آقای نصرتیان، مطلبی مرتبط با موضوع این وبلاگ منتشر کرده اند. باشد تا باقی هم دانشکده ای ها نیز درس عبرت گرفته، کمی مطالعات و کارهای علمی خود را افزایش داده و آن ها را منتشر کنند! پیشاپیش از ایشان متشکرم و امیدوارم در دوره دکتری نیز موفق باشند.
جایگاه عقل در فلسفۀ هندو
نوشته: اس. کا. مایترا
ترجمه: رئوف نصرتیان
تقدیس عقل هرگز در فلسفه هندو برجسته نبوده است، اما نویسندۀ این مقاله تلاش میکند تا با ارائۀ آرای متفکران کلاسیک و معاصر هندی، نشان دهد چگونه معرفتی بالاتر از عقل، همواره در دل این فلسفه نهفته بوده است. تقدیس عقل هرگز در فلسفه هندو برجسته نبوده است. اما اگر مردم بگویند بدین دلیل فلسفۀ هندو فلسفه نیست، بلکه عرفان است، به تندی پاسخ خواهم داد که برخی از بزرگترین نظامهای فلسفی در مغربزمین نیز ــ دستکم ــ در کشف اصل والاترین، استفاده از عقل را کنار گذاشتهاند. بهطور نمونه، افلاطون معتقد بود فقط از طریق نوعی مشاهده میتوان به والاترین اصلش، یعنی مثال خیر، دست یافت. افلاطون در کتاب جمهوری میگوید فیلسوف مثال خیر را در نظر دارد. آنچه در فلسفۀ اسپینوزا نیز حرف آخر را میزند روش هندسی یا نظریه جوهرِ او نیست، بلکه عشق معنوی او به خدا و علم شهودیاش به او است. نیازی به ذکر نمونههای بیشتر نیست. فلسفه، چه در شرق و چه در غرب، مکرراً از عقل ضربات فلجکنندهای خورده و کوشیده است تا در سایه اصول دیگری پناه گیرد. حتی مقصود هگل از اندیشه نیز چیزی نبود که پیشینیان او از عقل یا اندیشه میفهمیدند، بلکه مقصود او اندیشهای سرکش بود که در واقع به طغیانی در مقابل فهم سنت غربی از اندیشیدن و عقل اشاره داشت.
بیشک در مشرقزمین نارضایتی از عقل بیشتر از غرب است، اما فلسفه، تا آنجا که به معنای ریشهشناختیاش، یعنی دوستداری دانایی یا معرفت به ارزشها پایبند است، هرگز نتوانسته عقل را به منزلۀ اصل غایی خود بهحساب آورد. البته در غرب تفکر دیگری نیز وجود داشتهاست که میتوان آن را دوست داشتن علم نامید. این تفکر از معنای ریشهشناختی واژه «فلسفه» فاصله بسیار زیادی دارد و درواقع فلسفهای است که مقهور علم است. در حقیقت در مغرب زمین دو جریان بر فلسفه حاکم شدهاند: دوست داشتن حکمت، که جریان اصیل و همان چیزی است که در فلسفۀ یونان میبینیم، و دوست داشتن علم، که در مراحل بعد شکل گرفت و شکوفا شد. جریان نخست بیانگر دیدگاهی ارزششناسانه و جریان دوم بیانگر دیدگاهی هستیشناسانه است. دیدگاهی نیز وجود دارد که حد وسط این دو است، دیدگاه عملباورانه، که بهرغم ارزشگرا بودن، بهطور کامل ارزشگرا نیست و بیشتر به علمدوستی قرابت نشان میدهد تا حکمتدوستی.
فلسفۀ هندو آشکارا ارزششناسانه است. طلب کردن ارزشها، بهویژه ارزشهای متعالی، موضوعی است که بر کل آن حاکم است. فلسفۀ هندو در این مطالبه، عقل را چندان سودمند نمیشمرد، گرچه صراحتاً به نقش عقل در انجام دادن امور روزمره زندگیمان اذعان میکند. واژهای که هندوان برای فلسفه بهکار میبرند «درشنه» یا بصیرت است. این واژه بر این واقعیت تأکید میکند که فلسفه باید ارتباطی مستقیم و بیواسطه با واقعیت داشته باشد. واژه دیگری که برای فلسفه بهکار میرود «ادهیتما-ویدیه» یا معرفت عرفانی است که در تقابل با معرفت عملی یا معرفتی است که انسان را در امور دنیوی یاری میکند بیآنکه بینشی نسبت به حقیقت نهایی به وی دهد. چنین معرفتی حقیقتاً همان معرفت به ارزش متعالی است.
برای مطالعه متن کامل مقاله، به لینک آن در وبلاگ آسمانه و سایت ترجمان مراجعه نمایید.