پیتر کامنتسیند (1904)
داستان زندگی جوانی است که دهکدهی کوچک خود را رها میکند تا سراسر جهان را زیر پا گذارد، ولی او جویای هنر است و به زیباییهای زندگی مینگرد. هسه با کمک او دیدگاههای شخصی خود را دربارهی هنر و سرنوشت آن بیان میکند و در جریان این جهانگردی، برتری زندگی طبیعی را بر تمدن شهری نشان میدهد و تمدن غرب را سخت سرکوب میکند. پیتر، قهرمان کتاب، پس از سرخوردگی از گردش و جهانگردی، به سرگردانی خویش پایان میدهد و به دهکدهی کوچکش بازمیگردد و کمر بازسازی آن را برمیبندد. هسه در این داستان، مسائل کودکی و نوجوانی را بیان کرده و کسانی را وصف میکند که در جستجوی شناخت شخصیت خویش هستند و در بیشتر موارد، گناهکار و گریزان از محیط زندگی، خود را به خطر میاندازد.
زیر چرخ (1906)
این رمان یکی از آثار محوری هرمان هسه است که منعکسکننده نشانهای موجود در مجموعهٔ آثار او است. این کتاب نمایشی از تضاد بین آزادی های فردی و فشارهای تخریبی در جوامع مدرن است. هسه در این رمان سایهروشنهایی از دوران کودکی خود و برادرش «هانس» را ترسیم کردهاست، که همانند شخصیت اصلی داستان، دست به انتحار میزند. زندگی در مدرسه کلیسای «ماولبرون»، دوران کارآموزی و تصویر مناظر رؤیایی شهر زادگاهش، تراوشی از تجربه و دیدگاه نویسنده است که در کتاب «زیر چرخ» جان گرفتهاند. فضای رمانتیک غالب بر ماجرا، به قلم توانای هرمان هسه به دادگاهی تلخ علیه نظام آموزشی که سعی در سرکوب کردن استعدادها مینمود، تبدیل شدهاست.
این رمان یکی از آثار بنیادی هرمان هسه و نمایشی از تضاد بین آزادیهای فردی و فشارهای ویران کننده در جوامع مدرن است. هسه در این رمان، سایهروشنهایی از دوران کودکی خود و برادرش هانسرا ترسیم کرده است. زندگی در مدرسهی کلیسای ماولبرون، دوران کارآموزی و تصویر مناظر رؤیایی شهر زادگاهش، تراوشی از تجربه و دیدگاه نویسنده است که در این کتاب، جان گرفتهاند. فضای رومانتیسم چیره بر ماجرا، به قلم توانای هرمان هسه به دادگاهی تلخ بر ضد نظام آموزشی که تلاش در سرکوب کردن استعدادها داشت، تبدیل شده است.
گرترود (1910)
این رمان بخشی از سرگذشت نویسنده است و شناخت فلسفی او را از مسألهی تنهایی بیان میدارد. در نظر هسه، زندگی یعنی تنهایی، انسان همیشه تنهاست و هنرمند تنهاتر از دیگران. داستان گرترود، اعترافات یک موسیقیدان است. این رمان بخشی از سرگذشت نویسندهاست و شناخت فلسفی او را از «مسأله تنهایی» شرح میدهد.
رُسهالده (1914)
این کتاب نیز مانند گرترود، اعترافات یک هنرمند است؛ زندگی زناشویی یک نقاش هنرمند. این دو اثر را میتوان مکمل یکدیگر دانست.
دِمیان (1914)
دمیان یکی از پر آوازهترین آثار هرمان هسه است، داستانی مربوط به دوران نوجوانی نویسنده که خود را در آن «سینکلر» نامیدهاست، نامی که در آغاز نویسندگی به عنوان تخلص خود انتخاب کرده بوده است. شاید بتوان گفت نخستین ثمره ی تولد دوباره ی هسه این رمان بود. دمیان شرح کندوکاو درونی مرد جوانی است که در پی دست یافتن به هویت و ارزش های شخصی است و بدین ترتیب افسانه ای است فرادنیوی و تقریباً اسطوره وار. دمیان را حدیث نفس انسان دانستهاند، حسب حال ایامی از عمر آدمی که معمولاً در چنبره ارزشهای قراردادی محبوس میشود و مجال ظهور نمییابد.
