنین شوکی بی اعتنا باقی خواهد ماند. ذهن ضعیف و تربیت نشده هم دلهره دارد، اما ذهن سالم و کنترل شده در مواجهه با از دست دادن یا به دست آوردن، خوشی یا ناخوشی که معمولا موجبات دلهره را فراهم می کند، باثبات باقی خواهد ماند. (در میان بسیاری از عرفا یا بزرگان دینی، چنین حالتی مشاهده می شود) با ریشه کنی امیال (تشنگی)، هیچ چیز در این جهان او را نگران نمی کند و سبب رنج او نمی شود: روز و شب، تولد و زوال و مرگ، آمدن و رفتن و ...
نیروانه نشانه پایان کامل تشنگی است. نه این که شخص شادی و رنج را تجربه یا حس نمی کند، حس می کند؛ اما فرد در برابرش بی حرکت و با ثبات است. اما کسی که به انقطاع احساس و ادراک رسیده، شادی و رنج را حس نمی کند، پس نیازی هم به تلاش برای بی تفاوت بودن در برابر این مسائل ندارد، زیرا در این حال با جهان خارج تماس ندارد. در نیروانه فرد به ماهیت تماس معرفت دارد و به همین دلیل بی اعتنا و بی حرکت است. اما در انقطاع فرد چنین معرفتی ندارد، پس احساسی هم نسبت به آن ندارد. اگر کل زمین بلرزد، او بی حرکت خواهد بود. در توصیف اودانه در تبیین توانایی بی حرکت بودن ارهت از اشاره به قطع ادراک و احساس اجتناب شده است. با این که بین این دو حالت شباهت هست، اما فرق مهمش این است که ارهت نسبت به حال خویش آگاه است، اما یوگی ای که به انقطاع ادراک و احساس رسیده است، به هیچ چیز آگاه نیست، زیرا فعالیت های ادراکی موقتا به حال تعلیق درآمده اند. او مانند یک مرده است، الا این که در مورد مرده امیال و جسم و کلام و روان وجود ندارد و همه خاموشند، اما کسی که ادراک و احساسش خاموش است، حیاتش به پایان نرسیده و حواس از بین نرفته اند. (لوازم احساس موجودند. در این جا شباهتی میان سکر و صحو در عرفان اسلامی و نیروانه بودایی دیده می شود).
فرق بین این دو بسیار مهم است. قدیس یا ارهت که به نیروانه رسیده، می تواند با وجود احساس خوشی یا رنج، جلوی پیدایش دلبستگی یا تنفر (حب و بغض) را بگیرد، اما یوگی در انقطاع ادراک و احساس اصلا خوشی یا رنج را احساس نمی کند. مهم ترین جنبه نیروانه، نیروانه ارهت مرده است که بسیار هم نادرست فهم شده و در نتیجه نادرست تفسیر شده است. در اتی ووتکه با اشاره به حالت ارهت مرده، اصلا به بقای او اشاره نشده، اما تفسیر به بقای ارهت شده است. این سوال که ارهت پس از مرگ وجود دارد یا نه، به طور مطلق وابسته به واقعیات معرفت شناختی است. در بودای اولیه گفته شد که آینده مبتنی بر تجربه حال یا گذشته است که به صورت استنتاجی به دست می آید. بنابراین طبق آموزه کرمه و سمسره در بودیسم، یک موجود به دلیل نادانی، میل و تشنگی و در نتیجه دلبستگی دوباره زاده می شود. آزادی یا نیروانه هم عبارت از ریشه کنی تشنگی و عدم دلبستگی است. پس تنها چیزی که با قطعیت در مورد آینده ارهت پس از مرگ می دانیم، این است که تولد مجدد نخواهد داشت و این معرفت است که در لحظه روشنی یافتگی، به ذهن ارهت خطور می کند.
اما این پاسخ بودا روح بشر را که آرزومند نامیرایی و جاودانگی است ارضا نمی کرد. کسی از بودا پرسید که پس از مرگ برای ارهت چه اتفاقی می افتد؟ بودا گفت: نه دوباره زاده شده نه دوباره زاده نشده. طرف آشفته شد و بودا آشفتگی اش را موجه دانست، زیرا به قول خودش درمه ژرف است، دیدن آن دشوار است، فهم آن دشوار است، آرام است، عالی است، ورای قلمرو منطق است، ثابت است و فرزانه آن را فهم می کند. (استدلال سفسطه گونی است. گویا هرکس این سوال را بپرسد از پیش معلوم است که نادان است. بودا بل فرافکنی و اتهام نفمی به مخاطب، خودش را از جواب دادن خلاص کرده است!)
دلیل بودا این است که کسی که دیدگاه دیگری (برهمنی/هندویی) دارد این را نمی فهمد. زیرا گرایش ها و تمایلات در فهم تاثیرگذار است. (این را در مورد دیگر مکاتب و ادیان و این ها هم می شود گفت که!) مفهوم نیروانه ورای استدلال منطقی است. نه به این دلیل که واقعیت غایی فراتر از منطق است، بلکه به این دلیل که منطق یا عقل خود خادم امیال هستند.
در واقع نمی دانیم پس از مرگ برای ارهت چه اتفاقی می افتد. نه از بین رفته نه از بین نرفته است. از راه ابزار شناخت موجود، معرفت به حالت ارهت پس از مرگ امکان ندارد. برای همین هم بودا مصمم بود به چنین پرسش هایی پاسخ ندهد. نیروانه ریشه کنی تشنگی است و حالتی از نفی دلبستگی. پس ارهت رها از رنج است. به همین دلیل نیروانه پایان رنج و حالتی از سعادت کامل توصیف شده است. این تفسیر البته با دیدگاه های بعدی تروده و مهایانه در تعارض است؛ زیرا معتقدند نیروانه چیزی بیش از این است. (نوعی واقعیت متعالی را وارد قضیه کرده اند)
دانشمندان مدرن هم سخت تلاش کرده اند که تعالی گرایی را در بودای اولیه بیابند. اما بررسی دلایل شان، نشان دهنده سستی این دلایل و دفاع ناپذیر بودن شان است. دیدگاه رایج این است که کسی که به نیروانه رسیده، به شکلی از آگاهی متعالی رسیده است که برای تفکر منطقی غیر قابل شناخت است؛ یا سطحی از آگاهی که تهی، غیر شخصی، بی تمییز، آرام، ثابت و تغییرناپذیر تجربه شده است. یوهانسون هم می گوید شکل بالاتر آگاهی پس از مرگ جسمانی ارهت باقی است. زیرا هم فهم ارهت زنده دشوار است هم مرده. پس اثبات می کند که فرق اساسی بین زنده و مرده اش وجود ندارد.
اما به نظر کالوپاهانه این مقایسه سطحی است. دلیل دشواری فهم ارهت زنده و مرده متفاوت است. ارهت زنده را مردم معمولی یا خدایان هم به آسانی نمی توانند بشناسند، زیرا روش او متفاوت از ماست. اما ارهت را دیگر ارهت ها می توانند بشناسند. اما ماهیت ارهت مرده را حتی ارهت دیگر هم نمی تواند بشناسد. دقیقا همان طور که منشا جهان برای ارهت به دلیل محدودیت تجربه نامعلوم است، هیچ کس هم نمی تواند حالت ارهت مرده را مستقیم تجربه کند. جز خود ارهت مرده که متاسفانه نمی تواند برگردد و تجربه اش را برای دیگران بازگو کند!
وقتی ارهت مرده با اقیانوسی بزرگ و عمیق و بیکران و دست نایافتنی مقایسه می شود، تنها به این معنی است که هیچ راهی برای شناخت این که او شبیه چیست وجود ندارد. پس درست نیست که نتیجه بگیریم که فکر می کرده اند ارهت پس از مرگ به شکلی ادامه دارد، همان طور که بی شک اقیانوس وجود دارد. زیرا این زیاده روی در تشبیه است. در سَم یوتَه نیکایَه جایگاه ارهت مرده هم مورد بحث قرار گرفته است. و کاملا غیر منطقی و نادرست است که نتیجه بگیریم فرقی بین ارهت مرده و زنده وجود ندارد.