سیذارتا (1922)
هرمان هسه در این کتاب، افزون بر تحلیل مبانی فلسفه آسیایی (هندی)، آرزوی خود را به یافتن روشی در جهت از بین بردن بحران جوامع بشری نشان داده است. داستان به گرد فرزند برهمنی دور میزند که در پی مداواست. سیذارتا نام این جوان است که در راه رسیدن به هدف، خودبینی و آلایش عشق شهوانی را که همانند زنجیرهای گران، بازدارنده بودند، به نرمی میگسلد و تضاد سرکش روح و زندگی را به فرایندی آشتیپذیر در نفس رنج کشیدهی خود مبدل میسازد. این کتاب نگرشی بر ریشههای روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب خرد است و هسه نیز در جستجوی رسیدن به مؤلفهای است که تفاهم بین دو فرهنگ شرق و غرب را عملی سازد. شماری از صحنههای سیذارتا تابلوهای مثنوی مولوی را برای خواننده ترسیم مینماید. هنری میلر دربارهی این کتاب میگوید: «سیذارتا داروی شفابخشی است که از انجیل دوران جدید کارسازتر است.»
در پی ارتباط هرمان هسه با آلمان از راه تفسیر و تعبیر آثارش به دست آمریکاییها، دیدگاه های مذهبی و سنتگرایی مشهود در نوشتارهایش، از دید خوانندگان مخفی ماند. در همین راستا، نویسندهی اتریشی پتر هانکه در سال ۱۹۷۰ با شگفتی اعتراف میکند: «من کتابهای هسه را با کنجکاوی و سرگشتگی تمام، خواندم. این مرد نه تنها یک شخصیت برجستهی رومانتیک شناخته شده از سوی آمریکاییهاست، بلکه نویسندهای خردمند است و میتوان به او باور داشت.»
گرگ بیابان (1927)
این داستان به گونهای استعاری، روح آسیب دیدهی مردم پس از جنگ، مردم شهرنشین و متمدن را نشان میدهد که ناگهان در وجود خود، پیدایش خوی حیوانی یا مردی گرگ صفت را مشاهده میکنند. در کتاب گرگ بیابان، هسه باز هم قلم خود را متوجه موضوعات اجتماعی میکند. شخصیت بنیادی کتاب، هاری هالر، نماد مبارزه با دشواریهای دههی سوم قرن بیستم است.
نارسیس و گلدموند (1930)
با این کتاب، دورهی دیگری از نوآوری هسه آغاز میگردد. این اثر بیشتر از آنچه به نظر میرسد، متوجه زوایای تاریک روح و زندگی و پیشگامان این چالش است. نویسنده در این کتاب، در پی یافتن راهکاری آشتیجویانه برای سازش میان روح و جسم است.
سفر به شرق (1932)
هسه در این داستان، درک تازهای از زندگی به دست میدهد و از جهان انسانیت، پرتویی از کمال مطلوب را بیان میدارد؛ که زندگی، همیشگی و زایشی دوباره است. بنابر گفتهی خود هسه، سفری روحانی است، نه سفری جفرافیایی. سفر به شرق، نشانی از دگرگونی اندیشهی نویسنده را از فردیتگرایی به اندیشهای تودهگرا و اجتماعی، در خود دارد.
بازی مهره های شیشهای (1943)
این رمان بزرگ در دو جلد انتشار یافت. رویدادهای این رمان در قرن بیست و سوم میلادی میگذرد و هسه، خواننده را با خود به سرزمین کمال مطلوب که به آن نام کاستالیا داده، میکشاند؛ سرزمینی که آرزومندان جهان معنا، دور از هیاهوی جهان در آن سکونت دارند؛ این سرزمین، نمایشی از آمیزش فلسفهی غرب با عرفان شرق، زیبایی با افسون، فرمولهای دقیق علمی با ترنم موسیقی است. سرگذشت قهرمان کتاب، سرگذشتی است که هسه خود آرزوی آن را در سر میپروراند. نظر هسه آن است که بشر در هیچ مرحلهای از زندگی نباید پس بماند و پیوسته باید در دایرهای تازه نفوذ کند؛ همچنان که در بازی مهره های شیشهای، مهره ها باید پیوسته پیش بروند، زیرا سرشت بازایستادن را نمیشناسند.