در مورد این که برای ارهت پس از مرگ چه اتفاقی می افتد، جواب ناممکن است؛ همان طور که بودا از پاسخ سرباز می زد. اما اشاراتی را می توان یافت. مثلا این که او مانند آتشی خاموش شده است. حال دیدگاه بودیسم اولیه در مورد خاموشی آتش چیست؟ مسلما فکر نمی کرده اند که از بین رفته، بلکه تشبیه دیگر بودا اقیانوس عمیق و بی کران است. به نظر می رسد بودا آگاهانه مثال را از آتش به اقیانوس تغییر داد. زیرا معتقد بود که این پرسش درستی نیست. تلاش برای پاسخ به سوالاتی که خود بودا به دلایل مختلف به آن ها پاسخ نداده است، بلای جان دانشمندان بودایی اعم از کلاسیک و مدرن شده است.
تفسیرهای یوهانسون مخالف با دیدگاه غیرجوهرگرایانه بودای اولیه است و طبق متون بودایی اولیه موجه نیست. (ایرادات زبان شناختی که کالوپاهانه بر یوهانسون می گیرد. زیرا برخی کلمات در متون اولیه بودایی به معنایی که بعدها به کار رفته نبوده است) برخی عبارات ممکن است تلویحا دال بر بقای قدیس باشد، اما نباید چنین تفسیر شود، زیرا معنای اولیه آن ها متفاوت بوده است. در کل وقتی خود بودا از پاسخ سرباز زده، چه بله و چه خیر، تلاش برای پاسخ به این سوال تفسیری نادرست از تعالیم او خواهد بود. (مگر مرض داریم به سوالی که خودش جواب نداده جواب بدیم؟! البته بی انصافی است. این استدلال را برای همه مکاتب می شود به کار برد و خود را از پاسخ دادن خلاص کرد! خود تغییرپذیر بالاخره تغییر را به این جا رسانده که از هرچیزی پرسش کند و دنبال جوابی منطقی باشد. یعنی چه که من هر سوالی را دلم خواست پاسخ دهم و هر کدام را که کم آوردم بی جواب بگذارم و دورش بزنم؟!)
بودا معتقد بود که به دلیل محدودیت های تجربه گرایی، پیشگویی در مورد اموری که چیزی درباره شان نمی دانیم بی فایده است و صرفا تئوری پردازی است که موجب دیدگاه های متعارض خواهد شد. جایتیلیکه در کتاب نظریه بودایی اولیه درباره شناخت، تلاش بسیاری کرد تا نشان دهد که بودای اولیه امپریسیست است و هیچ اصل متافیزیکی یا وجود غیر تجربی را نمی پذیرد. اما تفسیر دانشمندان غربی، هندو و خاور دور به قدری غلبه داشت که سرانجام وی هم وجود فراتجربی ای را پذیرفت که به نحو تجربی نمی توان آن را فهم یا توصیف کرد، اما پس از مرگ می شود آن را فهم کرد. او با این کار کل اساس تجربه گرایی بودایی را که برای اثباتش می کوشید تضعیف کرد (پنبه کار خودش را زد!)
مگر بودا نگفت که ارهت پس از مرگ را نه می توان موجود و نه لاموجود توصیف کرد؛ بی هیچ قیدی، چه وجود تجربی و خواه غیر تجربی. پس اگر بگوییم ارهت باقی است و از بین نرفته، تنها تلاش کرده ایم امیال خود را در تفسیر دخالت دهیم. بی شک در این جا میل انسان برای بقا در تفسیر پرسش درباره قدیس مرده دخالت کرده است. به همین دلیل هم بودا این سوالات را در قلمرو منطق نمی دانست. اگر بودای اولیه واقعیت فراحسی را قبول داشت، هندوها نباید بودا را کژدین یا مرتد می دانستند. بودا در ایام حیاتش در میان هندوها اَوَتارَه (آواتار) یا تجسد ویشنو نشد، بلکه قرن ها بعد وقتی تعالی گرایی مهایانه به اوج خود رسیده بود اوتاره شد. اگر بگوییم بودای اولیه واقعیت فراتجربی را تایید کرده، باید معتقد شویم که شکلی از تعالی گرایی یا مطلق گرایی را پذیرفته است.